﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
شهید مدافعحرم سید جاسم نوری
🎙راوے: همسر شهید
💙سیدجاسم در عراق به عنوان نیروی داوطلب عادی بود اما بهخاطر تخصص، توانمندی و هوشی که داشت، به کار شناسایی مشغول شد. لهجهی غلیظ عربی سید، کمکحالی بود برای هم خودش و هم بقیه نیروها. به مناطقی که داعشیها تحت نفوذشان بود، میرفته و اطلاعات لازم را به دست میآورده و کمک بسیار خوبی برای نیروهای عراقی بوده است.
❤️سید فعالیتهای زیادی از لحاظ اطلاعات شناسایی در عراق انجام داد و به کار شناسایی یک نظم خاصی داده بود. یکی از کارهای بسیار قهرمانانهی سید، ایجاد اختلاف بین داعش و النصره بود و با درگیریهای بینشان تلفات بسیار زیادی دادند و در عراق هم برای ساماندهی نیروهای حشدالشعبی تلاش بسیار زیادی کرد.
💙شهر دجیل، یکی از حساسترین شهرهای عراق، که به دست تروریستهای داعش اشغال شده بود، با هدایت و مشاورهی سید آزاد شد. برای همین، مردم دجیل به پاس حماسهسرایی سید جاسم، به او لقب «سبع الدجیل» یا همان «شیرمرد دجیل» دادند و شعارش، "کُلُّنا عبّاسُکَ یا مهدی" بود.
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
صحبتهای دختر شهید رضایینژاد در برابر مدیرکل آژانس
آرمیتا رضایینژاد: تا ۱۱ سال پیش زندگی عادی داشتهام اما ۶ گلوله زندگی ما را تغییر داد.
زمانی که پدرم به شهادت رسید دانشمندی بود که هیچ کاری به خشونت نداشت و من تنها نیستم و این فقط بخشی از ماجرا است.
بسیاری از بیماران بهدلیل نبود دارو جان خود را از دست میدهند و برخی بهدلیل شرایط بد اقتصادی حاصل از تحریمها زندگی خود را ازدست میدهند؛ تحریمهایی که ایالات متحده آن را اعمال کرده است.
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
گرفتارم...
و
دربند...
و
خسته...
نگاهم به عکستان که می افتد، خستگی و ناامیدی پر میکشد.
احساس میکنم به خاطر آرامش نگاه صاحب این عکس هنوز صدایم به آسمانها میرسد😢💔
#شهدا_گاهی_نگاهی
#شهدادستهایمرابگیرید.
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔
🦋🦋🦋
#ازدواج ۵
چندماه بعد رفت با یکی نامزد کرد و با اونم شش ماه دوام نیاورد اما من تو محل کارم با یکی از بچه ها صحبت کردم و گفتم زن میخوام ولی یکی که اهل زندگی باشه اونم دخترخاله شو معرفی کرد اول خیلی میترسیدم مثل زن اولم باشه اما وقتی باهاش حرف زدم دیدم ی دنیا تفاوت دارن عقد کردیم و فوری هم عروسی گرفتم الان زن سابقم هنوز مجرده ولی زنم بارداره و ی دوقلو تو راه داریم خداروشکر میکنم که بابام کمکم کرد و نجات پیدا کردم
پایان
کپی حرام❌
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
وصیت شهیدحمیداسدالهی🌷
بہفرزندش
محمد
#زندگےڪن براے مهدی
#درسبخوان براے مهدی
#ورزشڪن براے مهدی
محمد
من تورا ازخدا براے خودم نخواستم
تورا ازخدا خواستم براے مهدی✌️
#شهدادستهایمرابگیرید.
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
من هستم ..
غمت هست ..
دلتنگی یک گوشه کز کرده و تنهایی بغض ...
و جای تو هم اصلا خالی نیست ...!!!!!!
🌺مــادران چشم انتظار🌺
🌹شهیدانه🌹
#شهدادستهایمرابگیرید.
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
بسم رب الشهید ؛ اول کار
یک روایت بگویم از شخصی
قالَ رزمنده ای که جامانده :
#هرکسی_لایق_شهادت_نیست
بریده ای از چهارپاره
#یدالله_شهریاری
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
#چفیه
"شـــــیران مـدافـع"😎💪🏻
دلتـانـ شـاد❤️
کهـ"عـباس"🌸
همراهـ شما🙏🏻
درحرمـ🕌 زینبـ کبریـ ستــ"
ڪلنا فداڪـــ یا زینب✌️
#من_از_بچگی_نوکر_این_حرم_بودهام
#شهدادستهایمرابگیرید.
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔
🦋🦋🦋
گاهی یک نفر می آید ..
و میشود تمام زندگی یک نفر؛
مثل تو که آمدی و شدی
#تمام_زندگی_من
#عارف_پهلوان
#سردار_عشق
#شهید_ابراهیم_هادی
التماس دعای فرج و شهادت یا علی مدد
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
سردار شهیدم!
وقتی
نگـاه تـو
به مـن دوختـه شده، نباید
دست از پا خطا ڪنـم
تـو
هم شهیدی
هم شـاهـدی
و هم سنگ صبور بے قرارے هاے من...
#شهدادستهایمرابگیرید.
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🦋🦋🦋
💠 پیوند الهی 💠
عصر يکي از روزها بود. #ابراهيم از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شــد براي يك لحظه نگاهش به پسر همســايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا #ابراهيم را ديد بلافاصله از دختر خداحافظي کرد و رفت!
ميخواست نگاهش به نگاه #ابراهيم نيفتد.
چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شــد. اين بار تا ميخواســت از دختر خداحافظي کند، متوجه شــد که #ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست.
دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و #ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت.
#ابراهيم شــروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود اما #ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده ات رو کامل ميشناسم، تو
اگه واقعا اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که...
جوان پريد تو حرف #ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ...
#ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشــغول کار هستي، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر ازدواج کني، ديگه چي ميخواي؟
جوان که ســرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه.
#ابراهيــم جــواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناســم، آدم منطقي و خوبيــه. جوان هم گفــت: نميدونم چي بگم ، هر چي شــما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت.
شــب بعد از نماز، #ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد.
اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و همسر مناســبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اينصورت اگر به حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد.
و حالا اين بزرگترها هســتند که بايد جوانها را در اين زمينه کمک کنند.
حاجي حرفهاي #ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پســرش زده شــد اخمهايش رفت تو هم!
#ابراهيم پرســيد: حاجي اگه پســرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟
حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه!
فرداي آن روز مادر #ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد...
يک ماه از آن قضيه گذشــت،# ابراهيم وقتي از بازار برميگشــت شب بود.
آخرکوچه چراغاني شده بود. لبخند رضايت بر لبان #ابراهيم نقش بست.
رضايت، بخاطر اينکه يک دوســتي شــيطاني را به يک پيوند الهي تبديل کــرده. ايــن ازدواج هنوز هم پا برجاســت و اين زوج زندگيشــان را مديون برخورد خوب #ابراهيم با اين ماجرا ميدانند.
📔 منبع کتاب #سلام_بر_ابراهیم
التماس دعای فرج و شهادت یا علی مدد