eitaa logo
شهید جمهور
151 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.8هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
روایتگری شهیدوالامقام برای همرزم و رفیق شهیدش : برسقای دشت کربلا برمسافرتاسوعا برمردانگی وغیرت عباس گونه ات 🍂منطقه ای که بودیم، لوله کشی آب وجود نداشت. آب مصرفیمون رو با یه بشکه 200لیتری میرفتیم ازچاه می آوردیم... اکثر اوقات که خستگی کار بهانه میشد برا فراموش کردن آب . پویا بدون اینکه حرفی بزنه باتمام خستگی که داشت میرفت آب می آورد... هیکل رشید و قشنگی داشت... مثل عباس... قرارشد تاسوعا بریم عملیات... جنگید... تاجواب سقایی کردن هاشو گرفت... موشک که خورد، از روی تانک پرت شد پایین. درست مثل عباس... از روی مرکب... عصر تاسوعابود... # شهادتت مبارک رفیق... یادت نرودمارا.... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ @sardaraneashgh
💠حاج‌ احمد کاظمی سرش خورده بود! در حالت بود! رو تخت بیمارستان یهو پاشد نشست! رفقاش گفتن چیشد بیهوش بودی که؟ گفت: اومد... گفت پسرم پاشو برو به کارات برس... رفقای میگفتن؛ محسن جلومون تیر خورد و افتاد! بالاسرش هم خوندیم! داعشیا که رسیدن پاشد! وایساد!! شاید اومد... گفت پسرم پاشو به کارت برس... @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی کمتر دیده شده از شهید مدافع حرم یک ساعت قبل از اینکه محسن اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که محسن دارد به می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم. تا با محسن خداحافظی کنم، ما خیلی گریه و زاری می‌کردیم؛ اما محسن واقعاً بود و عاشقانه به‌سوی رفت. نقل: (خواهر شهید) @sardaraneashgh
برشی کتاب سربلند📕 راوی:مادرشهید از همان سالهای کودکی نماز میخواند☺️ و روزه می‌گرفت👌.صبح‌ها که خواهرهایش را برای نماز صدا می‌کردم،می‌دیدم محسن زودتر بلند می‌شود.پدرش هم بعد از نماز صبح،با صدای بلند قران می‌خواند🙂.می‌گفت:بذار صدای قران تو گوش👂 بچه‌ها بپیچه. ماه رمضان سحری صدایش نمی‌زدم که روزه نگیرد؛اما وقتی می‌دیدم بی‌سحری تا افطار گرسنه و تشنه می‌ماند مجبور می‌شدم صدایش کنم☹️.نه که نخواهم روزه بگیرد،می‌دیدم از خواهر برادرهایش ضعیف‌تر است، دلم می‌سوخت.می‌گفتم:بذار به تکلیف برسی،بعد☺️. بزرگ که شد،زیاد روزه می‌گرفت.نذر می‌کرد.صبح‌ها صبحانه می‌گذاشتم،می‌آمدم می‌دیدم نخورده و رفته😕.بعد که میآمد،میگفت روزه‌ام.نمازش را همیشه اول وقت میخواند.💚 @sardaraneashgh
10.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظات دردناک و غم انگیز شهادت شهید (حسین قمی) دقایقی بعد از این فرمانده اسیر داعش شد. @sardaraneashgh
خاطره ای از عقد شهید 💞 همه به عشق بین من و آقامحسن غبطه می‌خوردند یادم هست سر سفره عقد که نشسته ‌بودیم، به من گفت: «الان فقط من و تو، توی این آینه مشخص هستیم، از تو می‌خواهم که کمک کنی من به سعادت و شهادت برسم.» من هم همانجا قول دادم که در این مسیر کمکش‌ کنم. محسن واقعا راحت از من و فرزندمان دل کند. چون عشق اصلی‌اش خدایی بود. همه می‌دانستند که چقدر من و محسن به همدیگر علاقه داشتیم، همه غبطه می‌خوردند به عشق بین من و شوهرم. اما او همیشه می‌گفت «زهرا درعشق من به خودت و پسرمان علی شک نکن ولی وقتی که پای حضرت زینب (س) بیاید وسط، زهرا جان من شماها را می‌گذارم و می‌روم.» @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی کمتر دیده شده از شهید مدافع حرم یک ساعت قبل از اینکه محسن اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که محسن دارد به می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم. تا با محسن خداحافظی کنم، ما خیلی گریه و زاری می‌کردیم؛ اما محسن واقعاً بود و عاشقانه به‌سوی رفت. نقل: (خواهر شهید) وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید وفرزندش علی آقا در حرم امام رضا(ع) 🌷یادی کنیم از امام وشهدا به ذکر صلوات... @khaimahShuhada
13.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید مداحی شهید در طلائیه از یادمان های عملیاتی دوران دفاع مقدس @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️عاشقانه های شهدایی💗 پیشنهاد دانلود👌 بیاد شهید مدافع حرم 💔 ❣نثار روح پاکش صلوات @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی کمتر دیده شده از شهید مدافع حرم یک ساعت قبل از اینکه محسن اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که محسن دارد به می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم. تا با محسن خداحافظی کنم، ما خیلی گریه و زاری می‌کردیم؛ اما محسن واقعاً بود و عاشقانه به‌سوی رفت. نقل: (خواهر شهید) @khaimahShuhada