به گزارش ایثار واحد خراسان رضوی، شهید سیدمهدی رضوی فرزند سید علی اصغر در یکم آذر 1351 در شهر بار چشم به جهان گشود و در 20 دی 1365 عملیات کربلای 5 شلمچه شهد شیرین شهادت نوشید.
۳ دی ۱۳۹۹
زندگی نامه شهید مهدی رضوی
شهید سیدمهدی رضوی فرزند سیدعلی اصغر در یکم آذر 1351 در شهر بار چشم به جهان گشود. او اولین فرزند خانواده بود، بعد از گذراندن دوران کودکی تحصیلات خود را تا پنجم ابتدايی ادامه داد و به علت نداشتن شرایط ادامه تحصیل به پدر و مادرش در شغل قالیبافی و کشاورزی کمک می کرد، نوجوانی مهربان و پرتلاش بود.
سید مهدی با اینکه 14 سال بیشتر نداشت حرف ها و حرکاتش او را بزرگتر نشان می داد، عشق علاقه زیادی به امامان و ائمه اطهار داشت، بنیانگذار انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای را خیلی دوست
{شهر «بار» که در ۶۰ کیلومتری نیشابور واقع شده است تعداد ۵۸ شهید، ۲۹ جانبار و پنج آزاده را تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کرده است.}
داشت و مقام معظم رهبری در زمان ریاست جمهوری خود که به نیشابور سفر کرده بود و سفر یک روزه به بار داشت شب قبل سید مهدی و دوستانش گلزار شهدا را به یمن ورود ایشان آذین بندی کردند و به استقبالشان رفتند و پس از این دیدار بعد از چند ماه از طریق بسیج عازم جبهه شد و پس از سه ماه جنگ حق علیه باطل در عملیات کربلای 5 شلمچه شهد شیرین شهادت نوشید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش در گلزار شهدای بار به خاک سپرده شد.
۳ دی ۱۳۹۹
۳ دی ۱۳۹۹
۳ دی ۱۳۹۹
فرازی از وصیت نامه شهید مهدی رضوی
شکر خدای را که توفیق یافتم در راه مبارزه حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه دارم در طبق اخلاص نهاده تقدیم ایزد منان کنم و آنچه امام حسین (ع) و یارانش و تمامی رزمندگان اسلام پروانه وار دور آن می گشتند من هم آن را بازیابم و به درجه رفیع شهادت دست پیدا کنم.
مادر عزیزم اگر مرا ندیدی شیرتان را بر من حلال کنید و بعد از خبر شنیدن شهادت من اشک نریزید چون امام بزرگوارم در مرگ فرزندش اشک نریخت چون می دانست که رضای خدا در آن هست.
۳ دی ۱۳۹۹
مادر شهید رضوی در خصوص ویژگی ها و سرگذشت فرزندش میگوید:سید مهدی در سال 50 به دینا آمد. زمانی که انقلاب پیروز شد به بسیج مسجد الرحمن رفت و در آنجا فعالیت می کرد. یادم میآید زمانی که 11 سالش بود, یک روز بلند شد و پتویش را زیر بغلش گرفت. گفتم «چرا پتو رو زیر بغلت گرفتی؟» گفت «می خواهم به جبهه بفرستمش». گفتم «پس خودت چی» گفت «رزمندگانی که در جبهه هستند و در سرما دارند برای در سختی برای ما میجنگند، آن وقت من باید راحت باشم؟» ما به او پول دادیم و یک پتو خرید و خیلی خوشحال شد.
14 ساله که بود همش می گفت «مادر میخواهم برومجبهه» اما به خاطر سن پایینش او را نمی بردند. دوره راهنمایی اش که تمام شد به خاطر مشکلات مالی که پدرش داشت مدرسه نرفت و به سر کار رفت و در فرش فروشی کار می کرد.حقوقی که می گرفت، عیناً همان را به پدرش می داد و مقداری که پدرش به او پس می داد را به صندوق جنگ می ریخت و به جبهه کمک می کرد.
صاحب کارش که پدر شهید بود واسطه شد تا رضایت ما را برای جبهه رفتن سید مهدی بگیرید چون اگر ما رضایت می دادیم و نمیدادیم او هوای دفاع از کشور و انقلاب را در سر داشت و میرفت،ما هم رضایت دادیم. شب آن روز که رضایت دادیم تا به جبهه برود خیلی خوشحال به خانه آمد و یک جعبه شیرینی گرفت و صورت من و پدرش را بوسید و تشکر کرد.گفت اگر رضایت نمیدادین من خیلی ناراحت می شدم اما الان با خیال راحت و آسوده می روم تا از انقلاب و کشورم دفاع کنم.
۳ دی ۱۳۹۹
۳ دی ۱۳۹۹
اواخر سال 66 بود رفت به جبهه و در طی این مدت دو بار به مرخصی آمد. هر وقت زنگ می زد می گفتم «چرا نمی آیی مرخصی» می گفت «هر وقت می آیم مرخصی شما میگویید نرو.من اینجا از قفس آزاد شدم. من اینجا عاشق شدم». دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش. به سید مهدی گفتم «مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟» گفت «مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.» گفتم «برو و مواظب خودت باش!» با اینکه خودش می دانست بر نمیگردد گفت «این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما!»
مادر شهید رضوی در خصوص عشق و ارادت فرزندش به ائمه اطهار (ع) میگوید:عشق خیلی زیادی به حضرت زهرا(س)، حضرت زینب(س) امام حسین(ع) داشت. ایام محرم و عزاداری در هیئت ها عزاداری می کرد و عشقش قابل وصف نبود.قبل اینکه شهید شود هر موقع تهران بود می رفت روی قبر شهدا میخوابید و با شهدا صحبت می کرد و با خدا راز و نیاز میکرد و خیلی دوست داشت شهید شود.5 روز بعد از آخرین باری که به جبهه رفت به شهادت رسید . آخرین بار بهمن گفت «مادر من لایق شهادت نیستم اما اگر شهید شدم مادر برای من گریه نکنی و هزینه های مراسم من را به جبهه کمک کن».وقتی خبر شهادتش را برایم آوردند من بچه شیرخواره داشتم و درب را باز کردند و پدرش راخواستند به من الهام شد که سید مهدی شهید شده . وقتی خبر شهادتش را دادند من گفتم خدا را صد هزار مرتبه شکر همه فکر کردند که من گزیه و زاری می کنم اما خدا را شکر کردم.
۳ دی ۱۳۹۹
این مادر شهید, نحوه شهادت فرزندش توسط منافقین در عملیات مرصاد را اینچنین بیان میکند: سید مهدی در گردان مسلم لشکر 27 و در منطقه اسلام آباد غرب بود که به شهادت می رسد. منافقین سفّاک چشم هایش را در آورده بودند, گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند.زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم.😭😭😭😢😢😢
۳ دی ۱۳۹۹
۳ دی ۱۳۹۹
۳ دی ۱۳۹۹
هدایت شده از صابر
10.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸امام خامنه ای:
✔با توجه به اینکه آن شهید (سردار سلیمانی)همواره مردمی بود، برای بزرگداشت او نیز باید از ظرفیتهای مردمی و تلاشهای فرهنگی و مبتکرانه استفاده شود.
🌹#به_یاد_حاج_قاسم
برپایی #میز_یادبود شهید حاج قاسم سلیمانی
#درب_منازل به صورت مردمی
(گذاشتن تصویر شهید، گل، دود کردن اسفند و...)
نمونه برنامه مشاهده در کلیپ👆
─┅═༅𖣔🌻𖣔༅═┅─
🔺#حوزه_مقاومت_بسیج_۱۲_بقیه_اللّه_عج
۷ دی ۱۳۹۹