eitaa logo
کانال رسمی شهید مجید قربانخانی
1.3هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
15 فایل
به محفل آقا مجید بربری خوش اومدین🖤 باحضور گرم مادر محترم شهید 😍🌹 ولادت: 1369/05/30 (تهران) شهادت: 1394/10/21 (سوریه/حلب/خانطومان تأسیس کانال:1401/10/23 ادمین کانال : @panah_27 ادمین تبادلات @K_r_z8888 بفرمایید:https://daigo.ir/secret/61429391513
مشاهده در ایتا
دانلود
4.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ا های مجید...شهدایی که حُرّ شدند از گناهکار بدتون نیاد... شاید ورق هردومون برگشت... عافیت وعاقبت بخیری چیز کمی نیست قاب کنید تو سر در ذهن این سخنان ناب رو... ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
-941613309_705283191.mp3
زمان: حجم: 4.82M
📽نام برنامه : 🌿 نام کتاب: (زندگی داستانی) ( مدافع حرم, شهید مجید قربان خانی) 🟢قسمت اول 🌱مدیر رادیو : 🎬تهیه کننده : ✒️سردبیر : 🎤گوینده: 🖊نویسنده: 🎞️🎶ادیتور ومیکس : https://ble.ir/radioroshana_16 ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
هشتگ های کانال جهت دسترسی راحت تر شما محبین داداش🌿☺️ ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
آقا مجید جزء بچه های اعزامی جدید بودن در دیماه ۹۴اعزام‌شدن همیشه‌قبل از عملیات تمرین داشتیم اول ساعت ۴صبح که داشتیم میرفتیم عملیات به مجید گفتم از کنارم تکون نخور ،چون تنها پسر خانواده بود و میدونستم مادرش چقدر بهش وابسته است و دوستش داره میخواستم حواسم بهش باشه به منطقه عملیات رفتیم پشت یه دیوار وایساده بودیم.موقع نماز شد.ایستاده نمازمان رو خوندیم. اولین دسته ای بودیم که حرکت کردیم، قبل از حرکت مجید داشت با خاک بازی می‌کرد یکی از فرماندهان بهش گفت مجید:چرا داری خاک بازی میکنی ،خالکوبی های رو دستت میخوای چیکار کنی؟ گفت یا پاک میشن یا خاک میشن با تیم اول رفتیم یه باغ زیتون بود،داشتیم از اون باغ عبور میکردیم،ولی متاسفانه تو دید دشمن بودیم و داشتن مارو می‌زدن. تو خاکریز قرار گرفتیم و منتظر دستور بعدی بودیم،همینجور تل‌ اول،تل‌دوم،و...داشتیم میرفتیم و نمیدونستیم که عملیاتمون لو رفته محور دوم نشد که وارد عمل بشن متاسفانه همیشه معمولا نیروهام رو زیر نظر داشتم و حواسم بهشون بود . زمانی که تل ۴بودیم ،پشت بی سیم گفتن آقای چگینی شهید شده بعدش گفتن مجید تیر خورده تازه فهمیدم مجید دور و برم نیست،به هر سختی بود خودم رو به مجید رسوندم . بی سیم زدیم که ماشین بفرستن شهدامون رو برگردونیم عقب .یه تعداد رو بردیم عقب ولی یه تعداد رو هم موفق نشدیم ببریم عقب که آقا مجید جز اونا بود روایت کننده:آقای‌ راحمی‌دوست‌شهید ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
2.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بدون‌تعارف‌با‌خانواده‌داداش‌مجید(شهید‌مجید‌قربانخانی) ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
❤️‍🔥مجید میدانست چه زمانی شهید میشود 👇👇👇👇👇👇 مجید قبل از اعزام خوابی دیده بود. «توی خواب حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) را دیدم که به من فرمودند: مجید! تو وقتی می‌آیی سوریه بعد از یک هفته پیش خودمی.» روی همین حساب بود که یک روز برای تشییع شهید محمد فرامرزی رفته بودیم گلزار شهدای یافت‌آباد. آنجا بود که به عمه‌اش گفته بود: عمه جان! من هم عازم سوریه‌ام. ۲ هفته دیگر جای من هم همین جاست. وقتی بردیمش سوریه، چون تک‌پسر بود نمی‌خواستم عملیات ببریمش. به مرتضی کریمی گفتم: مجید و یکی از بچه‌ها را می‌گذاریم نگهبان دم ساختمان‌ها و خط نمی‌بریم، اما یک‌بار حرف آخر را زد و گفت: سید اگر من را بردی که هیچ. اگر نبردی شکایتت را به حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) می‌کنم. خودت می‌دانی و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها). روزی هم که می‌خواست با خواهرش عطیه خداحافظی کند، گفت: توی عملیات از بین ۲۰۰ نفر، فقط ۱۳-۱۲ نفر شهید می‌شوند. همین هم شد. یکی‌اش مجید بود... 💔به یاد شهید مدافع حرم مجید قربانخانی ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
هشتگ های کانال جهت دسترسی راحت تر شما محبین داداش🌿☺️ ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
مجید از همان بچگی برای خودش اعتبار جمع میکرد. توی یافت آباد از اولین مغازه تا آخرین مغازه‌ را سلام و علیک داشت.با همه این مغازه دارها ،بزرگتر یا کوچکتر از خودش فرق نداشت،حساب شوخی را اول باز می کرد و بعد حساب نسیه.جالب اینجاست که مغازه دارها هم بهش نسیه می‌دادند. و من چشمانم گرد میشد که چطور به یک بچه اعتماد می‌کنند. البته به محض اینکه پول به دستش می‌رسید حساب همه را پاک میکرد. ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
مجید قبل از اعزام خوابی دیده بود. توی خواب حضرت زهرا (س) را دیدم که به من فرمودند: مجید! تو وقتی می آیی سوریه بعد از یک هفته پیش خودمی. روی همین حساب بود که یک روز برای تشییع شهید محمد فرامزی رفته بودیم گلزا شهدای یافت آباد. آنجا بود که به عمه اش گفته بود: عمه جان! من هم عازم سوریه ام. دو هفته دیگر جای من هم همین جاست. وقتی بردیمش سوریه، چون تک پسر بود نمی خواستم عملیات ببرمش. به مرتضی کریمی گفتم: مجید و یکی از بچه ها را می گذاریم نگهبان دم ساختمان ها و خط نمی بریم. اما یک بار حرف آخر را زد. گفت: سید اگر من را بردی که هیچ . اگر نبردی شکایتت را به حضرت زهرا (س) می کنم. خودت می دانی و حضرت فاطمه (س). روزی هم که می خواست با خواهرش عطیه خداحافظی کند، گفت: توی عملیات از بین دویست نفر، فقط دوازده سیزده نفر شهید می شوند. همین هم شد. از یک گردان ۱۸۰ نفره شهید چهارده نفر شهید شدند که یکی اش مجید بود. راوی: پدر و مادر ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
هشتگ های کانال جهت دسترسی راحت تر شما محبین داداش🌿☺️ ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ☁️🌸 ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
❤️‍🔥مجید میدانست چه زمانی شهید میشود 👇👇👇👇👇👇 مجید قبل از اعزام خوابی دیده بود. «توی خواب حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) را دیدم که به من فرمودند: مجید! تو وقتی می‌آیی سوریه بعد از یک هفته پیش خودمی.» روی همین حساب بود که یک روز برای تشییع شهید محمد فرامرزی رفته بودیم گلزار شهدای یافت‌آباد. آنجا بود که به عمه‌اش گفته بود: عمه جان! من هم عازم سوریه‌ام. ۲ هفته دیگر جای من هم همین جاست. وقتی بردیمش سوریه، چون تک‌پسر بود نمی‌خواستم عملیات ببریمش. به مرتضی کریمی گفتم: مجید و یکی از بچه‌ها را می‌گذاریم نگهبان دم ساختمان‌ها و خط نمی‌بریم، اما یک‌بار حرف آخر را زد و گفت: سید اگر من را بردی که هیچ. اگر نبردی شکایتت را به حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) می‌کنم. خودت می‌دانی و حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها). روزی هم که می‌خواست با خواهرش عطیه خداحافظی کند، گفت: توی عملیات از بین ۲۰۰ نفر، فقط ۱۳-۱۲ نفر شهید می‌شوند. همین هم شد. یکی‌اش مجید بود... 💔به یاد شهید مدافع حرم مجید قربانخانی ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
-941613309_705283191.mp3
زمان: حجم: 4.82M
📽نام برنامه : 🌿 نام کتاب: (زندگی داستانی) ( مدافع حرم, شهید مجید قربان خانی) 🟢قسمت اول 🌱مدیر رادیو : 🎬تهیه کننده : ✒️سردبیر : 🎤گوینده: 🖊نویسنده: 🎞️🎶ادیتور ومیکس : https://ble.ir/radioroshana_16 ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani