هدایت شده از شهدای غریب شیراز
#شهیدشاعر*
در سرودن شعر، نویسندگی، طراحی و نقاشی صاحبنظر و دارای مهارت تام بود.
بعد از اخــذ دیپلم در کنکور سراسری شرکت کرد و هنوز نتیجه قبولی او (در رشته پزشکی) اعلام نشده بود که در آزمون عشق بازی با شهادت سربلند شد.
👇🏻نمونه ای از شعر شهید
🔆ای که بر بام فلق منظره باز منی
چشمه سار سحر و یاسمن راز منی
✨خوشه روشن پروینی و بر اوج فلک
هاله خرمن مهتابی و مهناز منی
🌠در شب غربت و غم مرهم مجروح دلی
به گذرگاه زمان، لحظه آغاز منی
🎇منتهای افق و اوج زمان خانه توست
تو انیس شب تنهایی و دمساز منی
🍂شعر زیبای سحر! در شب پاییزی غم
بر لب خسته جان، حسرت آواز منی
🕊️چون نسیم سبک از کوچه دلتنگ غروب
به افق بال گشا،ای تو که پرواز منی
#شهید قنبر زارع*
#شهدای_فارس کازرون
#سالروز_شهادت
🌹🌷🌹🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢به یاد #پرستارانی که جانشان فدای سلامتی مردم شد...🇮🇷
🔹چند باری پیش آمد که ما با توجه به وضعیت بارداری از ایشان خواهش کردیم که اگر نیاز به استراحت دارد از مرخصی استفاده کند. دخترم مشتاق خدمت به مردم به ویژه بیماران و خانوادههای آنها بود.
🔹حتی در شبهای ماه رمضان و شب های قدر بیمارستان را ترک نکرد و بر بالین همین بیماران ماند و قرآن تلاوت کرد.
🔹 هر زمان که از مرخصی صحبت می شد ایشان خیلی صریح میگفتند الان اصلا وقت این صحبتها و درخواست ها نیست.
بیماران به ما احتیاج دارند. چشم امید خانوادههای شان به ماست. یا مدام میگفتند همین طوری در بیمارستان نیرو کم است و کادر درمان در چند شیفت کار می کنند و خسته میشوند. من در این شرایط چطور میتوانم مرخصی بگیرم در حالی که سالم هستم و مشکلی ندارم.
🔹هر وقت گره کوری به کارش میافتاد از شهدا استمداد میطلبید. سر آخر قسمت خودش و فرزند 6 ماهه در زهدانش هم پیوستن به قافله رو سپید شهدا شد(راوی پدرشهید)
#شهیدمدافع_سلامت
#شهید مریم رحیمی
#شهدای_فارس
🌹
🍃🌷🍃🌷
هدایت شده از انجمن راویان فجر فارس
#سیــره_شهــــدا
در اردوگـاه دشــت عبــاس بوديــم و محسـن و شهــيد احمــد رضوانے فرمانـده گــردان و جانشــين بودنــد . بچــه هــا به اهــواز و انديمشڪ رفتــند و ســبزے براے خودشــان گرفتــند که همراه کنســرو بخوريم اما بعد از اينکه سبزيهــا را شستــند و آوردند براي محسن ، محسن سوال کرد آيا نيروها ســبزے دارند ؟
گفتيــم : نه
گـفت :من هم نمي خواهــم .
گفتيـم :با پول خودمــان براے خودمــان خريــده ايم هر کسےبخواهد برود و بخــرد.
گفــت:شـايد يڪے از نيروهـا پول نداشتــه باشـد.هرڪارے ڪرديم ايشــان سبزے نخــوردند.
**
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺤﺴﻦ_ﺧﺴﺮﻭﻱ
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃🌹
شهید امام رضایی
بسم رب الشهدا
#سردار_شهید_ابراهیم_باقری_زاده علاقه زیادی به #آقا_علی_بن_موسی_الرضا ع داشت...
آن #لحظه_رهایی در شب عملیات #کربلای۵ ، حقیر آنها را جلو بردم .
پشت نونی ها وقتی داشتیم #گردان_امام_رضا ع را جلو می بردیم ، #شهید_ابراهیم_باقری کنار دست من نشسته بود ، مایلرها (کامپرسی ها) نگه داشتند که #رزمنده_ها پیاده بشن وحرکت کنیم به سمت نقطه رهایی ، ابراهیم باقری وقتی پایین آمد یه نگاهی به آسمون کرد ، چند دقیقه ای خیره به آسمون وستاره ها شد.
گفت : #امام_رضا ع این طرفه؟
گفتم : بله امام رضا ع این طرفه!
این قبله است پشت به قبله امام رضا ع است...
برگشت دستاش را گذاشت روی سینه اش ، اشک از چشماش سرازیر شد تو اون لحظه حساس....
گفت: دلم می خواست بیام به پابوست آقا ، مدتیه نشده برسم به خدمت شما ، از همین جا به شما سلام میدم...
#السلام_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا ع
یه سلامی از ته دل ، من دیگه همچین سلامی را هیج جایی ندیدم...🥺
از ته دل سلامی کرد و قطع به یقین جواب سلام را گرفت که پس از شهادتش پیکرش نه به اشتباه ، نه!! اشتباهی در کار نبود...
پیکرش به تقدیر ، به دستور ، با طلبیدن امام رضاع به #مشهد_الرضا رفت...
وقتی پیکر همه #شهدا را به دیار #کازرون آوردند ، پیکرمطهر ابراهیم بین آن ها نبود!!
کجاست؟!
چی شده؟!
خبر رسید که پیکرشهید در مشهدالرضا است😢
اون موقع ها رسم بر این بود که هر شهیدی را وارد مشهد می کردند قبل از اینکه به #معراج_الشهدا ببرند و به خانواده ها خبر بدهند ، مستقیم پیکر را به حرم امام رضا ع می بردند وطواف می دادند ، بعد به معراج الشهدا می بردند و به خانواده ها خبر می دادند.
ابراهیم از #شلمچه رفت به مشهدالرضا ع ، طلبیدش امام رضا ع✋
ونکته ای که بر روی سنگ مزارش هست اینکه عکس تصویرشون هم الان رو به سوی امام رضا ع است...🤲
#راوی : #سید_رضا_متولی
#شهید_امام_رضایی
#شهدای_کازرون
#شهدای_فارس
هدایت شده از انجمن راویان فجر فارس
کلام شهید
برادر!
محكم باش! جهاني بر عليه تو بپا خاسته است.
تو اي رسالت حسين بـر دوش و
پرچم اسلام بدست!
بايد راهي را كه شروع كرده اي به پايان برساني!
خون پاك و مطهـر
شهداء تو را نظاره ميكند.
يك لحظه سستي برابر با نابودي تو و اسلام است.
برادر!
اگر خانه ات را و شهرت را ويران كردند، دوبـاره آنـرا بـساز، اگـر فرزنـدت را
شهيد كردند، دوباره توليد نسل كن، اگر مزرعه ات را آتـش زدنـد، دوبـاره بـه زراعـت
مشغول شو، اگر خداي نخواسته بي رهبر شدي، خودت رهبر شـو!
امـا ايـن پـرچم سـرخ
حسيني را كه امانت 1350 ساله است نگذار بر زمين بيافتد !
فرياد بكش! و از خدا بخواه
تا تو را ياري كند تا انتقام مظلومان و مستضعفين جهان را از مستكبران بگيري.
#طلبه_شهید_علی_بازیار
#جاویدالاثر
#شهدای_فارس
هدایت شده از انجمن راویان فجر فارس
یکی از همرزمانش از لحظه شهادت محمد حسین می گوید:
«شهیدمحمد حسین میرشکاری ، قبل از شهادتش به من خبر داده بود که وقتی شهید می شود جسدش قابل شناسایی نیست. گفته بود یک نشانه ای از بدنش بردارند تا بعد از شهادت قابل شناسایی باشد.
«محمد حسین» شهید شد و پیکرش را با تعداد دیگری از شهدا داخل ماشین گذاشتم و به عقب بردم .
درهمان حین یاد آن جریانی افتادم که به من گفته بود، "جسدم شناسایی نمیشود"
با خود گفتم: پیکر محمد حسین که شناسایی شد... پس چگونه است که صحبتش درست در نیامد؟!!!
در همین فکرها بودم که ناگهان خمپاره ای به ماشین خورد. به سمت خودرو دویدم... تمام اجساد شهدا متلاشی شده و قابل شناسایی نبود...
و او را با همان نشانی که داده بود شناسایی کردیم... »
قسمتی از وصیت نامه شهید محمد حسين ميرشكاري
به خدا سوگند دلم پر میکشد برای قبرستان تاریک بقیع، آخر تا چه حد مظلومیت. از شما میخواهم اگر جسدم به دستتان رسید قبرم را درست نکنید و به حال خاکی بگذارید تا زمانی که قبرستان بقیع مرمت گردد.
#شهدای_فارس
#شهید_حضرت_زهرایی
#ایام_شهادت
هدایت شده از انجمن راویان فجر فارس
بیت المال
با موتور بود که اومد خونه،دیدم رفت لباس عوض کرد و گفت که می خوام برم گوشت بگیرم .
گفتم بابا چرا پس اومدی خونه ؟ !
تو مسیرت که چند تا قصابی بود، گوشت میگرفتی و میومدی .
گفت :بابا ، نمی خواستم با لباس پاسداری برم قصابی!
دوست ندارم بخاطر لباس من گوشت خوبش رو به من بدهند و گوشت های بهدردنخور رو به بقیه مردم.
و اینکه موتوری که من سوار بر اون هستم از بیت المال هست، و من فقط برای کارهای مربوط به سپاه میتونم از اون استفاده کنم نه برای کارهای شخصی خودم.
#سردار_شهید_حبیب_سیاوش
#شهدای_فارس
سال 61 به عنوان شهردار کازرون انتخاب شد، شهرداری که در زمان خودش در سطح استان فارس نمونه بود
🔴نور شهادت را در چهره اش می دیدم، با اینکه او در گردان های رزمی نبود و شهادت ایشان دور از انتظار بود. روزی پرسیدم: «ممکنه شما هم شهید شوی؟»
جدی گفت: « مگر شهید شدن در راه خدا شوخی است. باید آن قدر در راه خدا فعالیت داشته باشی که مورد رضای خدا قرار بگیری»
🔷روز اول عید بود که عازم جبهه شد. باز هم می خواست مرا با چهار بچه قد و نیم قد تنها بگذارد. برای اینکه منصرفش کنم گفتم: «این بار اگر بروی من از توان نگهداری فرزندان شما بر نمی آیم!»
خندید و گفت: «شما همسر خوب و فداکاری هستید از عهده همه چیز بر می آیید!تا ده روز دیگر بر می گردم.
دقیقاً روز دهم عید بود که مجروح شد و او را به شیراز آوردند. تمام بدنش با گاز های شمیایی تاول، تاول شده بود.
شب سیزده عید بود که خبر شهادتش همه شهر را عزادار کرد.
#شهید_هدایت_اله_مصلحیان
#شهدای_فارس
#سالروز_شهادت
🌷🌹🌷🌹
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ
هدایت شده از انجمن راویان فجر فارس
خدايا به نام تو دست به قلم مي گيرم و آن را روي کاغذ مي فشرم اما مانده ام و نمي دانم چه وصيتي کنم اگر بخواهم به مردم در وصيتم پيام بدهم که کوچکتر از آنم که بتوانم به اين مردم آگاه و شجاع و قهرمان و شهيد پرور پيام بدهم اما چاره اي نيست وظيفه مي دانم که هر چند کوچکتر ولي به عنوان وصيت چند کلمه اي ناقابل با اين برادران و خواهران عرضه مي دارم .اينجانب حقير اولا هدفم از جبهه رفتن اين بود که به نداي رهبر کبير انقلاب اين رهبر شجاع و آگاه به زمان و مدير و مدبر به اسلام نائب مهدي زمان عجل الله لبيک گفته و عزم سفر کنم و چون اين رهبر عالي قدر گفته بود که جنگ يک مسئله اصلي و يک وظيفه شرعي است که هر کس توان آن را داد بايد به جبهه برود و من هم همه مسائل را پشت سر گذاشتم و مسئله اصلي را جلو قدمم گذاشتم و به جبهه ها رفتم اما اين بنده معصيت کار با چه روئي به ميدان عاشقان عشق به الله و با چه روئي با اين مردان خدا هم گام شوم بنده اي که هميشه معصيتکار و نادان بودم ولي اي خدا کمک کن و گناهانم را بيامرز تا بتوانم در راهت قدم بردارم .
#شهید_سید_عبدالوهاب_حسینی
#شهدای_شیمیایی
#شهدای_فارس
#سالروز_ولادت
هدایت شده از انجمن راویان فجر فارس
تمام مدت اقامت مان در مشهد همه حواسش به ما بود که چیزی کم و کسری نداشته باشیم ،تهیه خوراک و وسیله ایاب و ذهاب و....
تمام نمازهاشو در حرم به جماعت می خوند ولی زیاد توی حرم نمی موند و بعد از نماز برمیگشت.
به جاش شب تا صبح حرم می ماند .
یک بار خیلی پاپیچش شدم که شب تا صبح میری حرم چیکار میکنی؟
همش می خندید وطفره ميرفت از جواب دادن..
بالاخره گفت:هیچی میرم یه گوشه از صحن میشینم به زائرهای امام رضا ع نگاه میکنم و به حال خوششون غبطه میخورم .
وقتی جوان هایی رو میبینم با یقه های باز و زنجیر طلا به گردنشون میان با امام رضا ع حرف میزنن و اشک میریزن ،به حال زار خودم گریه میکنم وبه حال خوب اونا غبطه میخورم.
مسعود عارف به تمام معنا بود و در همه احوال ،مشغول محاسبه نفس بود.
#شهید_غلامعباس(مسعود)_فروزنده
راوی :خواهر شهید
#سالروز_شهادت
#شهدای_فارس
هدایت شده از انجمن راویان فجر فارس
چند روز قبل ازاینکه به شهادت برسه تماس گرفت وبه مادرم گفت:
حلالم کن
میدونم که شهیدمیشم!
مادرم گریه کردوگفت: ازکجا میدونی!؟
گفت : مادربه خداقسم خواب دیدم که
پاهام دردمیکنه و نشسته بودم.
یک آقای بلندبالائی سواربراسب،
وشال سبز قشنگی برکمرداشت.
گفت :خدامراد چرانشسته ای!؟
گفتم: نمیتونم بلندشم.
گفت: بگو یا صاحب الزمان ادرکنی
دستم را گرفت وسواربراسبم کرد وباهم رفتیم ،دربین راه اسب بال در آورد و بالا رفتیم.
به خاطر همین مطمئنم که ان شاء الله به شهدامیپوندم😭😭😭😭
#راوی:خواهربزرگوارشهید
#شهید_خدامراد_طباخی
#سالروز_شهادت
#شهدای_فارس
#انجمن_راویان_فجر_فارس
@raviyanfarss
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
#سیــره_شهــدا
عید نــوروز بود.برای علی اکبر و برادرش شـلوار نو خریده بودم،دیگر متوجه نـشدم از آن شـلوار استفاده کرد یا نه!
سیـزده عیـد بود ڪه علـی اکبرگفت: بابا شلوارم به دوچرخه گیرکرده و پاره شده، به من پول بده شلوار نو بخرم !
به ایشان پول دادم و شلوار خرید.
یک روز از سرکار به خانه می آمدم علی اکبر و دوستانش ، محمد و علی را در راه دیدم. با تعجب دیدم شلواری که برای علی اکبر خریدم پای محمد است. وقتی به خانه آمدم با ناراحتی جریان را به مادرش گفتم : « مگر پسر من محتاج پول است که شلوارش را به محمد فروخته!»
وقتی علی اکبر آمد جریان را پرسیدم . از شرم سرش را پایین انداخت و گفت:
«راستش محمد ، خانواده فقیری دارد و یتیم است. امسال لباس نو نداشت ، برای همین شلوارم را به او هدیه دادم و دوست نداشتم شما متوجه شوید.»
عرق سردی بر پیشانی ام جوشید ، از این رفتار علی اکبر خیلی خوشحال شدم و در دل او را تحسین کردم.
#شهیدعلےاکبرپیرویان
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🌹🌱🌷🌱🌹🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩhttps://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💠 وقتی که از کنار گلزار شهدا رد می شدیم مهرداد سرعتش را کم می کرد و با یک حالت محزون رو به سمت شهدا فاتحه می خواند. به مزار شهدا با انگشت اشاره می کرد و صدای زیر لبش را آرام می شنیدم. همیشه می گفت خوشا به سعادت شهدا که خداوند شهادت را نصیب شان کرد.
💠موقعی که اسباب کشی کردیم به خانه خودمان، اولین عکسی که به
دیوار خانه آویزان کرد، عکس شهید قاسمی بود. به شهدا ارادت خاصی داشت و می گفت که
می خواهم زندگیمان به نور شهید نورانی شود. با این حرف مهرداد، دلم خالی می شد؛
ولی اصلا به روی خودم نمی آوردم.
#شهیدمدافعحرم
#شهید مهرداد قاجاری
#شهدای_فارس
#سالگرد_شهادت
🌱🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
نشردهید
شهید امام رضایی
بسم رب الشهدا
#سردار_شهید_ابراهیم_باقری_زاده علاقه زیادی به #آقا_علی_بن_موسی_الرضا ع داشت...
آن #لحظه_رهایی در شب عملیات #کربلای۵ ، حقیر آنها را جلو بردم .
پشت نونی ها وقتی داشتیم #گردان_امام_رضا ع را جلو می بردیم ، #شهید_ابراهیم_باقری کنار دست من نشسته بود ، مایلرها (کامپرسی ها) نگه داشتند که #رزمنده_ها پیاده بشن وحرکت کنیم به سمت نقطه رهایی ، ابراهیم باقری وقتی پایین آمد یه نگاهی به آسمون کرد ، چند دقیقه ای خیره به آسمون وستاره ها شد.
گفت : #امام_رضا ع این طرفه؟
گفتم : بله امام رضا ع این طرفه!
این قبله است پشت به قبله امام رضا ع است...
برگشت دستاش را گذاشت روی سینه اش ، اشک از چشماش سرازیر شد تو اون لحظه حساس....
گفت: دلم می خواست بیام به پابوست آقا ، مدتیه نشده برسم به خدمت شما ، از همین جا به شما سلام میدم...
#السلام_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا ع
یه سلامی از ته دل ، من دیگه همچین سلامی را هیج جایی ندیدم...🥺
از ته دل سلامی کرد و قطع به یقین جواب سلام را گرفت که پس از شهادتش پیکرش نه به اشتباه ، نه!! اشتباهی در کار نبود...
پیکرش به تقدیر ، به دستور ، با طلبیدن امام رضاع به #مشهد_الرضا رفت...
وقتی پیکر همه #شهدا را به دیار #کازرون آوردند ، پیکرمطهر ابراهیم بین آن ها نبود!!
کجاست؟!
چی شده؟!
خبر رسید که پیکرشهید در مشهدالرضا است😢
اون موقع ها رسم بر این بود که هر شهیدی را وارد مشهد می کردند قبل از اینکه به #معراج_الشهدا ببرند و به خانواده ها خبر بدهند ، مستقیم پیکر را به حرم امام رضا ع می بردند وطواف می دادند ، بعد به معراج الشهدا می بردند و به خانواده ها خبر می دادند.
ابراهیم از #شلمچه رفت به مشهدالرضا ع ، طلبیدش امام رضا ع✋
ونکته ای که بر روی سنگ مزارش هست اینکه عکس تصویرشون هم الان رو به سوی امام رضا ع است...🤲
#راوی : #سید_رضا_متولی https://eitaa.com/hatef10012
#شهید_امام_رضایی
#شهدای_کازرون
#شهدای_فارس
45.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #مستند
🌹"شهیده مکتب حاج قاسم"
🔸آنقدر اربعین و راهیاننور میرم تا شهید بشیم...
🔻روایت زندگی شهیدانه "شهیده سیده صغری حسینی فرد" از شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان شهرستان مهر به روایت فرزندش
#شهدای_فارس
#کرمان_تسلیت
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
🥀🕊 #برات_شهادت
به مناسبت سالروز ولادت امام سجاد ع🎊
✍خاطرات شهید:
🌹این خواب خیلی مرا خوشحال ڪرد
خواب دیدم که امـام سجـاد (؏)
نوید و خبر شهـ🕊ـادت من را
به مـادرم میگوید و من چهرهی
آن حضرت را دیده و فرمود :
« تو به مقام شهـادت میرسی »
و من در تمام طول عمرم
به این خــواب دل بستهام و
به امید شهـادت در این دنیا ماندهام
و هماکنون که این خواب را مینویسم
یقین دارم که شهـادت نصیبم میشود
و منتظـر آن هم خواهـم ماند ...
تا کی خداوند صلاح بداند که من هم
همچون شهیدان به مقام شهادت برسم
و به جمـع آنهـا بپیوندم ... 🌷
هم اڪنون و همیشه دعای قنوت نمازم
" اللهم الرزقنی توفیـق الشهادت فی سبیلالله " است که خداوند شهادت را
نصیبم ڪند و از خدا هیچ مرگـی جز شهــادت نمیخواهم »
📚 منبع : دفتر خاطرات شهید
💐وصیت ڪرده بود تا زنده است
کسی دفتر خاطراتش را نخواند !!
راستی چه رمزی است
بین بشارت شهادت
توسط امام سجاد (؏)
و اعزام به سوریه
از طریق تیپ امام سجاد (؏) ...
#شهید محمد مسرور
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
♻️یادی از شهدای عملیات #بدر
💠قبل از قرائت، قرآن را در دست می گرفت و مرتب این جمله را تکرار می کرد «هذا کلامُ ربی» [ این کلام پروردگارم است] آنقدر این جمله را تکرار می کرد که اشک از دو دیده اش جاری می شد و حال قرآئت قرآن پیدا می کرد. آن وقت با احترام قرآن را باز می کرد و شروع می کرد به تلاوت. همیشه می گفت: «قرآن کلام پروردگار است آیا می شود همین جور و بی مقدمه آن را تلاوت نمود!»
💠پیش از عملیات دستور آمد برای افزایش کارایی ماسک های ضد شیمیایی نیروها باید صورت خود را اصلاح کنند. انجام این فرمان برای خیلی از بچه ها سخت بود. احمد که فرمانده گردان بود پیش از هم ریش خود را تراشید تا جای بحث برای دیگران نماند.
اما گفت: من شرم می کنم در قیامت با صورت اصلاح شده و ریش تراشیده خدمت مولایم حسین(ع) برسم!
یکی دو روز بعد در #عملیات_بدر، ترکش #سرش را برد تا در قیامت شرمنده مولایش نباشد.
🌱🌷🌱
#شهید احمد رضوانی زاده
#شهدای_فارس
شهادت: 24/12/1363 - جزیره مجنون
🌱🌱🌱🌱
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💢بار آخری که می رفت، خیلی پریشان بود. به مادر می گفت: مادر نمی دانم چرا من شهید نمی شوم. اما این بار می روم و برنمی گردم تا #شهید شوم.
مدتی از رفتنش می گذشت. عملیات بدر تازه تمام شده بود. یک نفر به خانه ما آمد. ساک حسن، که یک دوربین عکاسی، تعدادی عکس و مقدار لباس در آن بود را به ما تحویل داد. با ترس و لرز گفتم: حسن شهید شده!
گفت:
نه... نگران نباشید. حسن مفقود شده است، احتمالاً زنده است.
با گذشت زمان و بی خبری، کم کم احتمال شهادت حسن قوت می گرفت. کارمان شده بود سرکشی به معراج شهدا و دیدن شهدای گمنام، تا دیدن فیلم و عکس هایی که از شهدا و اسرا گرفته شده بود.
اما فایده نداشت، رفته بود که بر نگردد. جنگ تمام شد. شش سالم از جنگ گذشت که بالاخره جنازه حسن در منطقه عملیاتی بدر تفحص و بعد از یازده سال به شیراز برگشت.
#شهید حسن صفرزاده
#شهدای_فارس
#سالگردشهادت
💠سال 61 به عنوان شهردار کازرون انتخاب شد، شهرداری که در زمان خودش در سطح استان فارس نمونه بود
💠نور شهادت را در چهره اش می دیدم، با اینکه او در گردان های رزمی نبود و شهادت ایشان دور از انتظار بود. روزی پرسیدم: «ممکنه شما هم شهید شوی؟»
جدی گفت: « مگر شهید شدن در راه خدا شوخی است. باید آن قدر در راه خدا فعالیت داشته باشی که مورد رضای خدا قرار بگیری»
💠روز اول عید بود که عازم جبهه شد. باز هم می خواست مرا با چهار بچه قد و نیم قد تنها بگذارد. برای اینکه منصرفش کنم گفتم: «این بار اگر بروی من از توان نگهداری فرزندان شما بر نمی آیم!»
خندید و گفت:
«شما همسر خوب و فداکاری هستید از عهده همه چیز بر می آیید!تا ده روز دیگر بر می گردم.
دقیقاً روز دهم عید بود که مجروح شد و او را به شیراز آوردند. تمام بدنش با گاز های شمیایی تاول، تاول شده بود.
شب سیزده عید بود که خبر شهادتش همه شهر را عزادار کرد.
#شهید_هدایت_اله_مصلحیان
#شهدای_فارس
#سالروز_شهادت
🌷🌱🌷🌱
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ
✨شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۷ از مدرسه آمد.پس از ناهار گفت:مامان میتونم تو بغلت بخوام.
پدر تازه از سر کار به خانه آمد.راضیه چادر گل گلی اش را پوشید و توی سالن ایستاد و بلند گفت:کیا حسینیه ای هستن؟
پدرش گفت:بابا راضیه تو چرا انقدر امروز قشنگ شدی؟
آن شب همه به علتی نمیتوانستند به هیئت بروند به جز راضیه که آماده شد و رفت حسینه.
📞 تلفن خانه به صدا در آمد.همسرم گوشی را برداشت و گفت:نَه دخترم سالم بود،مشکلی نداشت.
با استرس پرسیدم:چی شده؟نکنه تصادف کرده
به درب حسینه که رسیدم سیل جمعیت درحال خارج شدن بودن.حسینه پر از دود بود و خون.
میگفتند از خانم ها فقط ۱ نفر شهید شده که آن هم از بچه های کادر انتظامات است.ذهنم به ۱۹ روز قبل زمانی که راضیه از مشهد آمده بود افتاد که گفت:
*مامان میخواستم برا خودم کفنی بخرم دوستم نذاشت و گفت از کربلا بخرم.*
ساعت ۱۱ بود که مرضیه دخترم زنگ زد و گفت راضیه در بیمارستان نمازی است.
😥۱۸ روز در کما بود. با سینهای خرد و پهلویی پاره شده و ۱۸ روز خس خس نفسهای دردناک شهید شد ....
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢به مناسبت روز #بزرگداشت حضرت سید سادات ، احمد بن موسی شاهچراغ(س)💢
🔰اعتقاد عجیبی به حضرت شاهچراغ(س) داشت. می گفت من باید حداقل هفته ای یک بار به شاهچراغ بروم, در انجا به حرم بچسبم و گریه کنم و راز و نیاز...
🔰می گفت یک بار یکی از بچه هایم از بالای بالکن پایین افتاد. از همه جا قطع امید کرده بودم.رفتم شاهچراغ و با گریه متوسل شدم.
وقتی به خانه برگشتم دیدم حال فرزندم بهتر شده و بعد چند روز کاملا بهبود پیدا کرد.
🔹🔸🔹
#شهید دکترسید محمد ابراهیم فقیهی
فوق تخصص جراحی ارتوپدی
#شهدای_فارس
🌷🍃🌷🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از گلزار شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه به یاد شهدا باشید ،
که صراط مستقیم صراط شهداست و بس. هرکس طالبِ وصول الی الله است باید بداند که تنها راه آن راه شهداست...🌱
#شهید_محمد_مسرور
#شهید_مدافع_حرم #شهدای_فارس
🕊 @golzarshohadashiraz
💢موسی در یک مغازه با بردارهایش شریک بود. کمی که پول جمع کرد برای خودش یک بقالی کوچک در نورآباد باز کرد.
همان روز اول بعد از چیدن اجناس، گفت یک شریک خوب برای خودم پیدا کردم!
با ناراحتی گفتم تو اگر شریک می خواستی، چه کسی نزدیکتر و بهتر از برادرهایت!
گفت با یکی از برادر نزدیکتر.
می خواهم با امام زمان(عج) در مغازه شریک شوم.
تصمیم گرفتم از هر 40 تومن که در می آورم، یک تومان را برای امام زمان(عج) کنار بگذارم.
سه روز در هفته مغازه را تعطیل می کرد و برای تبلیغ و راهنمایی مردم به روستاهای اطراف می رفت، با همان سهمی که کنار گذاشته بود برای مردم فقیر هدیه می خرید و می گفت این هدیه از طرف امام زمان برای شماست.
با اینکه سه روز مغازه اش تعطیل بود و ما عیال وار بودیم، اما کارش چنان برکتی داشته که زیاد هم می آوردیم!!!
#شهید موسی رضازاده
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢یک مینی بوس آماده کرد و همه خانواده را برد مشهد، در بین راه همه کارها را هم خودش می کرد، می گفت می خواهم به زائران امام رضا خدمت کنم!
در مشهد هم بیشتر وقتش را در حرم می گذراند. یک شب با چشمان سرخ از اشک برگشت. مادرم برایش چایی آورد و گفت: حاج موسی چی از امام رضا می خواهی که از حرم دل نمی کنی؟
حاج موسی گفت: نمی دانی؟
مادر گفت: می دانم، اما چرا فقط شهادت می خواهی، بمان و به اسلام خدمت کن، ثواب خدمت هم کم از شهادت نیست.
حاج موسی آهی کشید و گفت: یک آتش سوزنده ای توی دل من هست که فقط با شهید شدنم خاموش میشه! همیشه بزرگترین آرزوی من این بوده که با شهادت از این دنیا برم!
#سردارشهید حاج موسی رضا زاده
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید