#اشتبابزرگ 4
با صدای فاطمه به خودم اومدم که گفت_ حنانه بگو ببینم چه خبر بود؟ چرا با پسر داییت اونطور حرف زدی؟
صدام از شدت اضطراب می لرزید به همون صدای لرزون گفتم: مزاحمم میشه
فاطمه دهنش از تعجب وا موند_ جدی می گی؟ پس چرا زودتر نگفتی ؟
کلافه گفتم _ چی بگم؟ بهم درخواست رابطه داد که رد کردم.
شماره مو از گوشی زن دایی برداشته بود و مدام پیام میداد.
منم خطمو عوض کردم و همونطور که میدونی جز تو و خانواده خودم کسی خط جدیدمو نداره!
سری تکون داد_ آره یادمه خطتو عوض کردی؟
به تایید سری تکون دادم_داداشمم خیلی مصمم به دایی جواب رد داد اما این پسره سیریش منو ول نمیکنه!
ادامه دارد.
کپی حرام.