eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.4هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
6هزار ویدیو
96 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ برای اعزام به سوریه اقدام کرده بودم. مدتی مشغول دوره‌های آموزشی بودیم تا برای اعزام آماده بشیم. بعد از اتمامِ دوره و آموزش‌های صعب و سنگین، انگار بالاخره وقتش رسیده بود. چند باری برای اعزام اعلام آمادگی کردیم اما نشد ... ؛ تو جمع بچه های هیئتی قدیمی بودیم. از اینکه چرا علیرغم چند بار اعلام آمادگی هر دفعه پرواز کنسل میشه، شاکی بودم. یک ریز غر غر می کردم که دستی اومد روی دوشم و گفت : صبر کن، زمانش می رسه ... ؛ از سمت دیگه، محمد آقا دست گذاشت روی شونه ی راستم و گفت: منم مثل تو ام، ولی می دونم دستهای کوچیک میتونه گره های بزرگ رو باز کنه. متوسل شو به خانم رقیه (س) ... شهید آژند به خانم رقیه (س) متوسل شد و پرید ... ؛ پ.ن : تصویر شهید محمد آژند در همایش حضرت رقیه (س) کهنز - محرم ۱۳۹۴ ✍ راوی : همرزم شهید ...🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸 🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ برای اعزام به سوریه اقدام کرده بودم. مدتی مشغول دوره‌های آموزشی بودیم تا برای اعزام آماده بشیم. بعد از اتمامِ دوره و آموزش‌های صعب و سنگین، انگار بالاخره وقتش رسیده بود. چند باری برای اعزام اعلام آمادگی کردیم اما نشد ... ؛ تو جمع بچه های هیئتی قدیمی بودیم. از اینکه چرا علیرغم چند بار اعلام آمادگی هر دفعه پرواز کنسل میشه، شاکی بودم. یک ریز غر غر می کردم که دستی اومد روی دوشم و گفت : صبر کن، زمانش می رسه ... ؛ از سمت دیگه، محمد آقا دست گذاشت روی شونه ی راستم و گفت: منم مثل تو ام، ولی می دونم دستهای کوچیک میتونه گره های بزرگ رو باز کنه. متوسل شو به خانم رقیه (س) ... شهید آژند به خانم رقیه (س) متوسل شد و پرید ... ؛ پ.ن : تصویر شهید محمد آژند در همایش حضرت رقیه (س) کهنز - محرم ۱۳۹۴ ✍ راوی : همرزم شهید ...🌸🎉🌸🎉🌸 🦋🦋🦋