🌹طنز جبهه😜 (28):👇
🌿... یه موقع هائی در منطقه به علت ازیاد نیروها,😵 فضای کافی برای استراحت بچه ها نبود... البته به جز 👈برای آقا فریبرز😇 فریبرز نصفه شب, خسته و کوفته از نگهبانی رسيد ديد تو چادر جا نيست بخوابه.😎 شروع کرد سر و صداکردن،😄به بچه هائی که خواب بودند👈 گفت: کمی خجالت بکشید😖 مگه اينجا جاي خوابه؟ پاشيد نماز شب بخونيد، معنویت خودتون بالا ببرید, دعا بخونيد...😳 ما هم تحت تاثير حرفاش بلند شديم و اجبارا مشغول عبادت شديم،😍 و خودش رفت راحت گرفت خوابيد.🎩😵
🌿... تو منطقه بیماری "گال"😇 راه افتاده بود. آنهایی که این بیماری را گرفته بودند، قرنطینه کرده بودند.😎شب بود و همه خسته بودند وهوا هم خیلی سرد بود.😊 بچه ها همه توی سنگر خوابیده بودند و جای کافی هم برای استراحت نبود.😳ناگهان فریبرز با خودش😚 فکری کرد 😥که چطوری برای خودش جایی دست و پا کند...😢 رفت وسط بچه ها دراز کشید و شروع کردم به خاراندن خودش...😵 آنقدر خودش را خاراند که بچه ها به خیال اینکه فریبرز هم "گال" دارد😂 همه از ترس شان رفتند بیرون داخل حسینیه لشگر😄 فریبرز هم راحت تا صبح خوابید... 😝
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه
@sardaraneashgh
🌼در سوریه جواد فرمانده یک تیپ بود. 48 ساعت داعشی ها در محاصره بودند... دید یک تانکر آب داره برای داعشی ها میرود... جواد دستور داد کسی تیراندازی نکنه... گفت, اجازه بدهید ,آب" به داعشی ها برسه... گفتم آقا جواد اگر آب برسه کار ما مشکل میشه... گفت توکل بخدا... ما با آنها مثل انسان و طبق دستور اسلام برخورد می کنیم...در درگیری فردا توانستیم منطقه را فتح کنیم...
🌼جواد قبلا یکبار زخمی شده بودند و بطور وحشتناک ماشینش داغون شد... به برادرش محمدرضا بعدا گفته بود آخرین لحظه که ماشین منفحر شد چشم های زهرا را یادم آمد به همین خاطر و همین تعلق خاطر برگشتم.... به خان طومان حمله شد جواد الله کرم سریع خودش را رساند گرسنه و تشنه... دوباره برگشت... حتی آب و غذا نخورد... یک تیر به شش و یک تیر به پایش می خورد... تشنه و گرسنه مانند مولایش شده بود... آخرین ذکرش سه تا یا حسین بود... حتی از پیکرش هم می ترسند... تکفریها آنقدر تیر بهش میزنند که سر از بدنش جدا می شود... بدنش را جابه جا می کنند و چند سال گم می شود...
#کتاب_مدافعان_حرم, #ناصر_کاوه
شهید مدافع حرم, جواد الله کرم
راوی: حاج آقا ترابی نسب
@khaimahShuhada