eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.6هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
7.3هزار ویدیو
122 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهید🌹 🖊مشخصات فردی شهید 🎀نام : محمد رضا تورجی زاده🌹🕊 🎀تاریخ تولد: ۲۳|۴|۱۳۴۳ 🎀تاریخ شهادت: ۵|۲|۱۳۶۶ 🎀محل شهادت : بانه، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ 🎀نحوه شهادت: اصابت ترکش در ناحیه ی پهلو و بازو و کمر 📝 در سال 1343به دنیا آمد. 📝در همان کودکی عشق و ارادت به خاندان نبوت و امامت داشته و با شور وصف ناپذیر در مجالس عزاداری شرکت می نمود. 📝با اوج گرفتن انقلاب، با چند تن از دوستان فعالیت های سیاسی خود را در مسجد ذکرالله آغاز نمود و در تظاهرات ضد حکومت شرکت می نمود که چندبار مورد ضرب و شتم ماموران قرار گرفت . 📝ایشان به بهشتی و آیت الله خامنه ای علاقه فراوانی داشتند. 📝 مداحی و روضه خوانی را در دبیرستان هاتف با دعای کمیل آغاز کرد. 🌺شهادتت مبارک فرمانده. 🕊به مناسب سالروز داداش شهادتت مبارک 😔😔😭😭😭 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
چهره اش ملکوتی بود یکپارچه نور بود و معنویت همه دوستش داشتند همه به او عشق می ورزیدند چرا که او فانی فی الله بود و به خدا عشق می ورزید همه به دنبال او بودند و او به دنبال مهدی فاطمه علیه السلام آمده بود تا اشتیاق ظهور را در بین ما دو چندان کند... آمده بود تا بفهمیم یاران آخرالزمانی امام عشق چگونه اند مداحی بود دلسوخته؛ از سوز دل می خواند با صوت زیبایش دل های مشتاق را شعله ور می کرد چهره ای زیبا داشت، نورانی بود علت آن را هم آخرین فرستاده خدا بیان کرده بود نورانیت چهره انسان از زیادی نماز در شب است... نامش بود کتاب یازهرا یازهرا 🌺شهادتت مبارک فرمانده. 🕊به مناسب سالروز داداش شهادتت مبارک 😔😔😭😭😭 الرُزُقنا شهادَتِ فی سَبیلِ المَهدی (عج)🌷🕊 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
خاطرات_شهدا 🌷 🔰اولین روزهای سال 63 بود. نشسته بودم داخل چادر🏕 فرماندهی ، خوش سیمایی وارد شد. سلام کرد و گفت : آقای مسجدیان نمی خواهی⁉️ گفتم : تا ببینم کی باشه😊! 🔰گفت : ، گفتم این محمد آقا کی هست❓لبخندی زد و گفت : هستم☺️.نگاهی به او کردم👀 و گفتم : چیکار بلدی؟گفت: بعضی وقت ها می خونم🎤. گفتم اشکالی نداره ، بخون! 🔰همانجا نشست و کمی کرد. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود👌. اشعاری در مورد (سلام الله علیها) خواند. 🔰 حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی از گردان قبلی خارج شده.کمی که با او صحبت کردم👥 فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است✔️. 🔰گفتم : به یک تو رو قبول می کنم . باید بی سیم چی📞 خودم باشی! قبول کرد و به ما ملحق شد.مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: می خواهم بین بقیه نیروها. 🔰گفتم : باشه اما باید دسته شوی. قبول کرد✅. این اولین باری بود که مسئولیت قبول می کرد.بچه ها خیلی دوستش داشتند💞. همیشه تعدادی از نیروها اطراف بودند. 🔰چند روز بعد گفتم محمـــد باید گروهان شوی. قبول نمی کرد❌، با اسرار به من گفت: به شرطی که تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی!با تعجب گفتم: چطــور🤔؟ 🔰با خنده گفت😅: جان آقای مسجدی ! قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. محمد خیلی خوب بود👌. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید گروهان بشی. 🔰رفت یکی از دوستان را کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری😐!کمی فکر کرد💭 و گفت : قبول می کنم ، اما با همان قبلی! 🔰گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری⁉️ اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی ؟اصرار می کرد که نگوید. من هم می کردم که باید بگویی کجا می روی.بالأخره گفت. 🔰حاجی تا زنده هستم به کسی نگو🚫، من سه شنبه ها از این جا می رم و تا عصر چهارشنبه بر می گردم.با تعجب نگاهش می کردم😧. چیزی نگفتم. 🔰 بعد ها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری تا را می رود و بعد از خواندنن نماز📿 امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می گرد.یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب🌘 برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم.سرش به شیشه بود. مشغول خواندن بود. قطرات اشک😭 از چشمانش جااری بود. 🔰در مسیر برگشت با او صحبت می کردم. می گفت: یکبــــار ماشین🚕 عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم را خواندم و سریع برگشتم! ✍به روایت از همرزم شهید 🌷 🌺شهادتت مبارک فرمانده. 🕊به مناسب سالروز ؛ مداح دل سوخته 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
چهره اش ملکوتی بود یکپارچه نور بود و معنویت همه دوستش داشتند همه به او عشق می ورزیدند چرا که او فانی فی الله بود و به خدا عشق می ورزید همه به دنبال او بودند و او به دنبال مهدی فاطمه علیه السلام آمده بود تا اشتیاق ظهور را در بین ما دو چندان کند... آمده بود تا بفهمیم یاران آخرالزمانی امام عشق چگونه اند مداحی بود دلسوخته؛ از سوز دل می خواند با صوت زیبایش دل های مشتاق را شعله ور می کرد چهره ای زیبا داشت، نورانی بود علت آن را هم آخرین فرستاده خدا بیان کرده بود نورانیت چهره انسان از زیادی نماز در شب است... نامش بود کتاب یازهرا یازهرا پنج شنبه که میشود. ثانیـه هایمـان 🍂سخت بوی دلتنگي میدهد 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🦋🦋🦋
~🕊🌨﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ ^'💜'^ 🌿 شـھید سـوختھ عشــق بھ خـدا واهلبیت(؏) یڪے از همرزمان و دوستانشان می‌گفت حجره‌اے داشتم نزدیک حجره وایشان از آنجا گذر می‌ڪرد، روزے نوار شهید تورجے را گوش مے ڪردم ڪه آقاے جوادے آملے وارد حجره شدند و پرسیدن این صداے ڪیه؟ ایشون سوخته اند.. گفتم صداے یک شهیده گفتند نه شهید نیستند سوخته اند.....ایشان(در عشق خدا) سوخته است. گفتم: ایشان شهید شده. فرمانده گردان (س) هم بوده. استاد ادامه داد: ایشان قبل از شهادت سوخته بوده... ♥️🕊 . . 🦋🦋🦋
~🕊🌨﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ ^'💜'^ 🌿 شـھید سـوختھ عشــق بھ خـدا واهلبیت(؏) یڪے از همرزمان و دوستانشان می‌گفت حجره‌اے داشتم نزدیک حجره وایشان از آنجا گذر می‌ڪرد، روزے نوار شهید تورجے را گوش مے ڪردم ڪه آقاے جوادے آملے وارد حجره شدند و پرسیدن این صداے ڪیه؟ ایشون سوخته اند.. گفتم صداے یک شهیده گفتند نه شهید نیستند سوخته اند.....ایشان(در عشق خدا) سوخته است. گفتم: ایشان شهید شده. فرمانده گردان (س) هم بوده. استاد ادامه داد: ایشان قبل از شهادت سوخته بوده... ♥️🕊 . . 🦋🦋🦋
~🕊🌨﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ ^'💜'^ 🌿 شـھید سـوختھ عشــق بھ خـدا واهلبیت(؏) یڪے از همرزمان و دوستانشان می‌گفت حجره‌اے داشتم نزدیک حجره وایشان از آنجا گذر می‌ڪرد، روزے نوار شهید تورجے را گوش مے ڪردم ڪه آقاے جوادے آملے وارد حجره شدند و پرسیدن این صداے ڪیه؟ ایشون سوخته اند.. گفتم صداے یک شهیده گفتند نه شهید نیستند سوخته اند.....ایشان(در عشق خدا) سوخته است. گفتم: ایشان شهید شده. فرمانده گردان (س) هم بوده. استاد ادامه داد: ایشان قبل از شهادت سوخته بوده... ♥️🕊 . . 🦋🦋🦋