#نادان ۱
من و شوهرم وقتی با هم ازدواج کردیم هیچی نداشتیم بابام جهاز کمی بهم داد و شوهرمم کارگر بود با اوضاع گرونی و مشکلات مختلفی که داشتیم بعید میدونستم بتونیم به جایی برسیم یه وقتا وسط ماه به حدی میرسیدیم که حتی نون خشک یا قند و چای هم تو خونمون نبود شوهرمم کارگر بود حقوقش نمیرسید که برای خونه چیزی بخره اوضاع خوبی نداشتیم با یه بچه شیرخوار که پوشک میخواست و شیر خشکم میخورد خیلی برامون همه چیز سخت میگذشت گاهی اوقات که کم میآوردم شوهرم بهم نوید روزای بهترو میداد ولی همچنان زندگیمون همونجوری بود تصمیم گرفتم برم سر کار اما با وجود یه بچه شیرخوار کوچیک هیچ جایی بهم کار نمیدادن مادرمم شرایطشو نداشت که از دخترم نگهداری کنه
ادامه دارد
کپی حرام
#نادان ۲
خانواده شوهرم انقدر اوضاعشون خراب بود که نمیتونستن به ما کمک کنن اگرم میتونستن نمیکردن معتقد بودند که باید روی پای خودمون وایسیم گذشت و گذشت تا اینکه دخترم یکم بزرگتر شد حدوداً یک ساله بود و من با کار اینترنتی آشنا شدم شروع کردم آروم آروم اینترنتی کار کردم شوهرم اول میگفت به خودت فشار نیار و بعد که دید درآمدم خوبه کاری بهم نداشت اوضاع مالیم بهتر شد اما با نادونیهای خودم هرچی اوضاع مالیم بهتر میشد ندارتر از قبل میشدم و وضع مالیم بدتر میشد دلم نمیخواست شوهرم متوجه بشه دو برابر همیشه کار میکردم که اگه یه وقت شوهرم بهم گفت پول داری بگم آره چون اگر میگفتم نه بهم میگفت پس این همه کار میکنی درآمدتو چیکار میکنی
ادامه دارد
کپی حرام
#نادان ۳
درآمد من کمک خرجی خونه بود مجبور بودم به شوهرم پول بدم که برای خونه خرید کنه چون که از کنار درآمدم برای خودم بدهیهای مختلف درست کرده بودم هر چقدر کار میکردم میدادم جای قرض و بدهی اما درس نمیگرفتم و دوباره بدهی روی بدهی میآوردم میدونستم کارم اشتباهه هر بارم به خودم قول میدادم که دیگه این کارو نکنم اما بازم تا یه ذره پول دستم میومد به یکی از طلبکارا میدادم و سبک میشد میرفتم دوباره ازش چیزی میآوردم و باز خودمو بدهکار میکردم شوهرم که میپرسید این چیزا رو از کجا میخری و پولشو از کجا میاری گفتم با درآمد خودم میخرم و پولشون رو دادم اما حقیقت چیز دیگهای بود و متاسفانه انقدر خودمو بدهکار کرده بودم که میترسیدم حتی برای کسی تعریف کنم شوهرم میگفت وقتی این همه کار میکنی پس چرا پول کمی داری مجبور بودم بیشتر درآمدم رو بدم به شوهرم بابت مخارج خونه و کمک خرجی باقیشم بدم به بدهی ها و چیزی برای خودم نمیموند
ادامه دارد
کپی حرام
#نادان ۴
هیچ وقت نمیتونستم اون چیزی که اون لحظه دلم میخواد و نیاز دارم برای خودم بخرم همیشه از نیازهای خودم میگذشتم و غافل میشدم که یه وقت جلوی شوهرم کم نیارم و بتونم بدهیامم بدم، بازم آدم عاقلی نبودم دوباره تا میدیدم شوهرم مشکل مالی داره میرفتم از یکی براش قرض میکردم یا یه جوری براش جور میکردم و میدادم بهش به شوهرمم میگفتم خودم قرض رو میدم یا بهش میگفتم برو از یکی قرض کن و من بهت میدم با اینکه نمیتونستم پرداخت کنم. اما بازم اشتباه پشت اشتباه همیشه خودمو هی بدهکار میکردم و نمیتونستم بدهیام رو پرداخت کنم یه بار مامانم بهم گفت تو اصلاً از درآمدت و پولهایی که در میاری لذت نمیبری همش داری میدی جای قرض و بدهی منم منکر شدم و گفتم اشتباه میکنه برای مامانمم جرات نمیکردم حقیقت رو بگم اگر بهش میگفتم مسلماً دعوام میکرد
ادامه دارد
کپی حرام
#نادان ۵
یه وقتها شوهرم بهم پول میداد و میگفت برو برای خودت خرید کن اون پول رو به جای اینکه برای خودم خرج کنم همه رو میدادم به جای بدهیام، تا بدهیم یکم سبک میشد دوباره میرفتم چیزای مختلف مثل لباس و مانتو وسایل میآوردم تا اینکه یه روز به خودم گفتم دیگه بسه دیگه هیچی نسیه و قرضی نیاوردم ی مدت واقعاً زندگی برام سخت شد و سخت گذشت چون هرچی کار میکردم میدادم به طلب کارام و بیشتر خرج خونه رو انداختم گردن شوهرم.
چسبیدم به کار و درامدم رو کلا دادم جای بدهیام که حداقل بعد از چند ماه تونستم انقدر سر خودمو از لحاظ بدهی خلوت کنم و از پولم لذت ببرم دیگه پولمو با استرس خرج نمیکردم که اگر تموم بشه باید چیکار کنم و یه جوری خرج کنم که کمنیارم، چند ماه خیلی سختی کشیدم و اذیت شدم اما در عوض راحت شدم و مشکل مالی ندارم دیگه هم بدهی برای خودم درست نمیکنم
پایان
کپی حرام