eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
94 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
_🥀‍﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 💠خاطرات خودنوشته شهید 🔸صبح موقع بیرون آمدن از خانه🏡 مثل هر روز تا پشت در ورودی آمد. کلی هم سفارش کرد که خودت باش. من این بدرقه کردن های مامان را خیلی دوست دارم❤️ 🔹مسیر راه مدرسه🏘 درست از جلوی پایگاه رد می شد که مامان عضو فعال آن بود👌 یاد روزهایی افتادم که کوچک تر بودم، اگر کاری پیش می آمد، می رفتم جلوی در، صدایم را کمی تر می کردم و می گفتم: . می شه خانم افراز رو صدا کنید. 🔸گاهی خانم ساسانی یا خانم نظری جلوی در🚪 می آمدند، به خاطر شناختی که اخلاق من داشتند، می کردند، می گفتند: این صدای مردونه چیه⁉️ تو که هنوز ، یاالله برای چی می گی؟ 🔹از همان بچگی خیلی روی ارتباط با حساس بودم💥حالا هم بزرگتر شدم، حساسیتم شده. همیشه از خدا می خواهم, کمک کند که این اخلاقم را کنم🙏 📚 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ به مناسبت سالروز شهادت شهید محمدتقی رضوی🥀 سالها گذشت و در دوران معلوم شد که او برای حفظ عقیده اش راه مناسبی پیدا کرده و تخصص یافتن را هم فدای آن نکرده بود. توی جبهه های هم وقتی همه مطابق معمول جبهه ها انجام وظیفه میکردند، او با توجه به تخصصی که داشت، گشت و باری را که روی زمین مانده بود و بقیه نمیتوانستند برش دارند برداشت تا گره از کار ارتش اسلام باز شود. 🍃به جمع پیوست و مشغول ساختن جاده برای رزمندگان شد. زیر آتش سنگین و بی حفاظ دشمن، او و دوستانش می ایستادند و راه باز می کردند تا نیروها بتوانند به سهولت خودشان را به خط درگیری ها برسانند. 🍃سید محمد تقی رضوی مبرقع با همین روحیات بود که در چشم خدا گل کرد و خود را لایق ردای والای شهادت نمود، روحیاتی که همین امروز میتواند گره گشای گره های کور اجتماع ما باشد. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۶ فروردین ۱٣٣۴ 📅تاریخ شهادت : ٣ خرداد ۱٣۶۶ 🕊محل شهادت : کربلای ده 🥀مزار شهید : حرم مطهر امام رضا علیه سلام 🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ دلنوشته‌ای‌ چه کسی پای برگ ماموریتت برای پراندن چُرت اهل زمین امضا زده بود!؟ فرزندان کدام تبار در لحظه بی سر شدنت به استقبال آمدند که اینقدر شده ای؟ عطر وجود کدام فرزند زهرا(س) نفست را مسیحایی کرده بود؟ غبار قدم های کدام ش‌هید بی سر بر سر و تنت نشسته بود که بوی می دهی!؟. محسن جان! سواد کدام مکتب و درس کدام استاد، با سرخی خون و فریاد با حنجر بریده را به تو آموخت؟ پا جای پای چه کسی گذاشتی؟ راز و رمز جهانگیر شدن جوانمردی و مرامت را در کجای قصه جانسوزت جست و جو کنیم؟ در وداع آخرت و گلبوسه های غیرت و محبتی که بر شانه های نشاندی؟ در سینه ای که برای عمه سادات(س)سپر کردی؟ در لحظه اس‌ارت با آن شکوه ات؟ یا در سرخی خ‌ونی که از حنجرت بر زمین ریخته شد!؟. گمانم وقتی مشهور شدی که قصه ات به رسید!. گمان که نه، اگر کمی فکرم را عمیق کنم مطمئمن می شوم که قصه سرت، قصه ات را مَثل شهر و شهره عالم کرده است... دست روی بودن و نبودنت، از قفا بریدن و نبریدن سرت، عریان شدن پیکر بی سرت و یا زبانم لال باران تنت و یا دواندن اسب های نعل تازه زده بر پیکرت، نمی گذارم و می گذرم، تا همانجایی که ات به سر رسیده است برای گُر گرفتن جانمان بس است. داستانت به خودی خود شد و گریاند چشمهای یخ زده در قطب و تجدد و روز مرگی ها را، و جلا داد جان های مانده در ترافیک سنگین داشته ها و نداشته ها را، و پراند چُرت خواب مانده در عمق را، معجزه کرد تن بی سرت و سر بی پیکرت. Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋