eitaa logo
کانال رسمی شهید مجید قربانخانی
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
8 فایل
به محفل آقا مجید بربری خوش اومدین🖤 باحضور گرم مادر محترم شهید 😍🌹 ولادت: 1369/05/30 (تهران) شهادت: 1394/10/21 (سوریه/حلب/خانطومان تأسیس کانال:1401/10/23 ادمین کانال : @panah_27 ادمین تبادلات @K_r_z8888 بفرمایید https://abzarek.ir/service-p/msg/1764955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این تکراری‌ترین جمله ایست که مجید را بارها آزار داده است. بارها آزاردیده است وقتی گفته‌اند ۷۰ میلیون توی حسابش ریخته‌اند و در گوش خانواده‌اش خوانده‌اند که مجید به خاطر پول می‌رود. پدر داداش مجید می‌گویند: «آن‌قدر آشنا و غریبه به ما گفتند که برای مجید پول ریخته‌اند که این‌طور تلاش می‌کند. باورمان شده بود. یک روز سند مغازه را به مجید دادم. گفتم این سند را بگیر، اگر فروختی همه پولش برای خودت. هر کاری می‌خواهی بکن. حتی اگر می‌خواهی سند خانه را هم می‌دهم. تو را به خدا به خاطر پول نرو. مجید خیلی عصبانی می‌شود و بارها پایش را به زمین می‌کوبد و فریاد می‌گوید: «به خدا اگر خود خدا هم بیاید و بگوید نرو من بازهم می‌روم. من خیلی به هم‌ریختم.»مجید تصمیمش را گرفته است. یک روز بی‌قید به تمام حرف‌هایی که پشت سرش می‌زنند. کارت‌های بانکی‌اش را روی میز می‌گذارد و جیب‌هایش را خالی می‌کند. تا ثابت کند هیچ پولی در کار نیست و ثابت کند چیز دیگری است که او را می‌کشاند. حالا تمام این رفتارها از پسر وابسته دیروز که بدون مادرش حتی مدرسه نمی‌رفت خیلی عجیب است: «وقتی کارت‌هایش را گذاشت روی میز و رفت حدود ۵ میلیون تومان در حسابش بود.داداش مجید ادامه در قسمت های بعدی... ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این تکراری‌ترین جمله ایست که مجید را بارها آزار داده است. بارها آزاردیده است وقتی گفته‌اند ۷۰ میلیون توی حسابش ریخته‌اند و در گوش خانواده‌اش خوانده‌اند که مجید به خاطر پول می‌رود. پدر داداش مجید می‌گویند: «آن‌قدر آشنا و غریبه به ما گفتند که برای مجید پول ریخته‌اند که این‌طور تلاش می‌کند. باورمان شده بود. یک روز سند مغازه را به مجید دادم. گفتم این سند را بگیر، اگر فروختی همه پولش برای خودت. هر کاری می‌خواهی بکن. حتی اگر می‌خواهی سند خانه را هم می‌دهم. تو را به خدا به خاطر پول نرو. مجید خیلی عصبانی می‌شود و بارها پایش را به زمین می‌کوبد و فریاد می‌گوید: «به خدا اگر خود خدا هم بیاید و بگوید نرو من بازهم می‌روم. من خیلی به هم‌ریختم.»مجید تصمیمش را گرفته است. یک روز بی‌قید به تمام حرف‌هایی که پشت سرش می‌زنند. کارت‌های بانکی‌اش را روی میز می‌گذارد و جیب‌هایش را خالی می‌کند. تا ثابت کند هیچ پولی در کار نیست و ثابت کند چیز دیگری است که او را می‌کشاند. حالا تمام این رفتارها از پسر وابسته دیروز که بدون مادرش حتی مدرسه نمی‌رفت خیلی عجیب است: «وقتی کارت‌هایش را گذاشت روی میز و رفت حدود ۵ میلیون تومان در حسابش بود.داداش مجید ادامه در قسمت های بعدی... ─━━━⊱❅✿•🌹•✿❅⊰━━━─ 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/25359