eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
6.4هزار ویدیو
106 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
خواب ابراهیم رو دیدم. انگار دستاش گل‌آلود بود. پرسیدم آقا ابراهیم! چرا دستاتون گل داره‌؟ گفت دارم یه خونه درست می‌کنم. بیا داخل خونمو ببین. منم رفتم داخل خونه. دیدم یک خونه‌ی بزرگ و تمیزه! داخل خونه هم فرش های زیبایی انداخته بود. دقیق یادم نیست; فکر کنم یه مسجد یا امام زاده ای روبه‌روی در خونش بود. دیدم یه تابلو زده رو دیوار خونه‌ش. دیدم عکس یه جفت کفش اسکیت بود. ازش سوال کردم داستان این کفش اسکیت چیه؟برام بگو؟ برام تعریف کرد: مجید از من این کفش ها رو می‌خواد! دیدم یک جفت کفش اسکیت هم دستش بود; اما دلهره داشت و نگران بود. شاید اینا رو پاش کنه زمین بخوره! می‌خوام براش کفش اسکیت بخرم. رو به مادرم کرد و پرسید:" واقعا مجید ازت اسکیت می‌خواد؟! " سکوت همه جا رو فراگرفته بود. مدتی از این ماجرا گذشت. آخر برای من اسکیت نخریدند. مدتی بعد مسابقه ای برگزار شد. دفترچه‌ای را باید پر می‌کردیم و برای مسابقه می فرستادیم. من در مسابقه شرکت کردم. در کمال ناامیدی دفترچه رو پر کردم و فرستادم. از نظر من جایزه خاصی قرار نبود به ما داده بشه. مدتی گذشت از اداره پست ایلام با ما تماس گرفتند. منزل ما با شهر خیلی فاصله داشت. به ما گفتند یه بسته‌ی پستی براتون اومده بیاین ببرین. ما هم رفتیم بسته رو گرفتیم. یک کارتون بود با محتویات نامعلوم! وقتی به خونه برگشتیم کارتون دو که باز کردیم چند بسته پفک توش بود. همه با تعجب نگاه می‌کردیم که برای ما چند بسته پفک فرستادن! با خودم گفتم: " اینم از جایزه هاشون که همش سر کاریه! " ادامه دارد👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باورمان نشد. جعبه سنگین‌تر از اون بود که فقط پفک داشته باشه. پفک‌ها رو که برداشتیم، با کمال ناباوری دیدیم که زیر پفک ها یک جفت کفش اسکیت بود. بله بابام بالاخره آرزوی من رو برآورده کرد و اون چیزی رو که می‌خواستم برام فرستاد. قرآن می‌فرماید: شهدا زنده اند خیال نکنید که شهدا از دنیا رفته و مرده اند. آنها زنده اند. بلکه زنده تر از همه آدم های روی زمین اند. راوی: فرزند شهید ترور سرهنگ پاسدار ابراهیم باقری استان ایلام ادامه دارد👇👇
خواب مادرم هفت ماه قبل شهادت پدر ادامه دارد👇👇
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مزاره پدره شهیدم 😔💔 ادامه دارد👇👇
تصاویر پدرم در میان ۳۳شهید🍃🌷🍃 ترور استان ایلام ادامه دارد👇👇
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین سخنرانی در مورد خصوصیات اخلاقی پدر از زبان حاج عزیز رحیمی روایت گری شهدا🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دومین قسمت ازخصوصیات اخلاقی پدرم از زبان حاج عزیز رحیمی 😔💔 پایان
وصیت شهید در آخرین لحظات زندگے وقتے ڪہ در محاصرہ ے نیروهاے تڪفیرے بود: «چادر مادرمون حضرت زهرا رو همیشہ رو سرتون نگہ دارید...» 🌷شهید عباسعلی علیزاده🌷 انتشار با ذکر 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
📎فرازے از وصیتنامہ: شهادت چیزی نیست که مفت بدست بیاید، بنده خدا بودن میخواهد نه بنده هوا و هوس. 🌷شهید کریم رئیسی🌷 انتشار با ذکر 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
داداش وقتی میگم کار ندارم کار ندارم دیگه مثلاً ما اومدیم بگردیم از اول سفر داری با من دعوا و بد اخلاقی میکنی عصبانی سرشو آورد جلوی من خواست حرف بزنه که گفتم _باشه، باشه همش تقصیر من بوده من دیگه کاری بهت ندارم تو هم حرص نخور نفس بلندی کشید و برگشت سر جاش _فقط خدا کنه که راست بگی چون اگه دروغ بگی خیلی برات گرون تموم میشه _چه دروغی دارم بگم چشم هام رو ریز کردم و خواهشانه گفتم ولی ای کاش می‌گذاشتی باهات حرف بزنم نگاه تیزی بهم انداخت _در مورد چی می‌خوای حرف بزنی؟ یادم افتاد که بهم گفت حق نداری در مورد اکرم باهام صحبت کنی _هیچی ولش کن _در مورد اکرم می‌خواستی حرف بزنی؟ آره ولی یادم افتاد که گفتی ازش حرف نزنم _تو چرا حافظه ت مثل ماهی سه ثانیه است زودی همه چی یادت میره نه دیگه یادم اومد، کاری ندارم، هردومون بیخیالش بشیم اصلا بیا نیم ساعت با هم حرف نزنیم تا حالمون جا بیاد ظاهرا پیشنهادم رو پذیرفت چون تکیه داد به صندلی ساکت شد از جام بلند شدم _داداش من میرم عقب پیش دوستام بشینم بدون اینکه نگام کنه گفت _برو اومدم پیش امیر محمد رو کردم به بغل دستیش که کنارش نشسته _داداش میشه از اینجا بلند شی من بشینم دستشو گذاشت تو سینه‌اش _چشم _برو رو صندلی من پیش داداشم بشین من یکم با امیر محمد گپ بزنم باشه ای گفت و از جاش بلند شد رفت منم نشستم روی صندلی امیر محمد رو کرد به من _چرا اینقدر با داداشت دعوا می‌کردی سر چرخوندم سمتش _تو از کجا متوجه شدی _ببخشید همه اتوبوس متوجه شدن آقای امیری هم یه بار اومد بهتون سر زد وقتی برگشت... ادامه دارد... کپی حرام⛔️ جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم