امروز به مناسبت حرکت کاروان اسرای کربلا می خوام از احوالات خودم از بعد شهادت مسعود بنویسم،
.
وقتی پیکر پاک مسعودو به خاک سپردیم، با عده ای تا غروب کنار مزارش موندم
ظاهراً خیلی صبور بودم ولی توی دلم طوفان به پا بود، با جسم مسعودم برای همیشه خداحافظی کرده بودم...
.
نشسته بودم جلو صورت مسعود، دستمو گذاشته بودم روی خاک باهاش صحبت می کردم ، قرآن و دعا می خوندم
توی اون مدت چند بار بهم آب دادن،
آب رو می گرفتم و از روی خاک میریختم جایی که صورت مسعود بود،
( مسعود زیاد تشنه میشد. ، وقتی خونه بود چه خواب چه بیدار یه بطری آب کنارش بود)
میدونستم مسعود با شهادت سیراب شده، ولی دلم آروم نمی گرفت
.
تا چهلم شهادت که مزار سنگ نداشت و بیشتر احساس نزدیکی و دسترسی به مسعود داشتم،
هر وقت زیارت مزارش میرفتم آب می ریختم روی صورتش، تا شاید دلم آروم بگیره...
با اینکه میدونم با شهادتش بهترین ها روزیش شده، بازم نزدیک پنج ساله هنوز نمی تونم با آرامش غذاهایی که دوست داشته درست کنم
.
سیب می بینم میگم مسعود خیلی سیب دوست داشت.
شلیل می بینم میگم مسعود...
از کنار میوه فروشی رد میشم انبه می بینم، آه می کشم میگم مسعود...
انار می بینم میگم مسعود..
و...
#امان_از_دل_زینب 😭😭
امان از دل رباب
.
با تمام وجود میگم خدایا شکرت،
خدایا ازت ممنونم که قطرهای از اقیانوس مصیبت حضرت زینب و باز ماندگان شهدای کربلارو بهم چشوندی
.
حالا وقتی روضه هارو گوش میدم کمی می تونم درک کنم چرا حضرت رباب بعد از عاشورا زیر سایه نرفت، چرا عمرش زود به پایان رسید
شنیدم همسر حضرت ابوالفضل توی سن بیست و هشت سالگی یک سال بعد از عاشورا از دنیا رفتن
حضرت زینب سلام الله علیها هم عمرشون زود به پایان رسید
.
حضرت سجاد علیه السلام تا عمر داشتن، آب میدیدن گریه می کردن
.
امان از دل بچه هایی که تشنگی و گرسنگی کشیدن، شهادت عزیزانشون رو به چشم دیدن 😭 آخرشم کتک و اسارت به جای دلجویی و دلداری نصیبشون شد😭
.
.
( نباید مقایسه کنم، چون ذره ای از غبار غم این بزرگواران هم به دلم ننشسته ولی نوشتم تا شاید ذره ای روی درک روضه ها اثر داشته باشه...)
التماس دعا
#مادرانه
#شهید_مسعود_عسگری
@sardaraneashgh
#سیره_شهدا
#تمنای_شهادت
آقا مصطفی روز قبل از شهادت روزه بود
افطار کرد و رفت ماموریت
قبلا وصیت هم کرده بود
گفت: من شهید میشوم
همیشه به رفقایش میگفت: من شهید میشوم،شما قطع نخاع
میگفت: من شهید شدم، اگر امکانش هست من را کنار سید مجتبی علمدار دفن کنند.
#مادرانه
امسال شب شهادت حضرت زهرا خانه اش روضه بود
آن شب به همه رفقا پیام داد : "التماس دعای شهادت"
گفت: آقا حوائج سالش رو فاطمیه طلب میکند منم امشب شهادت خواستم
#رفاقت_شهدایی
به شدت به شهید حسن عشوری از بچه های همکاری که چند سال قبل تو سیستان شهید شد علاقه مند بود
تموم فکر و ذکرش شده بود شهید حسن عشوری
چند شب قبل گفته بود: چند شب قبل شهید عشوری رو توی خواب دیدم بهم انگشتر داد!
سال ۹۸ به نیابت از شهید عشوری اومده بود پیاده روی اربعین
همش تو راه اربعین به دوستانش میگفت: اربعین بعدی من شهید میام پیش سیدالشهدا شما با ویلچر میاید
#خادم_الشهدا
آقا مصطفی در به در شهادت بود
آقا مصطفی برای شهدای غواص خودشو داشت می کشت
آخرشم موند توی آب...
#مخلص_جهادی
سیل اومده بود
عید نوروز آمده بود مرخصی
رفقا اون روزها درگیر پاک کردن گل و لای خونه مردم تو پنبه چوله و آبمال و .... بودند
صبح اول صبح میومد حسینیه عاشقان
محل تجمع بچه هیئتی ها
میگفتند: مصطفی تو خودت از منطقه اومدی بعد این همه مدت برو سراغ خانواده
میگفت خانواده ی من جاشون خوبه
زن و بچه و وسایل مردم توی آبه...
#اباالایتام
بعد از شهادتش رفقای کمیته امداد تازه متوجه هویت او میشوند، چون مصطفی خیلی گمنام و بی ادعا سرپرستی ۵ بچه یتیم را بعهده داشت و حالا آن ۵ کودک باز یتیم شدند.
@sardaraneashgh
#یا_زهرا
راز #جبههها بود
و دستگیریِ #حضرت_مادر،
که زهراییها را #مادرانه میخرید؛
با نشانی بر #پهلو، #سینه،
و گاه #بینشان ماندن
بر #خاک صحرا
#روز_مادر ❤️
@khaimahShuhada
می جویمت ولی دوری
خیلی خیلی دور
نه دستم به تو می رسد
نه چشمانم می بیند تو را
چاره ای کن!
تو را کم داشتن,کم نیست,
درد است..
#مادرانه
#شهیدجاویدالاثر
#سیداحسان_میرسیار 🌷🕊
#الگوی_خودسازی
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
@khaimahShuhada