#بلندپرواز1
تا قبل از ورودم به دبیرستان دختر خیلی خوبی بودم خیلی از موضوعات دینی رو رعایت میکردم یادمه که اصلاً نمازم قضا نمیشد و روزههامو میگرفتم همیشه همراه مادربزرگم از دین حرف میزدیم مادربزرگم برام از قصههای قدیمی حرف میزد از پیامبران و ائمه و منم با اشتیاق گوش میدادم .
وارد دبیرستان که شدم با چند تا دختر دوست شدم که دنیا و فرهنگهاشون با من کاملاً فرق داشت اوایل زیاد باهاشون صمیمی نبودم اما رفته رفته خیلی باهام خوب شدن و همین شروعی بود برای تغییر فکر من.
خانواده مخصوصاً مادربزرگم متوجه شدند که دیگه به نمازام اهمیت زیادی نمیدم و اصول دینی را آنچنان رعایت نمیکنم حتی حجابمم دیگه اونقدرا رعایت نمیکردم در کل خیلی دختر آزادی شده بودم خیلی از باورام دیگه برام بیارزش شده بودند.
ادامه دارد.
کپی حرام.