#افترا 1
به آرایشگاه که وارد شدم کیفمو تو همون ورودی روی کاناپه ای گذاشتم.
خانم اسدی مثل همیشه لطف کرد و به آرایشگرا سپرد که کارموو زود انجام بدن. امروز هم مثل همیشه عجله داشتم و باید زودتر میرفتم پیش بچه ها.
آرایشگر مشغول بود که صدای زنگ گوشیم بلند شد . گوشی رو تو جیب جلویی مانتوم گذاشته بودم درش آوردم.داریوش داشت زنگ می زد .کلافه گوشی رو دستم گرفتم و پوفی کشیدم.
غرغر کنان زمزمه کردم_ چرا راحتم نمیذاری. با کلافگی تماسو وصل کردم و گوشی رو نزدیک گوشم برد_بله.
_کجایی؟ _ گفتم که بهت بعد بانک یه سر میرم آرایشگاه.
با عصبانیت گفت_آرایشگاه رفتی چیکار ؟ پولارو کجا گذاشتی.
_پولا تو کیفمن جاشون امنه نگران نباش.
متوجه نگاههای مشکوک آرایشگر از آینه به خودم شدم. انگار داشت به حرفای ما گوش میداد. شاکی نگاهش کردم که مضطرب روشو ازم برگردوند .
صدای عصبی داریوش تو گوشم پیچید_ مگه بهت نگفتم پولارو ببر خونه. اون پولا تموم زندگی منم.
اوفی گفتم_ میگم جاشون پیش من امنه الانم بذار به کارم برسم.
ادامه دارد.
کپی حرام
#افترا 2
کلافه گفت_کی کارت تموم می شه که خودت بیام دنبالت؟
_نیم ساعت دیگه بیا خوبه...فقط رسیدی زنگ بزن. آرایشگاه خانم اسدیم.
باشه ای گفت و قطعکرد. با لحن تندی رو به آرایشگر گفتم_شما بهتره که جای گوش دادن به حرف های خصوصی دیگران به کار خودت برسی.
سرشو پایین انداخت و با شرمندگی گفت_ ببخشید خانم . چشم.
بیست دیقه بعد که اصلاح صورت تموم شد خانم اسدی از راه رسید. با لبخندی گفت_زهره جون تموم شد؟دماغمو بالا کشیدم _ بله . خواستم شکایت آرایشگر رو بکنم اما دلم نیومد و ساکت موندم. خیلی عصبی بودم اما به خاطر کارای داریوش بود. خانم اسدی با همون لبخند گفت_راضی بودی ؟ سری تکون داد_ بله ممنون عزیزم. آرایشگر رو به خانم اسدی گفت_ پریوش خانم با اجازه تون من دیگه بزم
_ برو عزیزم خیلی ممنون زحمت کشیدی. خسته نباشی. آرایشگر سری تکون داد و رفت. منم همونجا روی صندلی منتظر تماس داریوش بودم
خانم اسدی هم نشست و منو به حرف گرفت . کلی باهم حرف زدیم و زمان از دستم رفت .
با زنگ گوشیم به خودم اومدم. نگاهی انداختم داریوش بود.
ادامه دارد .
کپی حرام.
#افترا 3
گوشی رو سایلند کروم و از جام پاشدم _ خانم اسدی جان همسرم زنگ میزنه جلو در منتظره با اجازهتون من دیگه برم.
کیفم اونوره برم بیارم باهاتون حساب کنم .
_اصلا قابلتو نداره زهره جان._ خیلی ممنونم لطف دارین. به سمت کاناپه جلوی در رفتم. پوزخندی زدم آرایشگاه به این بزرگی زنیکه حتما کلی درآمد داره که ده تا آرایشگر هم گرفته! رسیدم و با دیدن کیفم که به پشت افتاده بود روی کاناپه ته دلم خالی شد و با ترس به سمت کیف رفتم. کیف رو برداشتم و وقتی که دیدم هیچی داخلش نیست هین بلندی کشیدم حتی کیف پول خودمو هم برده بودن. دست و پام بدجوری میلرزیدن.
خدایا پولا کیف پولم وسایل داخل کیفم کجا رفتن.
صدام بدجوری میلرزید از استرس زیادی بود_ خانم اسدی. خانماسدی.
چند لحظه بعد خانم اسدی سراسیمه اومد_چی شده عزیزم؟
_بدبخت شدم خانم اسدی. کلی پول داخل این کیف پول بود اما الان خالیه .
همشونو بردن.
هینی کشید و جلوتر اومد_وا چطوری؟ مگه میشه؟ عصبی کیف رو بهش نشون داد_ ببینید نیستن.
کم مونده بود سکته رو بزنم. خانم اسدی گفت_ باشه عزیزم آروم باش پیدا میشن.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#افترا 4
عصبی گفتم_ چی چیو پیدا میشه ؟ دوربین دارین؟
_آره دوربین هست اما اين قسمت رو نمیگیره. بدجوری بهم فشار اومده بود اولین چیزی رو که به ذهنم رسید گفتم_کار اون دختره است. تلفنی که حرف میزدم داشت به حرفام گوش میداد. خانم اسدی گفت_کدوم دختره؟
_همونی که آرایشگر بود اصلاحم کرد.
با چشمای گرد گفت_زیبا؟
_نمیدونم اسمش چی بود همون که اصلاحمو انجامداد گوش تیز کرده بود و حرفامو گوش میکرد.
_عزیزم زیبا همچین آدمی نیست با اینکه مدته کمی که کنارم کار میکنه اما اهل دزدی نیست اون بیچاره شوهرش فوت شده و با کار کردن خرج دو تا بچه یتیمی که داره رو میده.
_همون پول منو بالا کشیده! صدامو بالاتر بردم_ کجاست؟
خانم اسدی در حالی که سعی داشت منو آروم کنه گفت_آروم باش عزیزم...رفته.
_پولارو برداشته و در رفته! نوچیکشید_ گفتم که همچین آدمی نیست.
_آدرسشو بده خانم اسدی.
_عزیزم گوش کن به من میگم ....
حرفشو قطع کردم_ آدرسشو بده تا مامورا رو نیاوردم اینجا.
خانم اسدی سری به نشونه تاسف تکون داد و آدرسو با ناراحتی بهم داد.
بی اهمیت بهش بیرون اومدم .داریوش جلوی در منتظر موند و با دیدنم عصبی به سمتم اومد_ کجا موندی تو؟
خیلی ترس داشتم اما چاره جز گفتن حقیقت نبود. با گریه و زاری همه ماجرارو براش تعریف کردم .
حرفام که تموم شد سمت راست صورتم سوز کشید و همزمان با داد گفتم_صد دفعه گفتم حواست به اون پولا باشه .
از ترس نمیتونستم چیزی به زبون بیارم داریوش هم همونطور تو خیابون داد میزد.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#افترا 6
زیبا با گریه گفت_ بخدا مت چیزی برنداشتم چی میخواین از جون ما .
همون لحظه گوشیم زنگ خورد . تلفنو بیرون آوردم خانم اسدی بود . تماسو وصل کردم الو .
_الو خانم هوشمند پولاتون و کیف پولتون افتادن پشت کاناپه
نظافتچی موقع تمیزکاری پیداشون کرده الانم گذاشتمشون کنار بیاین ببرین .
فقط بدونید هیچ کدوم از ماها دزد نیستیم.
تماس قطع شد . نمی دونستم بگم چقد شرمنده بودم .
داریوش با داد گفت_ کی بود؟
با شرمندگی و پته تته کردن گفتم_از آرایشگاه زنگزدن پولا توهمون آرایشگاه یه گوشه افتادن.داریوش که جریانو شنید بدتر از من شرمندگی یهنگاهش افتاد.
صدای زیبا بلند شد که با گریه گفت_ خانم درسته ما فقیریم و با چندرغاز شکممون رو سیر نگه میداریم ولی مال حروم نمیخوریم ...صبح تا شب به خاطر بچه هام کار میکنم. شمام مالتو سفت بچسب همسایه رو دزد نکن.
این حرفو که زد بدجوری شکستم داریوش به سمتم اومد و بدون هیچ حرفی یه سیلی دیگه نثارم کرد بعدش همونطور شرمنده از خونه بیرون رفت .
دستمو جای سیلی گذاشتم درد داشت ولی برام مهم نبود. رو به زیبا باگریه گفتم_ تورو خدا منو ببخش .
زیبا اشکاشو پاک کرد _ من کی باشم که ببخشم خدا ببخشمت.
دیگه حرفی نمونده بود همونطور خجالت زده بیرون اومدم و به سمت ماشین داریوش رفتم سوار شدم که بدون هیج حرفی راه افتاد.سرمو به صندلی تکیه دادم و تو دلم گفتم_ خدایا منو ببخش به خاطر تهمتی که به یک زن بی گناه زدم.
پایان
کپی حرام.