eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
743 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
7.4هزار ویدیو
61 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرگاه به تنگ آمدی وکار مشکل شد وتوطئه ها ، زیاد گردید ، به سوی نماز بشتاب ونماز بخوان. هرگاه روزها برایت سیاه شد وشبها تغییر کرد ودوستان عوض شدند به نماز روی بیاور. پیامبربزرگوار اسلام (ص) در کارهای سخت ومهم دلش را با نماز شاد می نمودند وتسکین می دادند @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تبریک به مناسبت ماه ربیع الاول🌸 @shahidmedadian
🌷 ماه ربیع الاول، بهار زندگی است 💎 رهبر معظم انقلاب: 🌸🍃 بعضی از اهل معرفت و اهل سلوک معنوی معتقدند که ماه ، به معنای حقیقی کلمه، ربیع حیات است، ربیع زندگی است؛ ✨️ زیرا در این ماه، وجود مقدس پیامبر گرامی و همچنین فرزند بزرگوارش حضرت ابی‌عبدالله جعفربن‌محمدالصّادق ولادت یافته‌اند و ولادت پیغمبر سرآغاز همه‌ی برکاتی است که خدای متعال برای بشریت مقدر فرموده است. ۱۳۹۱/۱۱/۱۰ 💻 Farsi.Khamenei.ir
🌸 در ربیع الاول،این ماه خجسته، نسیم سحری جان مایه عشق را به گستره خاکیان می فرستد. جوانه های تبسم لب ها را شاداب از طراوت تغزلی دیگر کرده و همگی قدوم نوزادی را که سبب آفرینش است تبریک می گویند که یا محمّد! به جمع خاکیان دوستدارت خوش آمدی! 💐 حلول ماه ربیع الاول، ماه جشن و سرور اهل بیت(ع) مبارک باد ...
روح_برادر_شهیدمون_مجید_قربانخانی_صلوات🌹
🌸🍃 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم ْ🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 سال هشتاد و چهار بود.افضل سمند صفر رو تازه گرفته بود و مجید هم ذوق کرده بود.صبح بلند شد گفت،من ماشین رو از پارکینگ دربیارم.رفت و چند دقیقه بعد،با صورت مثل گچ برگشت. نگران و با صدای لرزون،صدام زد: _مریم کجایی،بیا کارت دارم. _چیه مجید،سر صبحی چی کارم داری؟ صداش را پایین آورد و طوری که به زور می شنیدم،گفت: _مریم!ماشینو له کرده م. _ماشین کی؟خودمون؟ _آره!حالا جواب افضل بابایی رو چی بدم؟ _فدای سرت مجید جون!من گفتم حالا چی شده،خدا رو شکر که خودت سالمی! _افضل بابایی چی؟ _تو بابات رو نشناختی.تا حالا کدوم خرابکاری هات رو،به رخت کشیده؟ پدرش وقتی فهمید،حتی اخم هم نکرد،چه برسه به اوقات تلخی.همیشه هم می گفت:حالا اگه من دعوا درست کنم و جنگ اعصاب راه بندازم،همه چیز درست میشه؟ ضررمون جبران میشه؟نه نمیشه! سال هشتاد و هشت هم یه پرشیا داشتیم که رفت ماشین رو له و لورده کرد.سراسيمه اومد خونه و گفت:مریم،مریم،بدو دو میلیون بهم بده. _مجید چی شده؟چرا اینقدر عجله داری؟پول برا چی میخوای؟ _هیچی،با ماشین داشتم توی اتوبان می رفتم،ماشین لای دو تا کامیون له شد،دو میلیون میخوام تا مثل روز اولش کنم.فقط نمیخوام افضل بابایی بفهمه. _برو بیا تا برات جور کنم. پول را از افضل بابایی گرفتم و بهش دادم،شب ساعت دوازده بود که خنده به لب اومد و گفت:مریم،پاشو بریم‌ پایین کارت دارم. _چی شده مجید؟همین جا بگو،من حال ندارم بیام پائین. صداش رو آورد پایین و گفت:بیا بریم ببینیم ماشین،مثل روز اولش شده یا نه. با هم رفتیم پائین. گفت:ببین مریم،مثل روز اولش شده،افضل می فهمه به نظرت ؟ _نه،متوجه نمیشه. فردای اون روز صبح زود،افضل رفت یه گوسفند برای قربونی خرید.مجید تا گوسفند رو دید،گفت مریم گوسفند برا چیه؟ _من دو میلیون تومن پول،از کجا آوردم؟از بابات گرفتم دیگه. _افضل دعوا کرد؟ _نه مجید جان،از دیشب مدام خدا رو شکر کرده که تو سالمی و یه قطره خون از دماغت نیومده. مجید تا یکی دو ماه آخر عمرش،دست از ادا و شوخی بر نمی‌داشت. 🌷🕊 💥ادامه دارد... @shahidmedadian
💐 سال نود و یک بود.یکی از دوستام گفت:من امروز برا بچه های دبیرستان آش پختم.به آقا مجید بگو بیاد با کمک پسرم،آش را تا مدرسه ببریم.به مجید که زنگ زدم،خودش را رسوند.به دوست من می گفت:خاله. _خاله نوکرتم،کار داری؟ _میخواستم با کمک رامین ،این دیگ آش رو ببریم مدرسه. _بریم خاله. همه باهم دیگ آش و وسائل دیگه رو گذاشتیم پشت نیسان و رفتیم.مدیر مدرسه از مجید و شیطنت هاش بی خبر نبود.زنگ تفریح را زد که بچه ها بیان حیاط و آش بخورن.از اون طرف هم،مجید و رامین را کرد توی یه اتاق و در رو قفل کرد که نیان بیرون و دسته گل آب بدن.مجید و حبس؟محالِ ممکن بود.چشمش روی میز اتاق،به میکروفن افتاد و از شانسش روشن بود.گوشی همراهش رو میذاره جلوی میکروفن و هرچی آهنگ که توش داشت ،از بلندگوی مدرسه پخش میکنه.من توی حیاط،تا صدا رو شنیدم،حدس زدم که باید کار مجید باشه. مدیر با عجله خودش رو به اتاق رسوند.مجید وقتی صدای باز شدن در رو شنید،فی الفور گوشیش رو از جلوی میکروفن برداشت و مثل بچه های مؤدب،سر جایش ایستاد.واسه رد گم کنی هم،به رامین توپید: __پسر خجالت بکش!این کارا چیه تو میکنی؟ مدیر میدونست این جنگولک بازی ها،فقط کار مجیده،و البته از شیرین کاریهاش خوشش میومد.از اون روز به بعد،هروقت کاری داشت،به مجید زنگ میزد.اگر می خواستن وسیله جابجا کنن،يا باری داشتند،مجید بدون اینکه ازشون پول بگیره،براشون انجام میداد.مجیدِ من،از وقتی دست چپ و راستش رو شناخت ،برا هر کسی که باهاش آشنا بود،سنگ تموم می‌ذاشت. یادم هست،خدا به برادرم حسن تازه بچه داده بود.چند روز بعدش مجید گفت: _مریم خانوم!منم میخوام بیام بچه ی دایی حسن رو ببینم. _باشه،هروقت خواستی بیا با هم بریم. _نه،نه،فعلا صبر کن پول بیاد تو دستم،یه چیزی بخرم،بعد بریم. _من هدیه بردم،تو دیگه احتیاج نیست بخری. _نه،من دوست ندارم دست خالی برم. _یه پلاک طلا داری که روش نوشته god،میخوای همونو ببریم؟ _خوبه.می بریم. رفتیم پسر داییش رو دید.مجید هیچ وقت دوست نداشت،پیش رفقاش کم بیاره.سر قضیه خالکوبی هم،چون دیده بود دوستاش زدن،به قول خودش جوگیر شد،بعد هم‌ پشیمون.پشیمونیش اونقدر زیاد بود که مدام می گفت پاکش میکنم.وقتی باباش فهمید که مجید خالکوبی کرده،به شدت عصبانی و ناراحت شد.دوست نداشت چنین کاری ازش ببینه.واسه همین،مجید دو روز خونه نیومد.بعد هم مدام می گفت؛ _می شناسم چند نفری توی خیابون فلاح،خالکوبی رو پاک می کنن،میرم پاکش می کنم،خیالتون راحت! به قول خودش؛حضرت زینب خالکوبیش رو پاک کرد.مجید عشقش این بود که به این و اون دستور بده.خودش می نشست و دستور می داد،همه هم باید توی خونه،گوش به فرمانش می شدند. فراموش کردم بگم....؛غذا و مخلّفات سفره خیلی براش مهم بود.گاهی که غذا یه کمی بی مزه میشد،مجید چپه اش میکرد توی سفره.بهم می گفت؛ببین مریم!برا من که سفره می اندازی،فکر کن من مهمونم.باید ماست و سبزی و سالاد و دوغ،برام بذاری. مجید چنین آدمی بود،عجیب و غیرقابل پیش بینی.عاشورای سال ۹۴ چندتا افغانی رو،زیر مشت و لگد خرد و خمیر کرده بود.ما دیدیم مجید دو تا افغانی رو،انداخته پشت ماشین و دماغ هاشون خونین و مالینه. همه وحشت کرده بودیم. _چی شده مجید؟اینا کی ین؟چی کار کردی روز عاشورا؟ _هیچی!روز عاشورای امام حسین،غلط اضافه کردن! _چی کار کردن؟ _هیچی ،روزی که سنگ هم خون گریه میکنه،اینها برا خودشون بزن و بکوب راه انداخته بودن! اون موقع به گردان رفت و آمد داشت و بهش دستبند و شوکر داده بودند.مجید هرچی بود و هرکاری که میکرد،حرمت محرم و صفر رو نگه می‌داشت.محرم سال نودو سه ،پا برهنه میدون دار دسته بود. 🌷🕊 💥ادامه دارد... @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طلب مزد نداریم همین ما را بس اگر از مادر تو چند دعایی برسد... 🥀 ❤️
🍃💐🍃💐 💐🍃💐 🍃💐 💐         ♡ بسم رب الشهدا و الصدیقین ♡ ان شاءالله امشب در پرونده همه خادمان  و دوستداران شهدا بنویسند. 🍃محب امیرالمومنین(ع) 🍃زیارت کربلا و نجف، 🍃سربازی امام زمان(عج) ♦️نهایت شــ🌷ــهادت♦️ 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 اجرتون با شهدا🕊 🌸شبتون شهدایی🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ اَلْأَقْمَارِ اَلسَّاطِعَةِ... 🌱سلام بر تو ای فرزند ماه های روشنی بخش... سلام بر تو و بر روزی که شب تیره‌ی چشمهای ما، به ماهِ روی تو، روشن می گردد. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌹 مژده که ربیع آمد 🌺 🌼 آن ماه بدیع آمد 🌛 فرا رسیدن ماه ربیع الاول برشما خوبان مبارک باد🌸
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🎧 با نوای علی فانی هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه 🟢هرکس چهل صبحگاه دعای عهد را بخواند، از یـــــــــاوران قائم ما باشید و اگــــــر پیش از ظهور آن حـضـرت از دنــیا برود، خدا او را از قــبـر بیرون آورد که در خدمت حضرت باشد و حق تعالی بر هر کــــلمه هزار حسنه به او کرامت فرماید. و هزار گناه از او محو ساخت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{﷽} هر کسی با شـــهیدی خو گـــــرفت روز محشر آبرو از او گرفت...💚 🌷🌷🌷