eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
94 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 پل بی نظیریکه بدون حضور مسئولین افتتاح شد!!!!! ؟؟؟ و همه ی ما را شرمنده کرد!؟!!!؟ باسلام خدمت همه اعضای گروه... خواستم عرض ادب واحترام وخسته نباشید بگم خدمت همه عزیزان... خوشحالم که همراهتان هستم... امیداست بتوانیم یاری دهنده خون شهیدان باشیم...انشالله تعالی.. ایام اربعین حسینی تسلیت... این مملکت با قطرات خون پاک این عزیزان به اینجا رسیده ایران اگر ایران مانده و تجزیه نشده چون فرزندان دلاوری چون اینان داشته فقط یادمان باشد...❤️🌹 شادی روح شهدا..صلوات..🌷🌷🌷 سلام صبح بخیر..🌹🌹🌹 برادرکوچک شما خادمالشهدا داودحسنی هستم. مدیریت موزه شهدای شهرستان گرمسار.
با این حرف حاج آقا انقدر بغض در گلوم افتاده که داره خفه ام میکنه. دلم میخواد شهدا ازم راضی باشن ولی نمیدونم باید چیکار کنم. قدم برداشتم سمت حاج آقا بهش نزدیک شدم انقدر بغض توی گلوم هست که نمیتونم سلام کنم ولی به هز زحمتی هست با صدایی خفه گفتم _سلام حاج آقا با خوشرویی جواب داد _سلام عزیزم خوبی؟ سرم رو انداختم بالا _نه نیستم _عه چرا با صدای لرزونی که از میون بغض گلوم بیرون اومد گفتم _چه جوری شهدا رو فراموش نکنیم راهش چیه؟ با یه دست گوش خودش رو گرفت، و دست دیگه اش رو گذاشت روی دهنش و زمزمه کرد _گوشت بر دهان امام خامنه ای باشه هر چی گفت به نحو احسنت بگی چشم یک کلام بهت بگم اطاعت از امام خامنه ای یعنی پاسداری از خون شهیدان. حرفش بر جان دلم نشست و همون موقع چشم هام رو بستم و از ته دلم به شهدا قول دادم که مطیع ولایت و امام خامنه ای باشم از حاج آقا خدا حافظی کردم اومدم کنار ساسان احساس کردم اونم حالی شبیه به حال من داره. حرفی نزدم و ساکت کنارش ایستادم آقای امیری روکرد به جمع _عزیزان همه بریم به سمت اتوبوس که بریم به محل اسکان برای ناهار دسته جمعی اومدیم سوار بر اتوبوس رسیدیم به استراحتگاهمون وضو گرفتیم نماز رو به جماعت خوندیم از اونجا هم اومدیم رستوران. ساسان ساکت، هنوز در حال و هوای شهدای کانال کمیل تو خودشِ. سکوتش رو شکستم و پرسیدم _خوبی داداش؟ نگاهش رو داد به من یه نفس عمیق کشید _چرا زودتر به اینجا نیومدیم _به خاطر اینکه بابای ما با این افکار مخالف هست و مامانمونم پیرو بابا ادامه دارد... کپی حرام⛔️ جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم
💍 🟣شهید مدافع‌حرم ابوذر امجدیان 🎙راوے: همسر شهید 💙من و همسرم هردو اهل روستای سهنله از توابع شهرستان سنقر استان کرمانشاه هستیم. خانه‌ی ما و خانه‌ی پدری همسرم چند کوچه با هم فاصله داشت. ابوذر برحسب اتفاق یکبار مرا دیده بود و با خانواده‌اش مسئله را در میان گذاشته بود. 💜پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاریا‌م آمدند که بنده نیز چون شناخت کافی از ایشان داشتم، در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم. اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخ‌طبعی او مرا شیفته خود کرده بود. ابوذر پاسدار بود و منم همیشه آرزو داشتم که با یک پاسدار ازدواج کنم. 💙همان روز از سختی‌های زندگی با یک نظامی برایم گفت و اینکه احتمالاً پیش بیاید که چندماهی در مأموریت باشد و منم پذیرفتم اما هرگز فکر نمی‌کردم که ابوذرم به شهادت برسد و همسر شهید شوم. در نهایت من و ابوذر با مهریه ۷۲سکه، در اول آبان سال۱۳۸۹ ازدواج کردیم. من توفیق داشتم شش‌سال در کنار بهترین همراه و همسنگرم باشم. 🎁 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات ☔️اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد☔️ 🦋🦋🦋
بسم‌رب‌الرضا|❁ ✋ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ الغُرَباء اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مُعینَ الضُّعَفاءِ وَ الفُقَراء اَلسُّلطانَ اَبَاالحَسَنِ عَلیَّ بنَ موُسَی الرِّضا وَ رَحمَةُ اللهِ وبرکاته ‌درکنارپنجره فولادهرکس میرسد کربلارادرخیال خودتجسم میکند کربلایی هرکه شدازباب شکرلطف تو کربلاهم یادتوای ماه هشتم میکند ‹ 🕊›↝ ‹ 🌱 ›↝ أَلسَّلامُ‌عَلَیکَ‌یاعَلۍاِبنِ‌موسَۍأَلࢪّضآ♡ 🖤 ¦↫²⁰ ¦↫ 🦋🦋🦋
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
| 🗓 جدول مراسم دعا و توسل به امام زمان علیه‌السلام در سراسر کشور (بمنظور تعجیل در امر فرج) جمعه ها دو ساعت قبل از اذان مغرب همزمان در سراسر کشور ✔️ پایگاه مرکزی: تهران/ بهشت زهرا/ گلزار شهدا / قطعه ۴۰ شهدای گمنام(فانوس) جمعه ۲ شهریور | ساعت ۱۷:۳۰ • سخنران : استاد حیدری کاشانی • و نوای : مهدی سعیدی ✔️ مراسم ویژه استغاثه در کربلای معلی کربلا ، خیابان بغداد، روبه‌روی هتل ریحان کربلا، موکب صاحب الزمان استان فارس ساعت ۱۷:۰ به وقت کربلا با سخنرانی: استاد محمد شجاعی با نوای : حاج حسین خلجی / محمود معماری قاری: محسن امامی 🌐 esteghase.com @chatreshohada
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🌹 یڪی از اخلاق حسنه ڪه در اقا جواد دیده می شد زبان نرم و لین بود ڪه باعث ایجاد جاذبہ بیشتر ایشون می شد 💓 مثلا وقتی می خواست انسان را تشویق به ڪار خیر و معروف ڪند ، و از منکر دور ڪند ؛ گاهی با پرسش ڪردن و ایجاد سؤال ڪردن ، انگیزش و ترغیب ایجاد می ڪرد🤔 😍 آقا جواد به اسراف نڪردن توجه می‌ڪردند ؛ و غیر مستقیم بهم تذڪر می‌داد ... روزی چند تا ظرف خریدم و رفتم خونه به آقا جواد نشون دادم ، گفتند : ظرف های قبلی قابل استفاده نبود ؟🙂 گفتم : چرا ولی به خاطر جدید بودنش خریدم ... آقا جواد گفتند : به نظرت اسراف نڪردی؟☺️ حرفشون تلنگری شد برای من 👌🤔 از اون به بعد در مورد خریدم بیشتر دقت می‌ڪردم ڪه اونچه واقعا نیاز هست را بخرم ... ... إِنَّهُ لا یُحِبُّ المُسْرِفین ...(اعراف/۳۱) 🔹تاریخ تولد : ۲۹ مرداد ۱۳۶۲ 🔹تاریخ شهادت : ۱۶ خرداد ۱۳۹۶ 🔹مزار شهید : گلزار شهدای امام زاده شهر درچه ...🌸🌸 اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ اربعین شد باز هم از قافله جا مانده ام گوشه ی هیئت من غمدیده تنهامانده ام کربلایم گیره یک گوشه نگاهت مانده و ازخوراک وخواب وازروزوشب آقامانده ام عطرسیبی از حوالی حرم ها می وزد آن چنان مستم که ره نارفته ازپامانده ام نذر کردم دور تسبیحی بخوانم اهدنا تا صراطم اربعین اُفتَد بسمت کربلا😔💔 🥺 💔 🕌 🏴 💔 تا 🏴 اللهم ارزقنا زیارٺ 💚 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 😭این فیلم را احتمالا کمتر دیده‌اید! 📹برشی از عملیات نبل و الزهرا 🔥صدها کیلومتر دورتر از خانه! در چند قدمی خون‌خوارترین مخلوقات خدا... 💔پیکر شهید سعید علیزاده معروف به کمیل سوریه در حال انتقال به عقب، کسی که دست شهید را گرفته شهید نوید صفری، کسی که شهید را می‌بوسد شهید رضا عادلی، شهید حبیب رحیمی منش در ان طرف شهید علیزاده کمین گرفته و تصاویر را شهید عارف کایدخورده ضبط نموده است. 📿هدیه به روح مطهر شهدا صلوات 💐اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💐 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ متولد سال ۱۳۶۳ در محله هرستان خمینی شهر، تحصیلاتش در دوحوزه نظامی و دانشگاهی بود، به تازگی در دوره کارشناسی ارشد پذیرفته شده بود و قصد ادامه تحصیل داشت شهید والامقام در سن یازده سالگی ازنعمت وجود پدر محروم شد، ازهمان سنین کودکی با ورود به پایگاه بسیج اباعبدا… الحسین(ع) هرستان، قدم به عرصه فعالیت های فرهنگی، قرآنی گذاشت.او مربی و حافظ و قاری قرآن بود، وتا بود یار مخلص، خوش خلق و مهربان دوستان و دغدغه مند انقلاب و بسیج بود. سالهای گذشته مدتی بود هرسال خردادماه درقالب دوِ امدادی از اصفهان تامرقد امام خمینی(ره) را با پای پیاده سفر می کرد؛ ایام نوروز چندسالِ گذشته را هم، خادم راهیان نور در مناطق عملیاتی جنوب بود. او که حقیقتا یک مجاهد فرهنگی و اهل جهاد اکبر بود اینبار لباس رزم بر تن کرد و رفت مدافع حرم شد، جانباز شد، شهید شد، شاهد و زنده شد ... وقتی خبر شهادتش رسید باورش سخت بود. 🍃 ولادت : ۱۳٦۳/۰۱/۰۳ 🍁شهادت : ۱۳۹۲/۰۵/۲۸ 🕊 🦋🦋🦋
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🌹🍃حاج اسماعیل دولابی : هنگامی که به یاد امام حسین(ع) می افتید ، تردیدی نداشته باشید که آن حضرت هم به یاد شما است🌹🍃 ‌‌‌‌ ✋صلی اللهُ عَلیکَ یااباعَبداللَّه 💚 السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 💠شجاعت شهید 💟مجید خیلی شجاع بود خیلی جنگید برا حمایت از دین جانش❤️ را می‌داد. نترس و بود... 💟مجید تو گریه میکرد که بی بی بخرتش میگفت ببین اشکامو نوکرت اومده ببین منو بخر، ⇜بزار بشم فدات ⇜بشم مثل مثل علی اکبرت ⇜عربا عربا بشم ⇜بزار مثل علی اصغرت جون بدم .. خوش به سعادتت😔 التماس دعای شهادت 🌺به مناسبت سالروز 🎂🎂🎂🎊🎊🎊🎂🎂🎊 داداش مجید تولدت مبارک سلام بر تو ای شهید راه حق ... سلام به لبخند های زیبای شهادتت... صبحتون زیبا به زیبایی لبخند شهدا😊 صحبتون منور به نور شهدا😊 🦋🦋🦋
انگار یکی از درون بهم گفت الان وقتشه که در مورد اکرم ازش سوال کنی چون این ساسانی که من می‌بینم با ساسان روزهای قبل خیلی فرق کرده با اِنُ و مِن گفتم _داداش یه چیزی ازت بپرسم قول میدی که ناراحت نشی اگر هم دوست داشتی جواب ندی اشکال نداره جواب نده _نفس عمیقی کشید _سوالات در مورد اکرمِ سرم رو به پایین تکون دادم _آره داداش می‌خوام ببینم بالاخره تصمیمت چیه؟ آهی کشید و سر تکون داد _نمی‌دونم، من به اکرم قول ازدواج دادم واقعاً هم قصد ازدواج دارم ولی الان براش شرط دارم نمی‌دونم شرطم رو قبول کنه یا نه _شرطت اینه که باید مذهبی بشه؟ نه نمی‌خوام بهش بگم باید، می‌خوام بهش بگم این راهی که من رفتم رو اگر تو هم دوست داشته باشی که قرارمون سرجاشِ اما اگر تو نخواهی تو این راه بیای من نمی‌تونم باهات زندگی کنم _خوب اینکه خیلی خوبه داداش، اما فقط من موندم که مامان و با بابا راضی میشن یه دختری رو که همه می‌دونن چه کاره بوده برات بگیرن؟ اخم ریزی کرد _کی میگه همه می‌دونن؟ بعدم اکرم خیلی از فرارش از خونه و اتفاقایی که براش افتاده پشیمونه از طرفی ماهان جان ما که از خدا می‌خواهیم گناهان بزرگمون را چشم پوشی کنه و نبینه پس خودمونم باید چشم رو اشتباهات دیگران ببندیم _داداش من با تو موافقم، میگم می‌تونی بابا و مامان رو راضی کنی _اتفاقاً اینجا متوسل شدم به شهید هادی ازش خواستم که دل پدر و مادر من را با ازدواجم با اکرم نرم کنه ان شالله که حاجتت رو بگیری _حالا یه سوال دیگه داداش _جانم بپرس میگم اگر اکرم بگه که نه من نمی‌خوام تو این خط باشم چیکار می‌کنی؟ ادامه دارد... کپی حرام⛔️ جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ای که عالم جملگی مست تمنای تواند!! اَللّهُمَ اَرزُقنـا فِی اَلْدُنْیا زیـارَت اَلْحُسَیْن وَ فِی اَلْاخِرَت شِفـاعَة اَلْحُسَیْن علیه السلام. وعـده ما اَلْسَلٰامُ عَلَيْكْ يٰااِمٰامْ حَسَنِ مُجْتَبٰي السَّلٰامُ علَیَکَ یٰاابٰا عَبْداللّٰهِ الْحُسَیْن اَلْسَلٰامُ عَلَيْكْ يٰا اَبَالْفَضْلِ اْلْعَبٰاسْ اَلْسَلٰامُ عَلَي الْحُسَينْ وَعَلٰي عَليِٖ بْنِ الْحٌسَيْنْ وَعَلٰي أَوْلاَدِالْحُسَيْنْ وَعَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن السَّلَامُ عَلَیْکَ یَاأَبَاعَبْدِاللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ ◙☜ شهید‌ ◙☜: ۱۳۶۹/۵/۳۰ ◙☜: ۲۱دی ۱۳۹۴ 📝بهش میگفتن مجید بربری، از بس برای قهوه خونه محل نون بربری میخرید و پاتوقش قهوه خونه ها بود. ‌روزه‌نبود. 📝تا اینکه یک شب .تا‌آخرین کنه. 📝رفت سوریه... شد مدافع حرم... چهار ماهه شد نورانی و خالص، از اون دل هایی که رفته ولی پشیمون برگشته... 📝شب آخر داشت جوراب‌های همرزمانش رو می‌شست، همرزمش به مجید گفت: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات . 📝مجید گفت: تا فردا این خالکوبی یا خاک می‌شه و یا پاک. و فردای آن روز داداش مجید محله یافت آباد، برای همیشه رفت... 📝یک تیر به بازوی سمت چپش خورد، دستش مجروح شد. با همون حال سه تا از تکفیری‌ها را کشت ، سه یا چهار تیر به سینه و پهلویش ‌خورد و بعد . 🌹 .... 🎊مجید عزیز میلاد توست و مــا باز؛ ڪبوتر عشق‌مان را در آسمانِ خیال تو پرواز می دهیم ؛ سالهاستــ ڪبوترمان جلد مهربانیت شده است . . .🕊 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ شهدابا_معرفتند! حاضرندتاپای جان بـروند تاتوجان بگیری... 🕊شهـدارفیق_بازند! باورڪن... آنهانیڪورفیقانی برای ماراه گم ڪرده هاهستند... 💟 🌕شهید مدافع‌حرم جواد محمدی 🎙راوے: همسر شهید 💜فاطمه دو یا سه سالش بود که آقاجواد برایش پارچه سفید گل‌دار خرید. گفت: «خانم این چادر را برای دخترمان بدوز. بگذار به‌مرور با چادر سر کردن آشنا شود.» 🌻از آن به بعد هر وقت پدر و دختر می‌خواستند از خانه بیرون بروند، آقا جواد می‌گفت: «نمی‌خواهی بابا را خوشحال کنی؟» بعد فاطمه می‌دوید و چادر سر می‌کرد و می‌دوید جلوی بابا و می‌گفت «بابا خوشگل شدم؟» باباش قربان‌صدقه‌اش می‌رفت که خوشگل بودی، خوشگل‌تر شدی عزیزم. فاطمه ذوق می‌کرد. 💜یک روز چادرش را شُسته بودم و آماده نبود. گفتم: «امروز بدون چادر برو.» فاطمه نگران شد. گفت: «بابا ناراحت می‌شود.» بالاخره هم آقاجواد صبر کرد تا چادر خشک شود و بعد بروند بیرون.‌ 🌻وقتی آقا جواد نماز می‌خواند، دخترم پشت سر بابایش سجّاده پهن می‌کرد و همان چادر را سَر می‌کرد و به بابایش اقتدا می‌کرد شهیدمدافع حرم جوادمحمدی🕊 🦋🦋🦋
. . . آزادگــان مـا شهیدان اند و مانـــدند تا نــامشان را گـــــرامے و راهشان را ادامہ دهند.. ●از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند:در اردوگاه شما را شکنجہ‌تان می‌کنند یا نہ؟همه بہ آقا سید نگاه کردند ولے آقا سید چیزی نگفت مأمور صلیب سرخ گفت: آقا شما را شکنجہ می‌کنند یا نه؟ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید. ●آقا سید باز هم حرفے نزد. پس شما را شکنجہ نمی‌کنند؟آقا سید با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی گفت.نوشتند اینجا خبری از شکنجہ نیست.افسر عراقی کہ فرمانده اردوگاه بود، آقاے ابوترابی را برد تواتاق خودش گفت:تو بیشتر از همہ کتک خوردی، چرا بہ اینها چیزے نگفتی؟ ●آقای ابوترابی برگشت فرمود: ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند..دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمی‌برند. فرمانده اردوگاه کلاه نظامی کہ سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش می زد می گفت شما الحق هستید. روایت در مورد 🦋🦋🦋