◖📝🕯◗
🌷صدای روحالله در عمق وجودش پیچید:
+زینب اگه رفتیم کربلا حاضری حلقه هامون رو بندازیم حرم؟!
-وای روحالله معلومه که نه حلقههامون تنها چیز مشترک بین منوتوئه چه جوری
ازش دل بکنم؟!😒
+ولی اگه حلقههامون رو بندازیمحرم، عشقمون جاودانه میشه ها...😍
- نمی دونم حالا بذار قسمتبشه بریم کربلا
اون موقع تصمیم میگیرم😊
بعد از شھادت روحالله با خودش عهد کرد هروقت کربلا قسمتش شد حلقههایشان را بیندازد داخلضریح کیسهای را از قبلآماده کرده بود و روی آن نوشته بود :« این
حلقه های من و همسر شھیدم است که در دفاع از حرم حضرت زینب شهید شد فقط خرج ضریح شود.»
حلقه هایش را از انگشتش بیرون آورد و درون کیسه انداخت در کیسه را محکم کرد و آن را انداخت درون ضریح با چشم مسیرعبورش را دنبال کرد افتادند کنارقبرحضرت😍
رو به ضریح گفت:« امام حسین
حلقه هایازدواجمون رو انداختم ضریح تا بگم از بهترین چیزهای زندگیام گذشتم برایشما منتی هم نیست.
روحالله همه ی زندگیم بود و حلقه های ازدواجمون تنھا چیزی بود که بینمون مشترک بود . هر دوی اینا فدای شما❣
موقع خروج از حرم آرامش عجیبی داشت خوب معامله کرده بود در ازای تمام چیزهایی که داده بود
یک چیز گرانبھا به دست آورده بود آن هم چیزی نبود، جزء روحالله ابدی...
#شهید_روح_الله_قربانی
◗ #یڪ_روایٺ_عاشقانہ ◖
#عاشقانہ🍃
@mashlab1394