eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
94 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
من من کنان گفتم_ آدرسشو گرفتم میریم پولارو ازش می‌گیریم. بی توجه به اینکه داخل خیابون هستیم دستم‌رو گرفت و منم به داخل ماشین پرت کرد خودشم سوار شد و با داد گفت_دعا کن که پولارو همین برداشته باشه و گرنه اینبار طلاقت می‌دم. حرفی نمی‌زدم و فقط هق هقم بود. بلاخره رسیدیم به آدرسی که خانم اسدی گفته بود. داریوش پیاده شد و منم دنبالش با عجله رفتم. به جلوی خونه قدیمی که بیشتر شبیه خونه خرابه بود رسیدیم همون خونه‌ای که تو آدرس بود. داریوش چند ضربه محکمی به در زد و چند لحظه بعد همون خانم زیبا درو باز کرد._ سلام بفرمایید. چند قدمی جلوتر رفتم و با گریه گفتم_ خانم برو پولارو بیار اون پولا خوردن نداره والا بخدا. زیبا با تعجب گفت_کدوم پولا؟ داریوش با داد گفت_ همون پولایی که از تو کیف این خانم آیکیو برداشتی. زیبا گفت_ من متوجه نمی‌شم آقای محترم. داریوش انقدر عصبی بود که از جلوی در کنارش زد و با داد و بیداد وارد این خونه شد_ من این حرفا حالیم نیست پولامو بیار یا پولت می کنم ‌. با استرس و نگرانی همراه زیبا به داخل رفتم . دو بچه گوشه حیاط ایستاده بود یه دختر و پسری که به نظر کوچکتر از دختره بود و با ترس به داریوش نگاه‌می‌کردن. ادامه دارد. کپی حرام.