eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
6.4هزار ویدیو
106 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
1 ده سال از ازدواج مشترکم با احسان می‌گذشت و دو تا دختر به نام‌های مهسا و مهتاب داشتیم زندگی خوب و آرومی داشتیم پدرم از اول با ازدواجمون مخالف بود دلیل اصلی مخالفتشم ازدواج قبلی احسان بود که می‌گفت دخترم این مرد درگذشته زن طلاق داده و حتماً مشکلی داشته که کارش به طلاق کشیده اما من احسان رو خیلی دوست داشتم و برای اینکه بهش برسم هر کاری کردم و بالاخره موفق شدم که رضایت پدرم رو بگیرم و با احسان ازدواج کنم احسان مرد خوبی بود و سخت تلاش می‌کرد و برای اینکه من تو رفاه باشم هر کاری می‌کرد دو سال بعد از ازدواجمون حامله شدم و دخترم مهتاب رو به دنیا آوردم و چند سال بعدشم مهسا رو به دنیا آوردم.از همون اوایل ازدواجمون همسر سابق احسان فتانه یه وقتایی تو زندگیمون دخالت می‌کرد و همین تنها چیزی بود که اعصاب منو به هم می‌ریخت فتانه زن خیلی خودخواهی بود و برای رسیدن به منافع خودش حاضر بود به هر کاری دست بزنه و من از همین می‌ترسیدم که زندگی من و بچه‌هامو خراب کنه ادامه دارد.
2 دخترا مدرسه بودن و احسانم داشت دوش می‌گرفت منم مشغول آشپزی بودم که صدای زنگ گوشی احسان بلند شد خودم رو به گوشی احسان رسوندم با دیدن شماره ناشناس دلم بدجوری لرزید قبلاً فتانه به احسان زنگ زده بود با شماره‌های مختلف اما احسان بلاکش می‌کرد ولی فتانه دست از سرما برنمی‌داشت . گوشی رو برداشتم و با شک و تردید تماس رو وصل کردم گوشی رو نزدیک گوشم بردم که صدای فتانه تو گوشم پیچید_ الو احسان سلام خوبی؟ با شنیدن صدای فتانه انگار دنیا رو سرم خراب شد نمی‌دونستم چیکار کنم خودمو گم کرده بودم احسانم که حموم بود . خدایا چیکار می‌کردم ؟ این زن چرا از دست از سر من برنمی‌داره نمی‌تونستم خودمو کنترل کنم صدام از شدت خشم می‌لرزید شروع کردم به حرف زدن_ تو چی می‌خوای از زندگی من ؟ مگه تو از احسان جدا نشد؟ احسان الان زن داره و زنش منم! ما دوتا دختر داریم دست از سر زندگی ما بردار وگرنه مجبور میشم به پلیس رو خبر کنم. ادامه دارد . کپی حرام
3 فتانه که صدای منو شنید دیگه حرفی نزد و تماس رو قطع کرد خیلی عصبی شده بودم و تند تند نفس می‌زدم این خانم به چه حقی به شوهر من زنگ می‌زنه چرا نمی‌ذاره من یه نفس راحت بکشم با دستای لرزونم رمز گوشی احسان رو زدم و وارد گوشی احسان شدم من به احسان اعتماد کامل داشتم اما فتانه زنی بود که دست از سر شوهر من بر نمی‌داشت و این واقعاً خیلی ناراحتم می‌کرد من قبلاً هم مادر شوهرم واسطه کردم که بهش بگه دست از سر زندگی و شوهر من برداره اما فتانه کوتاه بیا نیست . وارد پیامک‌ها شدم همونطور که حدس زدم با اون شماره چند باری دیشب بهش پیام داده بود_ سلام احسان خوبی _احسان من باید باهات حرف بزنم حالم خوب نیست _ لطفاً کمکم کن احسان _جواب بده تو رو خدا پیامک هارو که خوندم دیگه کنترل خودمو از دست دادم. از عصبانیت کم مونده بود. گوشی رو بکوبونم تو دیوار. ادامه‌دارد ‌. کپی حرام.
6 با صدای بغض آلودی گفتم _ احسان وجود فتانه واقعاً آزارم میده تو رو خدا اگه دوستم داری یه کاری بکن که فتانه برای همیشه از زندگیمون بیرون بره من دیگه نمی‌تونم طاقت بیارم... من بهت اطمینان دارم عزیزم اما واقعاً حضور اون زن آزارم میده احسان سری تکون داد و با مهربونی گفت _ عزیزم من خودم می‌دونم و نمی‌خوام که اذیت شی خودت که می‌دونی به خاطر کارم عوض کردن خطم کمی سخته وگرنه تا تو این ده سال این کارو می‌کردم اما دیگه نمی‌تونم ببینم که تو داری اذیت میشی تنها راهش همینه که خطمو عوض کنم. این مدت چقدر التماسش کردم که خطو عوض کنه اما فقط می‌گفت نه! الان با شنیدن این جمله آروم گرفتم کاری که باید خیلی وقت پیش می‌کرد ...درسته که خیلی عذاب کشیدم اما همین که پای فتانه از زندگیم قطع شه برای من کافیه! من فقط می‌خوام با خانوادم خوشبخت باشم ‌. خیلی خوشحال بودم از تصمیمی که احسان گرفت احسان انقدر منو دوست داشت که با وجود شرایط سخت کاریش خطشو عوض کرد و از اون روز دیگه فتانه مزاحم زندگیمون نشد. ادامه‌دارد‌. کپی حرام.