♨️فرماندهی در برزخ
💢سرلشکر شهید مهدی زین الدین به نمازاول وقت خیلی اهمیت می داد.
💢پس از شهادتش او را در عالم رؤیا دیدند که مشغول زیارت خانه خداست و عده ای هم دنبالش بودند.
💢 از او پرسیدند شما این جا
چه کاره اید؟!
💢گفته بود: به خاطر آن نمازهای اول وقت که خوانده ام در این جا فرماندهی این ها را به من واگذار کرده...
@khaimahShuhada
🌹شهید احمد #کاظمی مى گفت:
شهید حسین #خرازی پیشم آمد و گفت: من در این عملیات شهید مى شوم.
گفتم: از کجا مى دانى؟ مگر علم غیب داری؟
گفت: نه، ولی مطمئنم
چند عملیات قبل، یک خمپاره کنار من خورد، به آسمان رفتم فرشته ای دیدم که اسمهای شهدا را مى نويسد تمام اسم ها را مى خواند و مى گفت وارد شوید.
به من رسید، گفت: حاضری شهید بشی و بهشت بری؟
یه لحظه زمین را دیدم گفتم: یک بار دیگر برگردم بچه و همسرم را ببینم، خوب مى شود.
تا این در ذهنم آمد زمین خوردم چشم باز کردم دیدم دستم قطع شده، بیمارستانم اما دیگر وابستگی ندارم اگر بالا بروم به زمین نگاه نمى كنم...
شهید حسین خرازی🌷
یاد همه فرماندهان شجاع همیشه جاودان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada
✳ یک انقلابی دو آتیشه!
🔻 ...حالا من یک «انقلابی دوآتیشه» بودم و بدون ترس از احدی، بیمحابا [علیه رژیم] حرف میزدم... با تعدادی از جوانهای کرمان بر دیوارها شعارنویسی میکردیم... عمدهی شعارها مرگ بر شاه و درود بر خمینی بود.
🔸 اواخر سال ۵۶ بود. مدتها امتحان برای گواهینامه رانندگی میدادم. قبول شدهبودم. به مرکز راهنمایی و رانندگی برای گرفتن گواهینامه خود مراجعه کردم. افسری بود به نام آذرینسب. گفت: «بیا تو، اتفاقاً گواهینامهات رو خمینی امضا کرده؛ آمادهاست تحویل بگیری.» من از طعنه او خیلی متوجه چیزی نشدم. مرا به داخل اتاقی هدایت کردند. دو نفر درجهدار دیگر هم وارد شدند... هیچ راه گریزی نبود. آنها با سیلی و لگد و ناسزای غیرقابل بیان میگفتند: «تو شبها میروی دیوارنویسی میکنی؟!» آنقدر مرا زدند که بیحال روی زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جاری بود. یکی از آنها با پوتین روی شکمم ایستاد و آنچنان ضربهای به شکمم زد که احساس کردم همه احشای درونم نابود شد. بهرغم ورزشکار بودن و تمرینات سختی که میکردم، توانم تمام شد و بیهوش شدم ... سه روز از شدت درد تکان نمیتوانستم بخورم؛ اما انرژی جدیدی در خود احساس میکردم. ترس از کتک خوردن و شکنجه فروریخته بود. فکر کردم هر چه باید بشود، شد! ...با هر ضربه و لگدی کلمه «خمینی» در عمق وجود من حک شدهبود.
📚 #از_چیزی_نمیترسیدم | زندگینامهی خودنوشت سردار شهید #حاج_قاسم سلیمانی
📖
@khaimahShuhada
✳️#شهیدحاجقاسمسلیمانی
🔸حاجقاسم نسبت به تربیت بچههایش حساس بود. هر عصر جمعه، توی خانهاش مراسم روضه داشت؛ یک مجلس روضهی خانوادگی مخصوص خودش، خانمش و بچههایش! تکوتوک بعضی رفقا هم میآمدهاند. توی این روضهها، دنبال تربیت خودش و خانوادهاش بود.
🔸واعظ مجلس، بیشتر حاجآقا رضایی -امامجماعت مسجد امام علی (ع) شهرک شهید محلاتی- بود. گاهی هم من صحبت میکردم. سخنران، ابتدا احکام شرعی میگفت و بعد موضوعی اعتقادی-اخلاقی طرح میکرد. خواستِ حاجقاسم، این بود که توی جلسه حتما آیهای از قرآن تفسیر شود و برای هر موضوع، احادیث ائمه اطهار (ع) گفته شود.
🔸گاهی در مورد احکام یا مباحث اعتقادی پرسش میشد. اگر سوال و شبههای بود، خودش یا بچهها طرح میکردند. حاجقاسم تلاش میکرد بچهها در فراگیری مسائل عمیق شوند.
🔸سخنران، طوری تنظیم میکرد که بچهها وارد گفتگو با سخنران شوند و حرف زدن یکطرفه نباشد. پس از آن، روضه خوانده میشد. روضه را آقای یادگاری میخواند. زیبایی آن جلسه، توسل به اهلبیت (ع) بود. چون محفل خصوصی بود، حاجقاسم با صدای بلند گریه میکرد. همگی مثل باران اشک میریختند. میخواست زن و بچهاش را با توسل به اهلبیت (ع) بار بیاورد.
🔸این مراسم، هر هفته برگزار میشد. اگر خودش ایران نبود، بچههایش برگزار میکردند. حاجقاسمی که شبانهروز کار میکرد؛ ساعت سه نصف شب از خانه میرفت بیرون، و گاه ساعت دوازده،یک شب میآمد خانه؛ این حاجقاسم، با این مشغله و سفرهای متعدد، همهی سعیاش این بود خودش را به روضه خانگی است برساند.
🔸حاجقاسم، افزودن ایمان و تقوای بچههایش را وظیفهی خودش میدانست. به من میگفت: «گاهی که میخواهم در مورد مسائل عبادی و مذهبی به بچههایم تذکری بدهم، برایشان نامه مینویسم.»
📚کتاب « حاجقاسمی که من میشناسم »
@khaimahShuhada
*محافظ حاج قاسم*🕊️
*شهید سرگرد هادی طارمی*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۵۸
تاریخ شهادت: ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۹۸
محل تولد: زنجان/دفن،تهران
محل شهادت: بغداد
*🌹دوست ← یکبار یک عکس از هادی در کنار سردار سلیمانی در اینترنت دیدم🌙تنها چیزی که به ذهنم رسید، این بود که شاید در جایی مثل راهپیمایی، رفته کنار سردار و با او عکس انداخته✨وقتی هم آمد درِ مغازهام و گفتم: سردار رو از کجا پیدا کردی باهاش عکس انداختی؟‼️در مقابل سوالم فقط خندید و چیزی نگفت💫روز جمعه و بعد از شهادتش وقتی فهمیدم در همه این سالها، محافظ سردار بوده✨واقعاً جا خوردم.‼️آنقدر ناراحتم که هر دقیقه بغضم میترکد🥀مادرش← هادی عادت داشت که من را هر وقت میدید دست یا پای مرا میبوسید🌙و به ما خیلی احترام میگذاشت✨جگرم سوخت🥀ولی خداروشکر که عاقبت بخیر شد🕊️او سالها در تیم حفاظتی حاج قاسم حضور داشت💫هادی برادر شهید بود✨یکی از برادرانش شهید جواد طارمی در عملیات خیبر بعد از ۱۵ سال پیکرش به وطن بازگشت🕊هادی دارای دو دختر به نامهای محیا و هانیه است🌸پسرم برای حاجی اندازه چندین نیرو بود🍃و با او بسیار مأنوس شده بود✨سردار همیشه به هادی میگفت که من و هادی با هم شهید خواهیم شد✨و عاقبت هم در کنار او آسمانی شد*🕊️🕋
*سرگرد پاسدار*
*شهید هادی طارمی*
*شادی روحش صلوات*🌹
@khaimahShuhada
گزینش حاج قاسم را رد کرد ولی بعد از جذب او ۱۶ ماهه معاون سپاه شد
✍مرتضی بانک، فرمانده سپاه کرمان در دوران دفاع مقدس و دبیر شورای عالی مناطق آزاد: شهید سلیمانی برای حضور در سپاه داوطلب بود، اما به علت اینکه تنها آستین کوتاه به تن داشته او را از سیستم گزینش رد کرده بودند، بلافاصله جلسهای را در همان زمان تشکیل دادیم و از مسئولان گزینش خواستیم تا برای جذب افراد توانمند اینگونه موارد را مدنظر قرار ندهند.
این جوان طی مدت ۱۶ ماه یا شاید هم ۱۸ ماه به فرماندهی یک عملیات جنگی رسید. این مورد در خود او هم بود که هیچ گاه برای واگذاری مدیریتها نباید به ظاهر افراد توجه داشت بلکه باید از تمام توانمندیهای او برای کار استفاده کرد. ایشان بعد از جذب بعد از مدتی به سمت معاونت سپاه کرمان و لشکر ثارالله در آمدند. طی سال های گذشته هر گاه من را در جلسه ای می دیدند با خنده می گفتند" آقای بانک شما اولین حکم من را زدید."
@khaimahShuhada
✍ طرحِ جالبِ یک شهید در خانه برای ترک گناه
#متن_خاطره :
یه صندوق درست کرد و گذاشت توی خونه. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودنِ دروغ و غیبت گفت. مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد. عهد بستند هر کسی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه ، اون مبلغ رو به عنوانِ جریمه بندازه توی صندوق... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه و رزمنده ها کنن. طرح خیلی جالبی بود ، باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناهها دور کنن؛ اگه هم موردی بود ، به هم تذکر میدادند
🌷خاطره ای از زندگی شهید علی اصغر کلاتهسیفری
📚منبع: کتاب وقت قنوت ، صفحه 145
@khaimahShuhada
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حضور پدر و مادر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی در محل شهادت فرزندشان در خان طومان سوریه
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اولین ضربه تبر ابراهیمی بر پیکر بت بزرگ
♦️بیانات رهبر معظم انقلاب درباره قیام ۱۹ دی
@khaimahShuhada