eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
668 دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
7.7هزار ویدیو
61 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم رفاقتے مےخواهد کہ سربند یا ببندد کہ دلم را حسینـی ڪند کہ خاکی باشـد دلم رفاقتے مےخواهد کہ ڪند... 🕊  🇮🇷 @shahidmedadian
شهادت مأمور مدافع امنیت در بانه 🔹سرهنگ دوم تورج اردلان پنجم آبان در اغتشاشات بانه بر اثر پرتاب سنگ اغتشاشگران از ناحیه سر مجروح و برای مداوا به بیمارستانی در تهران انتقال داده شد که ظهر امروز به شهادت رسید. 🔹قرار است اعضای بدن این شهید مدافع امنیت به بیماران نیازمند اهدا شود. روحش شاد و یادش گرامی باد 🇮🇷 @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷﷽🌷 🌷 فرمانده‌ی قلب‌ها سردار شهید مهدی زین‌الدین: 🔆《انسان وظیفه‌اش در دنیا این است که عبد خدا باشد و بکوشد که عملش برای خدا باشد و همه‌ی کارها را به خدای متعال بسپارد. فقط یک راه برای سربلند بیرون آمدن از صحرای قیامت وجود دارد و آن این است که عبد او باشیم.》 🌷نثار روح مطهر فرمانده‌ی خیبر شکن، اسوه‌ی اخلاق و شجاعت، سردار شهید مهدی زین‌الدین صلوات🌷 🇮🇷 @shahidmedadian
روضه سرت شکسته .mp3
19.29M
🌿 روضه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) 🎙بامداحی: حاج مهدی رسولی 🇮🇷 @shahidmedadian
⭕️چرا طارمی رو میزنن؟ 🔹چون پدرش تو راهپیمایی ١٣ آبان شرکت کرده! 🔹چون مادرش دعا کرده گل بزنه و به شهدای شاه چراغ تقدیم کنه! 🔹چون خودش دو تا گل زده و مایه خوشحالی ایرانیا شده! 🔹چون بهترین بازیکن تیمه! 🔹چون درجواب خبرنگار فیفا حرفه ای جواب داده! 🔹با این وجود، حریف قبل از بازی بعدی میخواد طارمی رو مصدوم کنه! 🇮🇷 @shahidmedadian
°💚🌵° از گذشتھ🌻🍊 خودت دࢪس بگیࢪ📗🍭 امروز ࢪو زندگی ڪن🌸💕 و بھ فردا؎ خودت امیدواࢪ باش🌥🤸🏻‍♂ @shahidmedadian
🌷عاشقان رابرسرخودحکم نیست هرچه فرمان توباشدآن کنند...🌷 برگرفته از کتاب نخل سوخته🌴🥀 قسمت یازدهم👇👇 🕊🌷🕊
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
🌴🥀 🌴🌷#نخل_سوخته🌷🌴 🔰<<خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی>> ✍#قسمت_دهم وقتی حرف هایش تمام
🕊️🌴🥀 🌴🥀 🌹خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی🌹 ▪️شجاعتی که حسین و چند نفر از بچه‌های اطلاعات عملیات در والفجر ۳ از خودشان نشان دادند فراموش شدنی نیست. - عملیات ناموفق بود و لشگر منطقه را خالی کرده بود. فقط بچه‌های اطلاعات که حدود هشت نفر می‌شدند در شیار گاوی بالای تکبیران مستقر بودند. وقتی عراق پاتک کرد، نوک حمله خود را به سمت شیار گاوی قرار داد. حسین این هشت نفر را در خطی به طول هفتصد متر چید و در مقابل دشمن ایستاد. - می دانست که اگر این خط سقوط کند مهران در خطر می‌افتد. این هشت نفر طوری مقابل دشمن ایستادند که عراقی‌ها فکرکردند شیارگاوی پر از نیروست.(سردار سلیمانی) ◽آن روز حسین صبح زود برای غسل از مقر خارج شده بود. رفته بود توی رودخانه شیار گاوی و در آب سرد آن غسل کرده بود. بعد هم از فرصت استفاده کرده و به شناسایی رفته بود. حدود ساعت نه و ده صبح بود که دیدم با عجله دارد می آید. -تا رسید گفت: علیرضا فکر کنم عراقی ها می‌خواهند حمله کنند. - گفتم: چرا؟ - گفت: وقتی رفته بودم شناسایی، دیدم آن پایین دارند معبر باز می کنند احتمالاً خیلی زیاد می خواهند بیایند جلو. - گفتم: خب حالا باید چیکار کنیم. - گفت: هیچی جلویشان را می‌گیرم. - گفتم: چطوری؟ با همین چند نفر؟ - گفت: آن‌ها که تعداد ما را نمی دانند.(علیرضا رزم حسینی) ◽مدتی نگذشته بود که سریع بچه‌ها را خبر کرد و گفت که لشکر زرهی عراق دارد می آید. - طول خط زیاد بود و نفرات کم. سعی کردیم با همین تعداد هر طور شده تمام خط را پوشش دهیم. سلاح هایمان هم فقط کلاش و آر پی جی بود. - وقتی درگیری شروع شد هر کس با هر چه می توانست شلیک می کرد. خود حسین بالای سنگر ایستاده بود و آر پی جی می زد. اصلاً انگار نه انگار که از هر طرف گلوله می بارد. - حدود سه ساعت در حالی که خنده از لبانش دور نمی شد. روی سنگر ایستاده بود و شلیک می کرد آنقدر بی خیال و راحت بود که به نظر می رسید چشم و گوشش از کار افتاده است و اصلاً متوجه اطرافش نیست.(محمد علی یوسف الهی) - بالاخره بچه‌ها آنقدر مقاومت کردند تا بعد از دو تا سه ساعت نیروهای کمکی رسیدند. و عراقی‌ها را مجبور به عقب نشینی کردند. - آن روز اگر حسین و نیروهایش چنین رشادتی از خود نشان نمی‌دادند قطعاً مهران سقوط می کرد و دوباره به دست عراقی ها می افتاد.( سردار سلیمانی) - یکی از بچه‌های بسیار مخلص واحد اطلاعات عملیات شهید امیری بود. در واقع او در همان جوّ معنوی که حسین در واحد به وجود آورده بود رشد کرد و ساخته شد. - قبل از عملیات والفجر سه، امیری روی یکی از محورها کار می‌کرد‌. هر شب وقتی که برای شناسایی از خط خود خارج می‌شد پیش از آنکه وارد میدان مین بشود، می‌رفت داخل یک گودال که از قبل در نظر گرفته بود، می نشست و دعای توسل می خواند. و بعد از خواندن دعا تازه وارد میدان مین می شد دنبال کار شناسایی می رفت!(سردار سلیمانی) - در یکی از همین شب هایی که امیری برای شناسایی رفته بود، نزدیک خط عراقی ها مجروح شد و نتوانست خودش را عقب بکشد. موقعیت خطرناکی بود. به خاطر فاصلهٔ بسیار کمش با دشمن، بچه ها نمی توانستند بروند و او را بیاورند. از طرفی مجروحیتش شدید بود و هر لحظه حالش وخیم تر می شد. بچه‌ها همه نگران بودند. هر کس به فکر راه چاره ای می گشت. در این میان حال حسین از همه بدتر بود. مثل اسپند روی آتش بی‌قراری می‌کرد. واقعاً حالت مادری را داشت که فرزندش در مقابل چشمان نگرانش دست و پا می‌زند و با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند معلوم بود که واقعاً فشار زیادی را متحمل می‌شود. - امیری بین همه بچه ها محبوب بود. همه او را از صمیم قلب دوست داشتند. شجاعت و اخلاص و ایمانش را همه می شناختند. و حالا یک چنین دوست عزیز و برادری صمیمی نزدیک دشمن روی زمین افتاده بود و داشت کم کم جان می داد. - حسین می‌خواست که هر طور شده جلو برود و او را بیاورد. اما این کار امکان نداشت. - فرمانده لشکر هم چنین اجازه ای نمی‌داد. چون همه به خوبی می‌دانستند که آوردن امیری به قیمت شهادت تعداد زیادی از بچه ها تمام خواهد شد. به همین خاطر علیرغم همه تلاش هایی که حسین کرد با رفتنش موافقت نشد. - آن شب امیری بین ما و عراقی‌ها ماند تا عاقبت مقابل چشمان گریان بچه ها به شهادت رسید. روز بعد در واحد اطلاعات و عملیات عزای عمومی بود. واقعاً روز غم انگیزی بود. همه ناراحت بودند و چشم ها همه خیس اشک بود. و حال حسین در این میان دیگر نگفتنی است. (علیرضا رزم حسینی) ◽وقتی بالاخره جسد شهید امیری را آوردیم حسین به من گفت آماده شو با هم برویم اهواز. پیکر شهید امیری را پشت لندکروز گذاشتیم و به طرف اهواز حرکت کردیم. بین راه حسین ساکت و غمگین نشسته بود و رانندگی می‌کرد. او که همیشه در سفرها با حرف و شوخی‌های شیرینش راه را کوتاه می‌کرد، این بار چشم به جاده دوخته بود و کلمه ای نمی گفت.👇👇
قرآن کوچکی را که یازده سوره بیشتر نداشت از جیبش درآورد. آن را به من داد و گفت: بخوان. قرآن را گرفتم. باز کردم و از اول شروع به خواندن کردم. حسین همچنان در حال خودش بود. انگار در عالم دیگری سیر می کرد. وقتی آن قرآن کوچک را یک دور کامل خواندم و تمام شد دوباره حسین گفت بخوان. باز از اول شروع کردم و این بار تا رسیدنمان به اهواز طول کشید. وقتی پیکر شهید امیری را به معراج شهدای اهواز تحویل می‌دادیم حسین با ناراحتی گفت: «خیلی دلم می خواست شهید امیری را خودم تا کرمان ببرم.» - اما نمی شد. یکی دو روز بیشتر به عملیات والفجر نمانده بود و هنوز کارهای شناسایی تمام نشده بود. باید هرچه سریعتر برمی‌گشتیم.(ابراهیم پس دست) ◽ اگرچه شهادت امیری خیلی حسین را ناراحت و افسرده کرد اما هرگز خللی در انجام وظیفه او وارد نساخت. حسین بلافاصله از شب بعد شخصاً برای شناسایی به میان عراقی‌ها رفت. - مهران منطقه سخت و دشواری از لحاظ شناسایی بود. ارتفاعات آن زیاد و بلند بود و بالا رفتن از آن ها کاری مشکل. از طرفی دشمن دیگر هوشیار شده بود و با دقت بیشتر منطقه را زیر نظر گرفته بود. این داستان ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: «نخل سوخته» ✍🏻نویسنده: به قلم مهدی فراهانی 🇮🇷 @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای قضا شدن نماز شب!» دمدمه های صبح از خواب بیدار شد. تا چشمش به سپیدی فجر افتاد با تأثر سر بر زانو گذاشت و گریست. علت گریه اش را پرسیدم، گفت: «نمازم قضا شده.»  گفتم: «ولی هنوز تازه اذان صبح را گفته اند؛ تا طلوع آفتاب خیلی وقت هست.» مجددا صدایش به گریه بلند شد و گفت: «نماز شبم قضا شد.» "خاطره ای از شهید محمد هاشمی" رابه نیت ظهورمیخوانیم عجل لولیک الفرج🤲
لباس‌دامادی‌هم‌گرفتہ بودندولےلباس‌ پوشیدندوبہ‌معشوق‌رسیدند🕊🥀 ۴ 🌙 🇮🇷 @shahidmedadian
40.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این روزها تذکربدیم یا نه؟ پاسخ سوالت اینجاست... 🔴قسمت دوم ⤵️⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
خیلی خیلی مهم ⤴️⤴️⤴️⤴️ پخشش کنید تو گروها و مخاطبینتون ممنونم https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
.•بسم‌اݪلھـ‌الࢪحمݧ الرحیــݥ•....🌿 🥀
4_5791793128419625721.mp3
21.59M
.. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار و هــر روز بخون... ❀❀❣ 🎙با صدای آقای ❣الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج❣
❣ 🔅 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الدَّوْلَةِ الشَّرِیفَةِ... 🌱سلام بر تو و بر امید فرح بخش آمدنت، آنگاه که حکومت خدا را نشانمان میدهی و خشکسال آرزوهای ما را با باران مهربانی ات سیراب میکنی؛ آنگونه که بعد از آن هیچ عطشی، هرگز بی تابمان نکند. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. 🇮🇷 @shahidmedadian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا