eitaa logo
شهید جمهور
151 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.8هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سال۶۶ مسئول دسته گردان تخریب بود . نصف شب بچه ها را بیدار می کرد و می برد راه پیمایی. یک شب مثل همیشه برای آمادگی و آموزش رفتیم راه پیمایی. منطقه غرب بود. تا کمر تو برف بودیم. خودش جلوی ستون از صخره ها می رفت بالا. یکهو پایش سر خورد و افتاد. بخیه های شکمش باز شد. دوباره خونریزی کرد. رساندیمش در مانگاه. اصلا حالش خوب نبود ولی به روی خودش نمی آورد. پانسمانش کردند. دکتر گفت باید استراحت کند. گوش نداد. دوباره برگشت پای کار. @sardaraneashgh
شهید مدافع حرم محسن حیدری صبح ۲۸ مرداد ۹۲ محسن برای دیده بانی جلو رفته بود. نیرو‌های خودی متوجه تحرکات دشمن شدند. محسن پشت بیسیم گفت "دارند دورمان می‌زنند شروع کنید دور منطقه ای که ما هستیم را بزنید". حالا توپخانه خودی دور تا دور تپه را می‌زد. مسئول آتشبار نگران نیروهای خودی بود و از محسن می‌خواست حواسش را بیشتر جمع کند. محسن در جواب پشت بی سیم گفت: "دوربینم را زدند، جایم بد است". قرار شد جایش را عوض کند تا بتوانند اجرای آتش کنند. کنار خاکریز بود که با اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پا مجروح شد. در آن شرایط که خیلی ها دنبال جان پناه می‌گردند محسن باز به دنبال انجام وظیفه اش بود، به هوای پانسمان پایش لنگان لنگان به سنگر بهداری رفت ولی وقتی وضعیت دیگر مجروحان را دید به مسئول بهداری گفت "من خوبم به دیگران برس" و برگشت حالا تانک‌های زرهی خودی هم به منطقه رسیده بودند و می‌خواستند تک دشمن را جواب دهند. محسن که دوربینش را زده بودند کنار یکی از تانک ها جلو می‌رفت تا دیدبانی کند. مسئول آتش بار بی سیم زد، محسن جواب داد "دارند ما را می‌زنند... من کنار تانک هستم". داشت گرای محل خودش را می‌داد که در این حین تیربار روی تانکی که محسن کنار آن قرار داشت مورد اصابت قرار گرفت. محسن در بی سیم گفت:" دارند ما را می‌زنند ... زدنمون ... یا حسین روحش شاد باذکر صلوات🌷 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز عملیات روزه بود.. روزه‌ اش با عطش و خون افطار شد ... 🌹 گفتیم حاج رحیم چرا با این بچه ها اینقدرصمیمی هستی وبهشون محبت میکنی؟ گفت: انقلابی بودن وانقلابی ماندن وظیفه است. تربیت "نسلِ انقلابی" مهم است. شهید مدافع حرم خان طومان جاویدالاثرحاج رحیم کابلی🥀🌿 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
🔅تحصیل ♥️نمازشب شایداگربگویید«سعید»اهل نمازشب بود خیلی هاقبول نکنند،چون واقعا نمازشب خواندنش رانمیدیدیم.ولی شواهدی دیده بودیم ک معلوم میشد اهل نمازشب است. من بارها دیده بودم ک برای نماز صبح میرفت حرم حضرت معصومه علیهاالسلام،یابعضی وقت هاک شب برای تجدیدوضوبیدارمیشدم،میدیدم ک«سعید»درحجره نیست،ولی طوری برنامه اش راتنظیم میکرد ک کسی متوجه این کارهایش نشود.. یک حجره درخابگاه ایت الله خوانساری هست جای دونفررابیشترندارد. من دوست داشتم ک ب ان حجره برم،اما...بخاطرشرایطش نتونستم..(درس خاندن،بی سروصدابودن،واهل نمازشب بودن)... ولی«سعید»یک سال دراون حجره بود.ازهمین شواهدبودک حدس میزدیم اهل نمازشب است.😊 راوی: حجت الاسلام سیدمحمدهاشمی،دوست شهید. ♥️محل عبادت ماسعی میکردیم کمی قبل ازاذان صبح از خواب بیدار شویم وهربار میدیدیم سعیددر رختخواب نیست.بدون سرو صدا می امد داخل سالن وپذیرایی_جایی که‌ما کمتر رفت وامد داشتیم وبه قولی دنج وخلوت بود_سجاده اش را پهن میکرد ومشغول نماز شب وعبادت میشد📿.الان لباس ها و وسایلی که از‌سعید باقی مانده را اوردیم همین جا و برایش قفسه بندی کردیم وبه نوعی یاد بود سعیدرا همین جا در محل عبادتش بنا کرده ایم. راوی:مادرشهید ♥️امتحان چیزی به امتحان نمانده بود و من استصاب های(اصلی از اصول فقه)نوع اول ودوم وسوم را درست نفهمیده بودم .سعیدامد بالای سرم وپرسید:چ کار میکنی؟؟ گفتم:گیرافتادم توی استصاب. یک‌ساعت تا امتحان خودش وقت باقی مانده بود،پنج_شش ساعت هم تا امتحان من . وقتی دیدمشکل دارم،کتابش را کنار گذاشت ونشست کنار من😳،حدود نیم ساعت وقت صرف کرد وتمام مطالب را به‌صورت خلاصه وجمع جور برایم گفت😍،سعید ان روز در شرایطی به من کمک کرد که اگر کسی دیگر بود،هیچ وقت چنین‌کاری انجام نمیداد. راوی: حجت السلام سیدمحمدهاشمی،دوست شهید. شادی‌روح‌شهید بزرگوار، @sardaraneashgh
🎙همسر شهید رحیم کابلی دیشب خواب شهید رو دیده...😳 بهش گفته چرا😐 نیومدی با این شهدا؟🤔 گفته منتظر بودم اینا⏰ (هشت‌شهیدخانطومان)بیان.🚶‍♂ حالا که اومدن منم میام.😍😭 @sardaraneashgh
یڪےگفت‌حاج‌آقاازڪجابدونم‌ آقاۍخامنہ‌اۍبرحق‌هست؟! این‌همہ‌علیہش‌توکانالآمطݪـبہ ❗️ - گفتم‌نمیخام‌برات‌چن‌صفحہ استدݪاݪ‌بیارم ؛فقط‌یہ‌جملہ ↯ 🌱همہ‌خوبای‌عالم‌‌؛پاک‌ترینای‌روزگار همه‌باتموم‌وجود‌عاشق‌رهبرانقلابن . . .(: 🌱وهمہ‌جنایتکارا‌ودزداوقاتلا ومنافقا‌واونوریا‌باتمام‌وجود‌مخالف رهبرجان‌ِ‌مان ! ! @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال های قبل در پیاده‌روی بهش گفتن: یه جمله ناب بگو گفت: خدا ما رو با اونایی که سالهای قبل توی این مسیر قدم گذاشتن و شهید شدن محشور کنه حالا او سعید بیاضی زاده است... @sardaraneashgh
"من افغانی هستم" کربلا بودم زنگ زد📞 پرسید ؛ دوست افغانی نداری به من معرفی کنی؟ گفتم: علی میخوای بری سوریه⁉️ گفت : خواهش میکنم فقط کسی ندونه. در راه با یه افغانی بطور اتفاقی آشنا شده بود ، مدارک شناسایی اونو گرفته بود، حالا توی فرودگاه امام خمینی نفس علی بالا نمیاد 😣 یک به یک داشتن مدارک افراد رو بررسی میکردند ، علی هم آیه وجعلنا. . . میخوند تا رسید به دو نفر آخر که شهید علی تمام زاده آخرین نفرشون بود 📍 به یکباره مسول بازرسی پس از بررسی مدارک همه گفت : دیگه تموم شد شما دو نفر هم بروید داخل هواپیما❗️ ...بدون بررسی مدارک ‼️ قرآن کار خودش رو کرده بود ☺️ چشم ها پوشیده شده بود و شهید علی تمام زاده بین افغانستان به جبهه اعزام شده بود. شهید مدافع حرم علی تمام زاده🌹 @sardaraneashgh
✍روایت_شهداء⚘🍃 ◽️چه رازی نهفته در شهادت برادران باکری؟! سه برادر، هر سه شهید، هر سه مفقود . . .🌷🍃🕊 👈از راست: شهید علی‌ باکری که در ایام انقلاب توسط ساواک دستگیر و تکه تکه شد و هیچ‌گاه پیکرش بازنگشت، 👈نفر دوم شهید‌مهدی‌باکری که در عملیات بدر در جزیره مجنون مجروح شد و وقتی او را در قایق گذاشتند که به عقب برگردانند قایق را با آر پی جی زدند و پیکر مهدی را دجله برای همیشه برد، 👈نفر سمت چپ هم شهید‌حمید‌باکری که در عملیات خیبر در جزیره مجنون شهید شد و وقتی خواستند فقط پیکر او را برگردانند، برادرش مهدی گفت: هر موقع سایر شهداء را برگرداندید او را هم بر می‌گردانیم و پیکر حمید تا به همین امروز مانده است در جزیره مجنون... التماس دعا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh