از تو گفتن سوز چشم می آورد واز تو نگفتن تورم گلو
ساعت دلتنگی ام کوک نبودن توست .... عادل جان
دلم پر شده از نگفته هایی که چهل روز است بغض شده است.
ما آدمها استاد حرف زدنیم....!
عادل راهش را انتخاب کرده بود... خودش شهادت میخواست... راهش را ادامه بده... ببین چی میخواست انجام بده... رهرو او باش ... به عکسش زل نزن...جای خالیش را پر کن... دلتنگش نباش..........
اما به عمل کردن خودمان که میرسد، با دلتنگی و بغض به عکسش زل زده و تند تند زیر لب حروفی شبیه دوستت دارم میچینیم کنار هم.....!
از جای خالیی که پر نشده ونمیشود، و با یک عکسی که زل زده توی چشم هایمان حرف میزنم وقول میدهم اینبار حرف حرف آدم توی عکس باشد به شرطی که راه رفته را برگردد..... ما آدمها اصولا خوب حرف میزنیم اما پای عملمان بدجور می لنگد....همه میگن خاک سرده وجای زخم نبودن عادل کم کم خوب میشود اما حتی سردی خاک هم بخواهد این زخم را خوب کند خودم دوباره آنرا تازه میکنم و نمک رویش می پاشم. آخر مگر میدانید......!
مگر میدانید تولد چهلمین سالگرد برابر با چهلمین روز نبودن یعنی چه......!
مگر میدانید پیکر برادر کوچک عزیز و دوستداشتنی خود را داخل قبر گذاشتن یعنی چه......!
مگر میدانید شمردن دانه دانه ترکشهای روی تن برادر یعنی چه.......!
مگر میدانید قصه گفتن برای زهرای سه ساله ای که هنوز سیر بابای خودش راندیده بود یعنی چه......!
مگر میدانید سختی های پدر ومادری که فقط از فرزندشون مداحی بجا مونده یعنی چه......!
و مگر میدانیدهایی که طاقت گفتن ندارم
پس این زخم همیشه بر دلمان تازه میمیماند
#شهید_محبوب
#دلتنگی
#عادل_رضایی
#برادرم