eitaa logo
شهید جمهور
139 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
5.9هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 نام کتاب : موضوع : زندگی نامه 📜خلاصه کتاب: امان از روزی که به خانه می آمد و میدید فهیمه سرپاست و کار خانه کرده است. از نظر محرم فهیمه باید استراحت مطلق میکرد. نمیتوانست ببیند فهیمه با آن حالش کار کند. فهیمه جرأت نداشت ظرف بشوید، جارو کند و غذا بپزد. همه ی کار ها را محرم انجام میداد. فهیمه که سه چهار ماهه بود، یک شب که از مهمانی برمیگشتند، دل درد شدیدی گرفت و حالش بد شد. به خودش میپیچید و ناله میکرد. احساس بدی داشت. محرم دست پاچه شده بود. لباسش را به سرعت پوشید. اول رفتند دنبال مادر فهیمه بعد هم مطب دکتر. فهیمه که بد حال میشد، محرم تا چند روز حالش سر جایش نبود... @khaimahShuhada
کتاب : موضوع : زندگی‌نامه داستانی سردار شهید مهندس ، فرمانده سپاه همدان و جانشین لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) به قلم حمید حسام است. کتاب حاوی خاطرات شهید از زبان خانواده و همرزمانش است. حوادث این داستان گوشه‌ای از فراز و نشیب‌های دفاع مقدس از آغازین روز جنگ تا هنگام آزادی خرمشهر را نشان می‌دهد. «کاش یه بارم که شده، لب باز کنی و به من بگی چکاره‌ای؟ معلم قرآنی، درس مهندسی می‌خوانی یا یه بسیجی هستی؟ مادر در خیالش با محمود حرف می‌زد. می‌پرسید؛ اما جواب نمی‌شنید. هر بار که او را می‌دید، چشمانش نور می‌گرفت، لبش به خنده وا می‌شد؛ اما گوشهٔ دلش همچنان نگران او بود. فکر بدرقه عذابش می‌داد. دستپاچه می‌شد و می‌زد به حیاط یا زیر سر در می‌ایستاد؛ با قرآن و اسپند؛ اما این دفعه دل و دماغ دفعات قبل را نداشت. نشست کنار حوض. این پا و آن پا کرد و منتظر محمود ماند. باز طاقت نیاورد. چشمش به آبپاش پلاستیکی افتاد. بلند شد و دست‌های لرزانش را دور دستهٔ پلاستیکی آن حلقه کرد و گلدان‌های قد و نیم‌قد حیاط را یکی‌یکی آب داد؛ اما باز غرق در خیال محمودش بود. ذهن ناآرام او زندگی نوجوانی و جوانی فرزندش را در بستر زمان مرور می‌کرد... تا شرشر آبی که از دهانهٔ گلدان سرریز شده بود و روی پله‌ها می‌ریخت، او را به خود آورد.» @khaimahShuhada