🌹خدایا شهادت را نصیبم کن، دلم برای حسین خرازی پر میکشد، دلم برای شهدا پرمیکشد
🌹دنیا را رها کنید،دنیا را ول کنید، همه چیز را در آخرت پیدا کنید و رضای خدا را بر رضای مخلوق ارجحیت دهید.
🌹۱۹ دی سالگرد شهادت شهید احمد کاظمی ویارانش گرامیباد
@sardaraneashgh
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
آخرین جملاتی است که شهید ابراهیم اصغری در شب عملیات کربلای 5 در 1365/10/19 در آخرین صفحه دفترچه اش نوشته است: . « این زیباترین لحظه ی زندگی من است زیرا پنج ساعت مانده تا به معشوق بپیوندم
شهدا نگاهی
یاد روزهای حماسه، شجاعت، شهامت وروزهای سرنوشت ساز جنگ درطول عملیات کربلای پنج همیشه جاودان باد
@sardaraneashgh
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
#پرواز_بدون_بال🕊
#چند_خاطره_از_شهید_مهدی_زین_الدین
♦️چند روز قبل از شهادتش، از سردشت می رفتیم باختران. بین حرف هایش گفت«بچه ها! من دویست روز روزه بده کارم» تعجب کردیم. گفت «شش ساله هیچ جا ده روز نمونده ام که قصد روزه کنم.» وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد.کسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد. توی سر و سینه شان می زدند. چند نفر بی حال شدند و روی دست بردندشان. آخر مراسم عزاداری، آقای صادقی گفت«شهید، به من سپرده بود که دویست روز روزه ی قضا داره. کی حاضره براش این روزه ها رو بگیره؟» همه بلند شدند. نفری یک روز هم روزه می گرفتند، می شد ده هزار روز.
♦️ من توی مقر ماندم. بچه ها رفتند غرب، عملیات. مجبور بودم بمانم به یک عده آموزش بدهم. قبل از رفتن، مهدی قول داد که موقع عملیات زنگ بزند که بروم. یک شب زنگ زد و گفت«به بچه هایی که آموزششون می دی بگو اگه دعوتشون کردن، اگه تحریکشون کردن که بیان منطقه، اگه پشت جبهه مشکل دارن، برگردن. فقط اون هایی بمونن که عاشقن» شب بعدش، باز هم زنگ زد و گفت«زنگ زدم برای قولی که داده بودم ولی با خودم نمی برمت.» اسم خیلی از بچه ها را گفت که یا برگرانده یا توی کرمانشاه جا گذاشته. گفت «شناسایی این عملیات رو باید تنها برم. به خاطر تکلیف و مسئولیتم. شما بمونین.» فردا غروب بود که خبردادن مهدی و برادرش، تو کمین، شهید شده اند. نفهمیدم چرا هیچ کس را نبرد جز برادرش.
♦️ نزدیک ظهر، مجید و مهدی به بانه می رسند. مسئول سپاه بانه، هرچه اصرار می کند که «جاده امن نیست و نروید.» از پسشان برنمی آید. آقا مهدی می گوید «اگرماندنی بودیم، می ماندیم.» وقتی می روند، مسئول سپاه، زنگ می زند به دژبانی، که «نگذارید بروند جلو.» به دژبان ها گفته بودند«همین روستای بغلی کار داریم. زود برمی گردیم.» بچه های سپاه، جسد هایشان را، کنار هم، لب شیار پیدا کردند. وقتی گروهکی ها، ماشین را به گلوله می بندند، مجید در دم شهید می شود، و مهدی را که می پرد بیرون، با آرپی جی می زنند.
@sardaraneashgh
🌹•••✧﷽✧•••🌹
#آیت_الله_بهجت
بیـــن دهــان تا گـــوش شما
کمتـــر از یـــک وجـب است.
قبـل از اینکه حرف از دهان
شما به گوش خودتان برسد
به گـوش #امام_زمان علیه
السلام خواهد رسید
@sardaraneashgh
•🖤🥀•
روضهکهتمامشد،غیبشزد؛
خیلیگشتیمتامتوجهشدیمرفتهاست سراغِشستنِسرویسهاےبہداشتی.
نگذاشتکسیکمکشکند.
میگفت:افتخارمایناستخادمِروضهٔ حضرتزهرا"سلاماللهعلیہا"باشم.
@sardaraneashgh
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸صدای آشنا شنید!🔸
شما #شرورترین انسان ها را در کشور ما، ساواکی ها می دانید. دیگر از این بدتر که نیست. درست است؟ سازمان اطلاعات و امنیت شهر شیراز، من را با یک دسته اعلامیه گرفته بودند. رئیس ساواک به من فشار می آورد که بگو از چه کسی گرفتی؟ من را آوردند در یک اتاقی در اداره ی اطلاعات. یک مبلمان جالب داشت و این شعر سعدی را هم آنجا گذاشته بودند:
هزار مرتبه سعدی تو را نصیحت کرد * که حرف محفل ما را به مجلسی نبری
این آقای رضوان که ظاهراً الآن در حیات است گفت که دستبند را بیاور. دستهایم را از پشت بستند و کیسهای از شن را هم به آن آویختند و مرا روی یکپا نگه داشتند و شکمم را نیشگون گرفتند. بعد هم شروع کرد این ماهیچه های شکم را نیشگون گرفتن. من نه به عنوان اینکه او بترسد، بلکه یک دفعه از زبانم در رفت و گفتم: «#خدایا_تو_می_بینی».
به من گفت: «چی گفتی؟» گفتم: «خدایا؛ تو می بینی». یک دفعه به همکارش گفت: سطل را پایین بگذار. سطل را از دستم گرفتند. بعد به من گفت: پایت را بینداز. بعد گفت: دست بند او را باز کن. حالا ایستاده بودم آنجا. به آنها گفت: «بروید بیرون». آنها را بیرون کرد و درب را هم محکم زد. حالا من ماندم و خودِ او. یک دفعه این شلاقی که دستش بود را پرت کرد و خودش وِلُو شد روی آن مبل. بعد گفت: «ای تُف به این نانی که ما می خوریم».
#صدای_آشنا شنید؛ صدای فطرت. دیگر نتواست کارش را بکند و خدا می داند که در این دوره ی طولانی مبارزات، هر وقت ایشان شنید که برای من مشکلی ایجاد شده، کمک می کرد.
@sardaraneashgh
7.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حضور حاج قاسم بر مزار یار عزیزشون شهید حاج احمد کاظمی
🔺️۱۹ دی ماه سالگرد شهید احمد کاظمی گرامی باد
@sardaraneashgh
#مهم
🔴 #فصل_الخطاب| هشت سرخط تحلیلی در یک قاب
🔻 رهبر معظم انقلاب (امروز):
🔹 #برجام| ما برای بازگشت آمریکا به برجام اصرار و عجلهای نداریم، اگر تحریمها برداشته نشد، بازگشت آمریکا به برجام به ضرر ماست. مطالبه منطقی ما رفع تحریمها است و باید برداشته شوند؛ چه آمریکا و چه اروپا که به آمریکا آویزان است، وظیفه دارند تحریم ها را بردارند؛ درباره برجام ما برای بازگشت آمریکا به برجام اصرار و عجلهای نداریم و مساله ما هم این نیست. اگر تحریمها برداشته نشد، بازگشت آمریکا به برجام به ضرر ما است.
🔹 #قانون_مجلس| تصمیم مجلس و دولت در باب لغو تعهدات برجامی تصمیم منطقی، عقلایی و قابل قبولی استوقتی طرف مقابل به هیچ کدام از تعهداتش عمل نمیکند، معنی ندارد جمهوری اسلامی به همه تعهداتش عمل کند. تعهد در مقابل تعهد، اگر آنها به تعهدات خود برگردند ما هم به تعهدات خود باز می گردیم.
🔹 #قدرت_موشکی | چرا باید به توان نظامی خود تکیه کنیم؟ چون روزگاری هواپیمای میگ صدام ، تهران را از بالا بمباران میکرد و ما کاری نمیتوانستیم بکنیم. آمریکایی ها موشک هایی به صدام داده بودند که از بغداد به تهران میرسید. نظام اسلامی حق ندارد کشور را به این شکل نگه دارد. قدرت دفاعی امروز ما محاسبات دشمنانمان را تغییر داده است.
🔹 #تحریم | تحریم یک جنایت و خیانت در حق ملت ایران است، باید برداشته شود. البته اقتصاد ایران را باید به گونهای قوی کنیم تا سیاستبازیها در آن اثرگذار نباشد.
🔹 #حضور_منطقه_ای| آمریکاییها اعتراف کرده اند به اینکه به دنبال بیثباتی در منطقه غرب آسیا هستند. وظیفه ما در منطقه این است که دوستانمان را تقویت کنیم. حضور ایران در منطقه، ثباتآفرین است
🔹 #دولت_جوان_حزب_اللهی| معتقد به تکيه به نيروهاي جوان هستم. اين به این معنا نيست که نسل قبل را کلا کنار بگذاريم. بعضی از افراد میانسال مثل جوانها هستند مثل شهید سلیمانی
🔹 #ماجرای_کنگره_آمریکا | آنچه آمریکاییها میخواستند در سال ۸۸ بر سر ایران بیاوردند، در سال ۹۹ بر سر خودشان آمد
🔹 #واکسن| ورود واکسن آمریکایی و انگلیسی به کشور ممنوع است. واکسن ایرانی مایه افتخار است برخی سعی نکنند انکار کنند.
@sardaraneashgh
عکس بالا، از #معروف ترین تصاویر به جا مانده از #عملیات_کربلای_پنج است .
احمد دهقان، نویسنده کتاب "سفر به گرای ۲۷۰ درجه" که شاهد عینی این تصویربوده نوشته است:
"عکس مربوط به #سومین روز عملیات کربلای پنج در #شلمچه است؛ وقتی که گروهی از نیروهای ایرانی در محاصره نیروهای عراقی گیر افتاده بودند.
توی یکی از سنگرها، #عباس_حصیبی شهید سمت چپ در عکس و #علی شاه_آبادی شهید سمت راست که یکی از #سمینوف چی های دسته #ادوات بوده ، کنار هم نشسته بودند که تیر سمینوف عراقی می خورد به سر #حصیبی و رد می کند و می خورد به سر دومی. سر حصیبی را باند پیچی کرده بودند… عکس را هم رضا احمدی با دوربین علی شاه آبادی گرفته است."
وقتی رزمنده جوانی به نام #علی_شاه_آبادی دوربین خود را به جبهه می برده، لابد امیدوار بوده تصویری به یادماندنی از عملیات بگیرد، اما حتما تصورش را هم نمی کرده که در همان دوربین، یکی از به یادماندنی ترین عکس های به جا مانده از #کربلای پنج ثبت شود که #سوژه اصلی عکس هم، #خودش و #رفیقش باشند.
@sardaraneashgh