#خاطرات_شهدا
فردای عید غدیر بود ، قرار بود قبل از اعزام مجددش و رفتن به مأموریت به کارهای اداری و غیر اداریاش بپردازد و سر و سامانش بدهد.
مدتی در اتاق مشغول بودم ، جا نمازش مانند همیشه ، رو به قبله باز بود ، بلند شدم و بیرون رفتم ،
چشم هایم از تعجب گرد شد ؛ حاج آقا جلوی در فریزر بود و مشغول تمیز کردن آن ،
گفتم: مگه شما بیرون نبودید؟ ، کی آمدین من متوجه نشدم؟! ، چرا زحمت میکشید؟
نگذاشت حرفم را ادامه بدهم ، لبخندی زد و گفت:
دیدم کمرت درد میکند ، گفتم قبل از رفتن دستی به این فریزر بکشم شما اذیت نشی.....
مدافع حرم
#سردارشهیدحسین_همدانی
📕 ابر و باد
« اللهم عجل لولیک الفرج »
@sardaraneashgh