eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.6هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
7.2هزار ویدیو
122 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ پدرم ادم پولدار اما خسیسی بود. مادرم تعریف میکرد وقتی هنوز با پدرم ازدواج نکرده بود بخاطر شرایط مالی و موقعیت شغلی که داشت همه ی دختران فامیل ارزوشون بود که با او ازدواج کنند و وقتی برای خاستکاری او رو انتخاب کرده بود تا مدتی از خوشحالی در پوست خودش نمیگنجیده. اما چندماه پس از نامزدی و عقد متوجه خصلت خسیس بودن بابام میشه. مامانم تعریف میکنه که با وجود پول و درامد بالا حتی یه مراسم عروسی در حد خواهر و برادرهای دیگرش هم نداشته . البته من فکر میکنم مامان برای حفظ ابروی بابام راستش رو نگفته.با شناختی که من از بابام تا قبل از فوتش داشتم فکر نمیکنم خسیس تر از پدر من در عالم وجود داشته باشه.... ادامه دارد کپی حرام
۲ و اما بشنوید از من و خواهر‌ و برادرها‌م. از وقتی چشم باز کردم و یادم میاد بابت این خصلت بدش هم عذاب و هم خجالت میکشیدیم ... مثلا وقتی دبستان میرفتم زمستان سردی بود و بخاری چند کلاس از جمله کلاس ما خراب بود . به بچه های مدرسه نفری یه پاکت دادند و کفتند پدرومادرها هرچقدر در توانشون هست برای خرید بخاری پول بذارن تو پاکت بدن بیارید مدرسه تحویلمون بدید. شب که شد و پاکت رو به بابا دادم کفت من پول مفت ندارم بدم...رفتم سراغ مامان طفلک هرچی گوشه کنار خونه رو گشت اخرش هم پولی پیدا نکرد که بهم بده. صبح با خجالت و شرمندگی به مدرسه رفتم....همه ی بچه ها مبلغی هرچند ناچیز داخل پاکتشون بود ‌ولی پاکت من خالی مونده بود. ‌ ادامه دارد کپی حرام
۳ به دروغ گفتم یادم رفته پاکت رو به مامان و‌بابام نشون بدم از اونجایی که شهر ما خیلی کوچیکه و همه بابام رو بواسطه ی شغلش میشناختند زنگ اخر مدیر مدرسه نامه ای بدستم داد تا به بابا برسونم. وقتی شب شد و بابام نامه رو خوند همون لحظه پاره ش کرد و سرم داد زد و گفت تو لال بودی بگی بابام پول نداره؟ مگه من سر گنج نشستم بیام برای بچه های مردم بخاری بخرم؟ مگه خودشون ننه بابا ندارند؟که مابقی پول بخاریها رو از من میخوان... اون سال گذشت.تابستون که رسید با بچه ها تو کوچه گرگم به هوا بازی میکردم موقع فرار از دست گرگ از پله افتادم و پام شکست. مامانم خونه نبود بابام اول یه سیلی بهم زد ‌ گفت چرا مواظب نبودی و بعد هم وقتی مامان رسید گفت با تخم مرغ و زردچوبه ببند تا خوب شه. ادامه دارد کپی حرام
۴ مامان با التماس گفت اونی که تو میگی برای در رفتگی استخوان خوبه نه برای پای این بچه که استخونش داره از گوشت میزنه بیرون...از درد هوار میکشیدم اما دریغ از یکذره توجه و دلسوزی بابا. اخرش از گریه های من دلش به رحم اومد یا خسته شد که بالاخره من رو دکتر بردند.سر هزینه ی گچ و پانسمان چقدر غر زد به جون مامانم. خلاصه بچگی ما با همه ی خساست های بابا گذشت. تا اینکه یه روز از مدرسه که برگشتم دیدم بابا بعد از چند روز سرماخوردگی هنوز توی رختخواب افتاده .سرفه هایی که اون میکرد دل ادم ریش میشد هرچی مامانم التماسش میکرد که دکتر بره میکفت با به دونه و شربت سینه خوب میشم. حتی مامانم بابابزرگ رو اورد تا راضیش کنه اما فایده نداشت. ادامه دارد کپی حرام
۵ چندروز بعد سرفه های بابا خونی شده بود اما هنوز راضی نبود دکتر بره. یکروز که از هوش رفت مامان با کمک همسایه ها اونو به دکتر برد. اما دکتر گفته بود سرفه های بابا ربطی به سرماخوردگی نداره و حتما باید عکسبرداری و نمونه برداری بشه.بابا حال خوشی نداشت ولی با التماسهای مامان رمز گاوصندوقش رو گفت.بالاخره در گاوصندوق باز شد و همه ی پولهایی که بابام در تمام مدت همه این سالها با مضایقه کردنهاش از ما پس انداز کرده بود صرف هزینه های بیمارستانش شد البته هرروز سراغ پولهاش رو میگرفت و وقتی فهمید دیگه زنده نمی‌مونه گریه کرد ‌و گفت همه رو برای اینده ی من و خواهرو برادر کوچیکم پس انداز میکرده. بنده خدا نمیدونست همه رو برای مخارج بیمارستان پرداختیم. ادامه دارد کپی حرام
۶ بابا هیچوقت اعتقادی به بیمه نداشت برای همین همه ی هزینه ها ازاد محاسبه میشد. در نهایت دکتر گفت بدلیل مراجعه ی دیر هنگام نزد پزشک بیماری پیشرفت کرده و‌ قابل درمان نیست. در کمال ناباوری چند وقت بعد بابا بدلیل آمبولی ریوی جونش رو از دست داد. وقتی بابام فوت کرد من فقط ۱۷ سالم بود ... همه ی پولهاش هزینه ی درمان بی نتیجه ی خودش شد.... بعد از مرگ بابا با اجاره دادن مغازه ش زندگی هرچند سخت اما بمراتب راحتتری نسبت ب زمان حیاتش داشتیم ... تا وقتی بود با وجود پولدار بودنمون ما هیچوقت معنی رفاه رو نفهمیدیم.... پایان. کپی حرام