_🥀﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
💠خاطرات خودنوشته شهید
🔸صبح موقع بیرون آمدن از خانه🏡 #مامان مثل هر روز تا پشت در ورودی آمد. کلی هم سفارش کرد که #مراقب خودت باش. من این بدرقه کردن های مامان را خیلی دوست دارم❤️
🔹مسیر راه مدرسه🏘 درست از جلوی پایگاه #بسیجی رد می شد که مامان عضو فعال آن بود👌 یاد روزهایی افتادم که کوچک تر بودم، اگر کاری پیش می آمد، می رفتم جلوی در، صدایم را کمی #مردانه تر می کردم و می گفتم: #یاالله. می شه خانم افراز رو صدا کنید.
🔸گاهی خانم ساسانی یا خانم نظری جلوی در🚪 می آمدند، به خاطر شناختی که اخلاق من داشتند، #شوخی می کردند، می گفتند: این صدای مردونه چیه⁉️ تو که هنوز #کوچیکی، یاالله برای چی می گی؟
🔹از همان بچگی خیلی روی ارتباط با #نامحرم حساس بودم💥حالا هم بزرگتر شدم، حساسیتم #بیشتر شده. همیشه از خدا می خواهم, کمک کند که این اخلاقم را #حفظ کنم🙏
📚 #رفیق_مثل_رسول
#شهید_رسول_خلیلی
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
به مناسبت سالروز شهادت شهید محمدتقی رضوی🥀
سالها گذشت و در دوران #دفاع_مقدس معلوم شد که او برای حفظ عقیده اش راه مناسبی پیدا کرده و تخصص یافتن را هم فدای آن نکرده بود. توی جبهه های #جنگ هم وقتی همه مطابق معمول جبهه ها انجام وظیفه میکردند، او با توجه به تخصصی که داشت، گشت و باری را که روی زمین مانده بود و بقیه نمیتوانستند برش دارند برداشت تا گره از کار ارتش اسلام باز شود.
🍃به جمع #سنگرسازان_بی_سنگر پیوست و مشغول ساختن جاده برای رزمندگان شد. زیر آتش سنگین و بی حفاظ دشمن، او و دوستانش #مردانه می ایستادند و راه باز می کردند تا نیروها بتوانند به سهولت خودشان را به خط درگیری ها برسانند.
🍃سید محمد تقی رضوی مبرقع با همین روحیات بود که در چشم خدا گل کرد و خود را لایق ردای والای شهادت نمود، روحیاتی که همین امروز میتواند گره گشای گره های کور اجتماع ما باشد.
✍نویسنده: #گمنام
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمدتقی_رضوی
📅تاریخ تولد : ٢۶ فروردین ۱٣٣۴
📅تاریخ شهادت : ٣ خرداد ۱٣۶۶
🕊محل شهادت : کربلای ده
🥀مزار شهید : حرم مطهر امام رضا علیه سلام
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
دلنوشتهای#برایمحسن
چه کسی پای برگ ماموریتت
برای پراندن چُرت اهل زمین امضا زده بود!؟
فرزندان کدام تبار در لحظه بی سر شدنت
به استقبال آمدند که اینقدر #دلربا شده ای؟
عطر وجود کدام فرزند زهرا(س)
نفست را مسیحایی کرده بود؟
غبار قدم های کدام شهید بی سر
بر سر و تنت نشسته بود
که بوی #بهشت می دهی!؟.
محسن جان!
سواد کدام مکتب و درس کدام استاد،
#انقلاب با سرخی خون و فریاد
با حنجر بریده را به تو آموخت؟
پا جای پای چه کسی گذاشتی؟
راز و رمز جهانگیر شدن جوانمردی
و مرامت را در کجای قصه جانسوزت
جست و جو کنیم؟
در وداع آخرت و گلبوسه های غیرت و
محبتی که بر شانه های #خواهرانت نشاندی؟
در سینه ای که برای عمه سادات(س)سپر کردی؟
در لحظه اسارت با آن شکوه #مردانه ات؟
یا در سرخی خونی که از حنجرت
بر زمین #شامات ریخته شد!؟.
گمانم وقتی مشهور شدی که
قصه ات به #سر رسید!.
گمان که نه،
اگر کمی فکرم را عمیق کنم
مطمئمن می شوم که قصه سرت،
قصه ات را مَثل شهر و شهره عالم کرده است...
دست روی #تشنه بودن و نبودنت،
از قفا بریدن و نبریدن سرت،
عریان شدن پیکر بی سرت
و یا زبانم لال #سنگ باران تنت
و یا دواندن اسب های نعل تازه زده بر پیکرت،
نمی گذارم و می گذرم،
تا همانجایی که #قصه ات به سر رسیده است
برای گُر گرفتن جانمان بس است.
داستانت به خودی خود #روضه شد
و گریاند چشمهای یخ زده
در قطب و تجدد و روز مرگی ها را،
و جلا داد جان های مانده
در ترافیک سنگین داشته ها
و نداشته ها را،
و پراند چُرت #خمارهای خواب مانده در عمق #دنیا را،
معجزه کرد تن بی سرت و سر بی پیکرت.
#مذهبی #محسن_حججی
#نامه #دلنوشته #برادر #رفیق
#رفیق_شهید #داااش_محسن
Ghasedake par par shodeh 🖤
🦋🦋🦋