#تربیت_فرزند ۱
برادرم قبل از فوتش ادم خوبی نبود چه اون دورانی که مجرد بود مردم رو خفت میکرد و تا اونجایی که میتونسته به همه زور میگفت هرچی پدر و مادرم بهش میگفتن این کارت اشتباهه بازم کوتاه نمیاومد و کافی بود یکیو پیدا کنه که بتونه چند قرونی ازش به زور بگیره، وقتی که اومد و گفت عاشق شدم مادرم رفت سراغ زن مورد علاقشو بهش گفت که پسر من مرد زندگی نیست منم مثل هر مادری آرزومه که پسرم سر و سامون بگیره و بچهدار بشه اما دخترم این بچه من به درد زندگی نمیخوره، اونم به ظاهر به حرفای مادرم گوش داده بود و بعدم تمام حرفا رو به داداشم انتقال داده بود باعث دعوای خیلی بد و بزرگی توی خونه ما شد
ادامه دارد
کپی حرام
#تربیت_فرزند ۲
مادرمم رفت اون دخترو براش گرفت گفت بعضیا خودشون دلشون میخواد بدبخت بشن بعد از ازدواج اون دوتا، برادرم بدتر از قبل شد و وقتی که دید زنش انقدر دوسش داره و براش تلاش میکنه شروع کرد به کشیدن مواد مامانم به زن داداشم گفت تو بچهدار نشو از این مرد برای تو شوهر در نمیاد زن داداشم به مامانم گفت اتفاقاً سالی یه دونه بچه میارم تا ببینم کی میخواد بهم حرف بزنه و فضول زندگیمه
مادر من دیگه بیخیالش شد و گفت بحث با تو بیفایده است من کاری بهت ندارم زن داداش من سه تا بچه به دنیا آورد و اصلاً تربیتشون نکرد چند سال بعدم برادرم به خاطر مصرف زیاد مواد فوت کرد به زن داداشم گفتم غصه نخور حالا که برادرم زودتر از پدرم فوت شده بهتون
ادامه دارد
کپی حرام
#تربیت_فرزند ۳
بهتون ارثی نمیرسه ولی من ارث برادرم رو بعد از مرگ پدرم میدم بهتون که یه پشتوانه مالی داشته باشید ازم تشکر کرد برادرزادههام یکیشون ازدواج کرده بود و دو تا نوجوان هم توی خونه بودن به زن داداشم گفتم این دوتا رو تو نمیتونی نگهداری کنی بده بهزیستی و خودت برو شوهر کن اینجوری زندگی خودتم راحتتره بچههام اونجا بزرگ میشن شروع کرد به فحاشی و شلوغ بازی که حق نداری به من یه همچین حرفی بزنی من این بچهها رو خودم نگه میدارم منم گفتم پس به من ربطی نداره که چیکار میکنی و هیچ کاری باهاتون ندارم.
متاسفانه زن داداشم نتونست بچهها رو درست تربیت کنه و اون دوتا بچه نوجوون هر دو درگیر اعتیاد شدن خیلی دلم برای برادرزادههام میسوخت اما از ترس اینکه مبادا نزدیکشون بشم دردسر تازهای برام درست کنه سراغشون نمیرفتم
ادامه دارد
کپی حرام
#تربیت_فرزند ۴
بالاخره زن داداشم کم آورد و یه مدتی دادشون به بهزیستی اونام ازشون مراقبت کردن و بچهها رو سالم تحویل مادرشون دادن بهش گفتیم بچهها رو تحویل نگیر بدشون به همونا تا خودشون بزرگشون کنن اونجا براشون خیلی امنتره خودتم میتونی بری با هر کسی که دلت میخواد ازدواج کنی زن داداشم خیلی بدش اومد و گفت که من حاضر نیستم این کارو انجام بدم انقدر سر این موضوع در خونه ما داد و بیداد کرد که من دیدم کمک کردن به اینا اصلاً ارزشش رو نداره تقریباً قیدشون رو زدم تا اینکه یه روز یکی از آشناهامون بهم زنگ زد و گفت برادرزادتون اومده اینجا و از ما خواسته بهش سیگار بدیم چون بهش ندادیم فحاشی کرد بهمون این بچه مگه چند سالشه بخاطر خودتون میگم جمعش کنید الان داداش من به برادر زاده ت مواد و سیگار نداده ولی زن داداشت رفته شکایت کرده گفته به بچه من مواد و سیگار دادن مرد حسابی داداش من معتاد نیست چطور بیاد مواد بده دست ی بچه، الان داداشم بازداشته و این فک و فامیل شما شدن برای ما ی دردسر. خیلی خجالت کشیدم و نمیدونستم چه جوابی بهشون بدم یا باید چیکار کنم
ادامه دارد
کپی حرام
#تربیت_فرزند ۵
برای همین رفتم سراغ زن داداشم بهش گفتم باید بری رضایت بدی گفت رضایت نمیدم اینا به بچه من مواد دادن گفتم تو باید بچهتو دو دستی بچسبی که کسی بهش مواد نده مردم وظیفهشون نیستش که مراقب بچه تو باشن بیا برو رضایت بده کمتر آبروی ما رو ببر شروع کرد به داد بیداد کردن که من رضایت نمیدم منم با چند تا از آشناهامون رفتم سراغ رئیس کلانتری محلمون که منو میشناخت بهش گفتم برادرزاده من مشکل عقلی داره و مریضه حتی چند دفعه هم رفته بهزیستی و بستری شده این کارم از روی بچگیش کرده چند نفرم شاهد اوردم که آدمهای معتبری هستن تا اینا تایید کنن.
اون مرد رو آزاد کن و شکایت اینا رو جدی نگیر اونم موافقت کرد و گفت من ارجاعشون نمیدم به دادگاه اون آدمم آزاد کرد زن داداشمم تهدید کردم و راضیش کردم که دیگه پیگیر شکایتش از اون آدم نشه
پایان
کپی حرام