در گوشم نجوا کرد، همه جوره پشتتم، تا هر کجا که تو بگی، جذبه نگاه مردانه ونفوذ کلامش من رو گرفت انگار دهنم دوخته شد، آرامشی خاطری در حرفش احساس کردم که اون همه تهدید و نخواستنها یه لحظه از سرم پرید گفتم: ممنون، به تایید حرفم سرش رو تکون داد، شاخه گلی رو که تو دستش بود، گرفت جلوم، گل و از دستش گرفتم بو کردم، به یاد گلهایی که احمد رضا برام میگرفت چشمم رو بستم عمیق بو کردم، دهنش رو نزدیک گوشم کرد، کجا رفتی خانم؟ منم ببر، چشمم رو باز کردم کمی جا به جا شدم، بوی عطرش برام خاطره انگیز بود، ابرو داد بالا، چه خاطرهای؟ به خودم اومدم دیدم وااای چه حرفی زدم حالا چی بگم، یه دفعه سر زبونم گل کرد گفتم بوی گلهایی که روز معلم برای معلمم میبردم، با زیرکی تموم که من میدونم چی میخواستی بگی، حرفش رو عوض کردی لبخند کم رنگی زد چشمش رو بست سرش رو کمی پایین اورد گفت...
https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f
#رمانآنلاین🌟 #عاشقانه❤️ #مذهبی 😍 #وباقلمیپاک💖