•|🦋|•
💌#همسرشهیدصفری"
آقا نوید همیشه میگفت:
کار رو خوبه خدا درست کنه❤️(:
آخرین صحبتی را که با ایشان قبل از شهادتش
داشتم اربعین بود که من برای پیاده روی اربعین
به کربلا رفته بودم🌱
به من گفت در زمانی که آنجا هستی، برای شهادتم
دعا کن و از آقا کم نخواه و در آخرین صحبتی و
البته آخرین تماسی که باهم داشتیم از او پرسیدم:
چه دعایی در حرم حضرت عباس(ع) برایت کنم؟
مکثی کرد و گفت دعا کن اربعین، کربلایی شوم😍
و من در جوابش گفتم انشاءالله میشوی
و تلفن قطع شد...و آقا نوید در روز اربعین
به شهادت رسیدند.💔🥀
#شهیدانه/#شهیدنویدصفری🕊
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
#شهیدانه[🌹🥀]
🍃زنےآمدهبودکہپسرسومشرا،
راهےجبهہکند.
خبرنگارگفت: ناراحتنیستید🤔
زنگفت:خیلے ناراحتم.💔
خبرنگارگفت:شماکہ دوتا از پسر هایتان شهید شدهاند چرا رضایتدادیدسومےهم برود!؟
زن گفت: "ناراحتم چون پسر دیگرےندارم کہ بہ جبهہبفرستم✨"
خبرنگارمنقلبشد...
آن زن،مادر۳شهید خالقےپور و
آن خبرنگار👤...
شهید آوینے بود.
________🥀________________
-سر قبر نشسته بودم باران مے آمد.
روۍ سنگ قبر نوشته بود : شهید مصطفۍ احمدۍ روشن...
-از خواب پریدم. مصطفی ازم خواستگارۍ کرده بود، ولۍ هنوز عقد نکرده بودیم. بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.
-زد رو دنده ی خنده و شوخے
گفت : بادمجون بم آفت نداره😁
-ولۍ یه بار خیلے جدۍ پاپے اش شدم که :کے شهید مے شۍ مصطفۍ؟
مکث نکرد،گفت :سے سالگۍ...
- باران مے بارید شبے که خاکش می کردیم...🥀
#شهیدانه💔
•
شهیدی که از دردِ بیکسی گفت:
هیچکس جز خدا پشت آدم نیست .
[دونهدونهمون یه روزی، یه جایی
از زندگی به این جمله فکر میکنیم].
#شهیدانه🌱`
وقتی شهید بشی
همه از خداشونه
یه شب کنارت باشن :)
اما اگه بمیری همه میترسن
حتی یه دقیقه بیشتر کنارت بمونن..
_ فلذا مفت زندگیتونو تموم نکنید!
#شهیدانه🕊❤️🩹
هدایت شده از کانال شهید رضا خانی چگنی
شباهت شهید ولید ذیب شهید دیشب حزب الله با شهید محسن حججی مورد توجه کاربران لبنانی قرارگرفت
#شهیدانه 🕊
چهسادهوبیآلایش
نهطبلینهچلچراغی ؛
نهناظریکهانگیزهخودنماییباشد
خالصوخودخواستهحلقهیهمسنگران
کههمدیندارندوهمآزادهاند...🖤!'
#شهیدانه
یکی از دوستاش میگفت :
توی تمام مدتی که عراق بود
وقتی میخواست به کربلا بره
روی صورتش چفیه میانداخت
و میگفت
اگر به نامحرم نگاه کنی؛ راه شهادت بسته میشه ...🥲
#شهید_هادی_ذوالفقاری🌱
#شهیدانه :)
هر کی از حاجی میپرسید:
نظرت در مورد فلانی چیه⁉️
حاجی چه فلانی رو میشناخت چه نمیشناخت
فقط یه جواب میداد و میگفت:
من فقط خودمو خوب میشناسم که
از همه آلوده ترم...
#شهیدانہ
#شهید_محمد_ابراهیم_همت🕊
🌹شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند
🌹عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت.
سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت:
مامان میخوام برم جبهه.
مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
🌹عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش.
گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
اما خودش گفت:
اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب.
فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی!
تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهید حسین خرازی گفت:
چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن.
پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود.
قبل از رفتن..
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت:
” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید.
فقط پل رو منفجر کنید و برگردید.
اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
تخریبچی ها رفتند…
یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته…
اونایی که برگشته بودند
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم.
تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد…
زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت:
حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
🇮🇷عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم.
رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی.
سر هم نداشت.
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت:
این عباسعلیه!
گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند:
روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته…
اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭
🌹جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره.
وقت تشییع مادر گفت:
صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه!
ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت:
نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
🌹مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم…
🌹مادر اومد و کفن رو باز کرد.
شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن.
🌹پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
🌹و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
🌹(یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)
🌹شادی روح پاک شهدا صلوات:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
🌟😔 مسئولان گرامی و مردم عزیز یادمان باشه این کشور و آرامش و امنیت به سادگی به دست نیومده که با چندتا لبخند و سیاست بازی و سرگرمی از دست بدهیم
#شهیدانه
#تلنگرانهhttps://eitaa.com/shahidmashlab1995_ir