💐#مجید_بربری
#قسمت_64
مهرشاد دایی دیگر،از کودکی با مجید هم بازی بود،و تا آخر رفیق هم بودند.صحبت از مجید ،برایش سخت ترین آزار دنیا بود:
من و مجید فقط خواهرزاده و دایی نبودیم،با هم بزرگ شدیم.به حدی نزدیک بودیم که آب بدون هم نمی خوردیم.همیشه خدا خونه ی ما بود.کم کم پیش ما قد کشید و جوون برومند شد.مجید را مادرم بزرگ کرد.همه کارهای بچه های آبجیم،گردن مادرم بود.به خاطر همین بیشتر از اون که،اخلاق آبجیم رو به ارث برده باشه،خلقیات و روحیات مادرم رو داشت.از سه چهار سالگی که توی ذهنم مونده،من و مجید با هم بودیم.مدرسه مون هم یکی بود.من یه سال بالاتر بودم،باهم می رفتیم و برمی گشتیم و البته بیشتر اوقات.،این رفت و برگشت ها با دعوا بود.ما از همون بچگی مون ده دوازده تایی رفیق بودیم که بچه شرّ و دعوا چاق کن مون مجید بود.هفته نبود که چهار پنج تا دعوا نداشته باشیم.به بهانه ها و حرف های مختلف.بعد از این که یه کمی بزرگ شد،دیگه کمتر دنبال دعوا می رفت. بیشتر رفیق هاش براش مهم بودن.دعوایی هم اگر بود ،برا رفیق و رفقاش بود.بیشتر هم میونجی بود تا طرف دعوا.از بچگیش تا بزرگ شد،خانواده" برای مجید حرف اول را می زد.هرچی که داشت،برا خانواده اش می داد.حتی جونش را هم فدا می کرد.سال نود و سه برا خودش ،تو یه باغ درندشت،جشن تولد گرفت.باغ رو کرایه کرده بود.دور تا دورش رو میز و صندلی چیده بود. دو سه میلیونی هم خرجش شد.کلی هم هدیه براش آوردن.یادش به خیر؟موقع کیک بریدن ،اول از همه سهم آبجیم اینها رو کنار گذاشت.بعد هم دستش رو کرد،وسط بقيه کیک و تو صورت بیشتر مهمون ها مالید.هیچ کی هم از این کار مجید ناراحت نشد.همه می دونستن مجید آدم شوخی یه.از اون آدم های شوخ که هر قدر هم باهاش کَل کَل می کردی،یه پله از تو بالاتر بود.همیشه خدا جوابِ دست به نقد ،توی آستینش داشت.این پسر پیش هیچ بنی بشری کم بیار نبود.از همون بچگی ش برای خودش،اعتبار جمع می کرد.توی یافت آباد از اولین تا آخرین مغازه رو،باهاشون سلام و علیک داشت و ازشون نسیه خرید می کرد.جالب اینجاست که مغازه دارها هم بهش نسیه میدادن. به محض این که پول دستش می رسید؛حساب همه رو پاک می کرد.با همه این مغازه دارها،بزرگتر یا کوچکتر از خودش هم نداشت،با همه شون حساب شوخی رو،اول باز میکرد،،بعدش حساب نسیه.من بعضی وقت ها تعجب می کردم،به یه الف بچه ،چطور اعتماد می کنن و نسیه میدن.
#داستان_زندگی_حر_مدافعان_حرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
#شهید_رحمان_مدادیان
#عمو_رحمان
@shahidmedadian
https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
شاید ندانی
یک نفر هر شب دعایت می کند
چه تو به یادش باشی
چه نباشی!
ولی مهربانت اباالحسن مهدی تعالی فرجه الشریف
آیا از او وفادار تر سراغ داری؟
در تمام طول زندگی ات حواسش به تو بوده!
گرچه تو حواست به او نبوده !
باور کن! دوستت دارد از خودت بیشتر🥺
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و__عجل_فرجهم
نامه ای از پدرمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🌼
من در رعایت حالتان کوتاهی نمی کنم و یادتان از خاطرم پاک نمی شود که اگر اینطور بود گرفتار امواج بلا و مصیبت می شدید.
بحارالانوار. ج۵۳
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
[آقا ردای سبز امامت مبارڪت💚]💐
آغاز امامت و ولایت امامزمان (عج)
تبریڪ وتهنیت باد🌱🌼🌺
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#کانال_شهید_رحمان_مدادیان
@shahidmedadian
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
#قرارِعاشقۍ❤️
قࢪائت دعاے فرج ...
بهنیّٺ برادࢪشهیدمانمےخوانیم 🌱
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج 💐💚
#شهید_رحمان_مدادیان
@shahidmedadian
🍃💐🍃💐
💐🍃💐
🍃💐
💐
♡ بسم رب الشهدا و الصدیقین ♡
#یک_قرار_شبانه
ان شاءالله امشب در پرونده همه خادمان و دوستداران شهدا بنویسند.
🍃محب امیرالمومنین(ع)
🍃زیارت کربلا و نجف،
🍃سربازی امام زمان(عج)
♦️نهایت شــ🌷ــهادت♦️
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
اجرتون با شهدا🕊
🌸شبتون شهدایی🌸
#صبحتبخیرمولایمن
اکسیر کرامت شما میآید
انوار ولایت شما میآید
این خرقهیِ سبزِ علوی ای آقا
الحق که به قامت شما میآید
مولایمان امام مهدی علیهالسلام:
🌟إنّي أمانٌ لأِهلِ الأرضِ
من امان اهل زمینم
🌟كَما أنَّ النُّجُومَ أمانٌ لأِهلِ السَّماءِ
چونان ستارگان برای اهل آسمان!
اینکه قرنهاست نمیبینیمت؛
دلیل نداشتنت نبود و نیست!
ما تکیه دادهایم
به تو أمان اهل زمین
که موجهای کوچک و بزرگ،
دلمان را نمیلرزاند...
برگرد أمان اهل زمین ...
برگرد!
داشتنت را با دیدنت
برایمان بخواه
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#عیدمنتظرانمبارک
دست حق خلعت امامت را
دوخته از ازل به قامت تو
به قیامت قسم قیامت کن
پسر فاطمه امامت کن
#آغاز_ولایت_امام_زمان(عج)🌺
#مبارڪباد✨🌺✨