#خاطره_شهید ♥️🎙
ازش پرسیدم : "دوست دارے روی قبرت چی بنویسن؟"
کمے فکر کرد و گفت:
" آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟🍃
دیوانه کنے هر دو جهانش بخشے...
دیوانه ے تو هر دو جهان را چه کند؟! :)🖐🏻♥️"
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی دوست شهید
در نهایت هم همین شعر روی
مزارشون نوشته شد💔✨
#دلتنگے_شهدایے💔
این جوریه که میگن
"الرفیق ثم الطریق"...🌱
حواستون باشه کیو
واسه رفاقت انتخاب میکنید :)🙂
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#خاطره_شهید ♥️🎙
با اینکه جانشین فرماندهے تیپ شده بود و کل نیرو ها زیر نظرش بود ، همیشه گوشه نمازخانه می خوابید!
یک شب برای آب خوردن به سمت نمازخانه رفتم دیدم دارد نماز شب میخواند.📿✨
آنقدر محو مناجات با خدا بود که متوجه حضورم نشد :)🕊
نماز شبش که تمام شد کنارش نشستم و گفتم: "خب آقاجان ، ما بعد از ظهر کلی کار کردیم. توی کوه و جنگل بالا و پایین کردیم و خسته شدیم!
کمی هم استراحت کن... شما فرمانده مایی!باید آماده باشی!🌿"
لبخندی زد و گفت: "خدا به ما به جون بخشیده ، باید جونمون رو فداش کنیم...♥️ جز این باشه رسم آزادگی نیست!🖐🏻"
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی دوست و همرزم شهید
میگفت:
اتل متل توتوله..
چش تو چش گلوله👀
اگه پاهات نلرزید
-نترسیدی ؛ قبوله🙂'
▫️#استوری🌱
▫️#شهید_مصطفے_صدرزاده
943.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱☘🌱☘
🔺اگر یک روز فکر شهادت از ذهنت دور شد و آن را فراموش کردی،حتما فردای آن روز را روزه بگیر!
#کلام_شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#توصیه_شهید 📝
یهشهیدانتخابڪنیدبریندنبالش...
بشناسینش🍃
باهاشارتباطبرقرارڪنین...
شبیهشبشین♥️
ازشحاجتبگیرین...
شهیدمیشین🕊
#شهید_مصطفے_صدرزاده
خاطره ای از رزمنده ی محترم جناب ابوعلی، دوست و هم رزم شهیدصدرزاده»
.
.یه چند روز قبل از عملیات بصرالحریر، با جمعی از دوستان ، شامل سید ابراهیم،ابو عباس، ابو زینب، دانیال، سید سجاد و...نشسته بودیم ...
.شهید صدرزاده با حالت خیلی جدددی رو به یکی از بچه ها،شروع کرد به تعریف کردن خواب دیشبش...
خواب دیدم که قیامت شده ،حساب کتاب و پل صراط و...
.خلاصه بهش گفت : من تا اومدم از پل صراط رد بشم، پاهام لرزید و از پل افتادم و دست و پاهام شکست، خیلی غصه خوردم و حالم گرفته بود که سنگینی بار گناه و معصیت، نذاشته از پل رد بشم و وسط راه سقوط کردم...
.با خودم درگیر بودم که تو (اشاره به همون رزمنده )اومدی و خیلی سبک بال و با شادی داشتی از پل عبور میکردی که متوجه آه و ناله ی من شدی و دلت به حالم سوخت و چون دست و بالم شکسته بود، من رو روی پشتت سوار کردی و با خیال راحت از پل صراط عبور کردی...
.خلاصه، رسیدیم دم در بهشت...
تو هم یه حس خیلی خوبی داشتی و از اینکه تونسته بودی من رو هم از پل رد کنی، احساس غرور میکردی...
نگهبان بهشت تا چشمش به ما افتاد و دید من روی پشت تو ام، با صدای خیلی محکمی رو به من گفت : خودت بیا تو و افسار.... رو ببند دم در...😂😂😂
کل بچه ها از خنده ترکیدن...
اینقدر جدددی تعریف میکرد که تا لحظه ی آخر هیچ کس فکر نمیکرد سید داره همه رو فیلم میکنه...
(ناگفته نمونه که این جوک رو روز قبلش برا سید تعریف کردم و تا یه ربع خندش قطع نميشد و گفت امروز سوتی ندی میخوام اسکولش کنم)😂😂😂
(این عکس هم مربوط به همون لحظه هست که سید داره از ته دل میخنده)
#شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#رفاقت_به_سبک_شهدا
#خاطره_شهید ♥️🎙
یکی از ویژگی های مصطفے این بود که، همین طوری حرف کسے را قبول نمی کرد...
مگر اینکه در موردش تحقیق و بحث می کرد!🖐🏻
خیلی باحوصله چه با بزرگترها و یا کوچیکترها رفتار می کرد.✨
رعایت ادب را هیچ وقت فراموش نمی کرد...
حواسش بود که خدایی نکرده دل کسی را نشکند،🍃
اگراحساس می کرد کسے از او رنجیده خاطر شده، تا ازدلش در نمی آورد آرام و قرار نمی گرفت...
#شهید_مصطفے_صدرزاده
~🕊
#شهیدانه
ازش پرسیدم : "دوست دارے روی قبرت چی بنویسن؟"
کمے فکر کرد و گفت:
" آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنے هر دو جهانش بخشے...
دیوانه ے تو هر دو جهان را چه کند؟! :)"
✍🏻به روایت دوست شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده♥️🕊
در نهایت هم همین شعر روی مزارشون نوشته شد💔✨
#خاطره_شهید
میگفت:
بچهها برام دعا کنید ...
اگه شهید بشم دستم خیلی بازتر میشه!
بیشتر میتونم کار فرهنگی کنم :)🍃
#شهید_مصطفی_صدرزاده
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱
#شهیدانه ♥️
یک بار کنار سفره غذا با بچه ها نشسته بودیم که سید با خنده گفت:
"من از اون آدمایی هستم که هر کی رو بیشتر دوست داشته باشم، میفرستمش جلوی گلوله تا شهید بشه😁
مثلا همین ابوعلی! چون دوستش دارم میفرستمش جلوی گلوله😅
این را که گفت ، یکی از بچه ها گفت: "ابوعلی خواب دیدم با هم از کربلا برگشتیم، توی فرودگاهیم و تو کت و شلوار پوشیدی که بری مشهد...
منم برم قم!"
سید یه دفعه زد زیر خنده و گفت: "من خواب دیدم دارم با ابوعلی میرم کربلا ، احتمالا من رو توی کربلا جا گذاشته!😆"
بچه ها همه گفتند به به و تعبیر به شهادت کردند... 🕊
بعد سید با افسوس گفت: "خیالتون راحت! من اونقدر آنتی شهادت زدم که حالا حالا ها هستم! :) "
بعد با خنده اضافه کرد : "ولی ابوعلی تو حتما پیکرت میره مشهد!"
دستی به ریش هاش کشید و گفت: "اصلا نگران مراسما نباش!
برای مداحی محمود کریمے رو میاریم ، سخنران آقای پناهیان خوبه؟😂 بنر ها رو هم میدم داداشم محمد حسین بزنه🖐🏻
تو شهید شو ما حسابی برات سنگ تموم میزاریم!😁"
من هم با خنده گفتم: "شهادت همه رو دیدم بعدا میرم!😃"
غذا که تمام شد با شوخی گفتم : "آقایون اگه سیر نشدید به ما چه غذا همین بود!😅"
همه خندیدند و سفره را جمع کردیم ...
#شهید_مصطفی_صدرزاده 🕊
راوی #شهید_مرتضی_عطایی 🕊
•
-یهآدماییهستنتویاین
دنیا..
کهحقیقتِهستیتوعمق
چشماشون
همیشهمعلومه♥️✨
#شهید_مصطفی_صدرزاده