eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.6هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
7.2هزار ویدیو
122 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ زندگی خوب و دوران مجردی خیلی راحتی داشتم خودم سر کار می‌رفتم خرج خودمو در می‌آوردم و نیازی به پول پدر و مادرم نداشتم همین که دستم توی جیب خودم بود برام یه دنیا ارزش داشت چون پول خودم بود هر کاری که دلم می‌خواست باهاش می‌کردم و برای خودم گرون‌ترین وسایل و بهترین ها رو می‌خریدم چون درآمد خودم بود به راحتی هر چیزی که دوست داشتم و برای خودم می‌خریدم خواستگارای جورواجور مختلفی داشتم اما دلم نمی‌خواست ازدواج کنم زندگیم کامل بود و چیزی کم نداشتم که بخوام با شوهر کردن کاملش کنم و ی جورایی اون خلا رو پر کنم هر کسی که میومد خواستگاری به بهانه‌های مختلف رد می‌کردم و مادر و پدرمم که بهم فشار می‌آوردن می‌گفتم _ من از زندگیم راضی م همه چیز کامله و کمبودی ندارم که بخوام با شوهر کردن اون خلا رو پر کنم مامانم می‌گفت _ اشتباه می‌کنی و ی روزی سرت به سنگ می‌خوره که دیره منم اهمیتی نمی‌دادم ادامه دارد کپی حرام
۲ پسر خالم سعید اومد خواستگاریم قصدم این بود که بهش جواب منفی بدم اما وقتی رفتیم توی اتاق برای حرف زدن نظرم به کل عوض شد تصمیم گرفتم به خواستگاریش فکر کنم. مامانم و خاله م خیلی اصرار داشتن که یه جوری ما با هم ازدواج کنیم مامانم می‌گفت _ زندگیتون اینجوری قشنگتره و به همدیگه میاید چون اشنا هستیم مشکلی پیش نمیاد یک هفته کامل به خواستگاری سعید فکر کردم بالاخره بعد از یک هفته جواب مثبت دادم ولی هیچ وقت از زیاده خواهیم به سعید نگفتم، یکی از شرط‌های سعید این بود که بعد از ازدواج سرکار نرم و خودش همه چیز برام می‌خره درسته که از سعید خوشم میومد اما وقتی با دیدگاه منطقی و واقع بینانه نگاه می‌کردم سعید نمی‌تونست برای من چیزی بخره اون ی حقوق کارگری داشت و من بعید می‌دونستم حتی تا سر ماه بتونیم باهاش زندگی کنیم اما انقدر گفت خودم همه کار می‌کنم که منم کوتاه اومدم بعد ازدواج دیگه سر کار نرم ادامه دارد کپی حرام
۳ بعد عقد سعید ی عروسی کوچیک برام گرفت و رفتیم توی خونمون من عادت داشتم که هر چیزی دلم می‌خواد برای خودم بخرم اما سعید عقیده داشت که باید با شرایط زندگی کنار بیایم و اولویت‌های دیگه‌ای جز خودمون داشته باشیم من نمی‌تونستم اینجوری زندگی کنم ی روز بهش گفتم _ من ی کفش جدید می‌خوام مخالفت کرد و گفت _ دیگه این ماه نمی‌تونیم خرید کنیم و باید پولمونو نگه داریم شروع کردم به داد و بیداد و بهش گفتم _ تو گفتی سر کار نرم تو ازم خواستی که کار نکنم بعد حالا بهم میگی باید صبر کنم به من چه که تو نداری نداشتی خواستگاری منم نمیومدی. دعوامون خیلی بالا گرفت با اینکه می‌دونستم کار بدیه اما به مامانم زنگ زدم و همه چیزو براش گفتم اونم یکم بعد همراه بابام و خاله و شوهر خاله م اومدن خونمون همه سعیدو دعواش کردن و گفتن باید برای من کفشی که می‌خوام بخره دلم برای سعید سوخت از کاری که کرده بودم پشیمون شدم اما دیگه چاره‌ای نداشتم و کاری بود که انجام داده بودم ادامه دارد کپی حرام
۴ بعد از اینکه اونا رفتن سعید برام همون کفشی میخواستم خرید ولی تا یک هفته کاری باهام نداشت و حتی نگاهم نمی‌کرد بعد از یک هفته با بدبختی تونستم کاری کنم که حداقل یکم باهام حرف بزنه ولی باعث شدم که سعید در برابرم خیلی سفت و محکم بشه دیگه مثل سابق اون نرمشو باهام نداشت اگر چیزی می‌خواستم ولی لازم نبود و می‌شد که نخریم سعید خیلی سفت و محکم بهم می‌گفت _ برات نمی‌خرم ی بار بهش گفتم _ ی کیف و لباس جدید دیدم و می‌خوام بهم گفت _ برات نمی‌خرم لباس داری و بدون اونم می‌تونی زندگی کنی حتماً که نباید اونو داشته باشی خنده خبیثانه کردم و به اتاق رفتم بدون اینکه به نتیجه کارم فکر کنم همه لباسایی که سعید برام خریده بود و با قیچی از وسطشون برش دادم و پاره پاره کردم وقتی وارد اتاق شد اون صحنه رو دید جا خورد بهش گفتم _ حالا من لباس ندارم و لباس می‌خوام ادامه دارد کپی حرام
۵ سعید کتک مفصلی بهم زد و از خونه انداختم بیرون حق به جانب رفتم سراغ مادرم و خاله م بهشون گفتم سعید منو بیرون کرده هر دوشون ناراحت شدن و همراه پدرم و شوهر خاله م رفتیم به خونه ما مامانم رو به سعید گفت _دستت درد نکنه سعید بزرگ شدی مرد شدی قدرت نمایی می‌کنی کارت به جایی رسیده که دست روی دختر من بلند کنی و بیرونش کنی فکر نمی‌کردم سعید این کارو بکنه اما از جاش بلند شد و رفت سمت اتاق خوابمون تمام لباس‌هایی که پاره پاره کرده بودم آورد انداخت جلوشون گفت _چند ماه تلاش کردم زحمت کشیدم هر چیزی که خانم خواست براش خریدم ی دفعه بهم گفت لباس می‌خوام گفتم نیاز نداری بازم لباس داری قصدم این بود براش لباس نخرم یکمم پس انداز کنیم شلوار خودم پاره‌ س انقدر که دارم براش خرید می‌کنم فرصت اینکه ی چیزی برای خودم بخرمو ندارم ادامه دارد کپی حرام
۶ _وقتی اومد اتاق فکر کردم قهر کرده خواستم بیام منتشو بکشم و بگم ماه دیگه براش می‌خرم اما دیدم تمام چیزایی که من با زحمت و تلاش زیاد براش خریدم و اینجوری کرده و خوشحال میگه حالا بریم لباس بخریم آخه این درسته؟ بابام حق رو به سعید داد مامانمم همینطور همه ناراحت نگاهم می‌کردن بابام بهم گفت _ اگر سعید نخوادت برمی‌گردی خونه ولی فکر نکن دوباره آزادت می‌ذارم همین سر کار رفتن تو رو خرابت کرد وقتی که همه داشتن دعوام می‌کردن و باهام بد رفتار بودن سعید بهم گفت _عیب نداره هرچی که شده اگه می‌خوای بمونی با من زندگی کنی بمون ولی باید اخلاقای بدتو ترک کنی و خودتو اصلاح کنی من دیگه تحمل نمی‌کنم هر ماه بخوای کلی پول خرج چیزای الکی بکنی منم قبول کردم الان که خودمو اصلاح کردم می‌بینم زندگیمون خیلی بهتر شده و اوضاعمونم از لحاظ مالی بهتره دیگه هیچ پولی رو الکی خرج نمی‌کنیم و چیزایی که نیاز ندارمو نمی‌خرم پایان کپی حرام