eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
698 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
111 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
3.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨اطاعت از رفیق شهیدت یعنی: اطاعت از ولی فقیه ات 🌱اطاعت از ولی فقیه ات یعنی: اطاعات از امام زمانت ♥️اطاعت از امام زمانت یعنی: اطاعت از خدا✅ ✋🏻✨♥️ 🌹شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج 🍃♥️ ❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️ 🌷شهیــــــــــــــــــــدانہ🕊 ♥️🦋♥️ 👇👇 @shahidmedadian 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @shahidmedadian ❤❤❤❤ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
15.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┊ ┊ ┊ 🌸 ┊ ┊ 🌸 ♥️🌱•• مباهلـــہ ، اما بدون شمشیر؛ سپاهےاست،اما سربازانش‌پنج نفر؛ پیروزےست براے" علیہ السلام" اما نـــ❌ـــہ از جنس خیبر ؛ این بار "فاطمہ سلام اللہ علیها و فرزندانش" نیز بہ‌میدان آمده‍ اند ،مبارك🌿🤍👇👇 @shahidmedadian 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @shahidmedadian ❤❤❤❤ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
❤ ⭐⭐ (شکستن نفس) 🌼جمعی از دوستان شهید🌼 باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان ۱۷ شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد پی خواستند به سمت دیگر خیابان بروند. مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. باکول کردن پیر مردها،آن هارا به طرف دیگر خیابان برد. ابراهیم از این کار ها زیاد انجام می داد‌. هدفی هم جز شکستن نفس خودش نداشت‌. مخصوصاً زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود! 🌷🌷🌷 🌱 👇👇 @shahidmedadian 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @shahidmedadian ❤❤❤❤ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
❤ ⭐⭐ (شکستن نفس) 🌼جمعی از دوستان شهید🌼 همراه ابراهیم راه می رفتیم. عصر یک روز تابستان بود. رسیدیم جلوی یک کوچه.بچه هامشغول فوتبال بودند. به محض عبورما، پسربچه محکم توپ را شوت کرد. توپ مستقیم به صورت ابراهیم خورد. ابراهیم از درد به زمین نشست. صورت ابراهیم سرخ سرخ شده بود.خیلی عصبانی شدم. به سمت بچه ها نگاه کردم. همه درحال فرار بودند که از ما کتک نخورند. 🥀🥀🥀 ابراهیم همینطور که نشسته بود دست کرد توی ساک خودش. پلاستیک گردو برداشت وداد زد:بچه ها کجا رفتید؟! بیایید گردوها رو بردارید! بعد هم پلاستیک را گذاشت کنار دروازه فوتبال وحرکت کردیم. توی راه با تعجب گفتم:داش ابرام این چه کاری بود!؟ گفت:بنده خدا ترسیده بودند. از قصد که نزدند.بعد به بحث قبلی برگشت وموضوع را عوض کرد! اما من می دانستم انسان های بزرگ در زندگیشان اینگونه عمل می کنند. 🌷🌷🌷 🌱 👇👇 @shahidmedadian 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @shahidmedadian ❤❤❤❤ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
❤ ⭐⭐ (شکستن نفس) 🌼جمعی ازدوستان شهید🌼 در باشگاه کشتی بودیم. آماده می شدیم برای تمرین.ابراهیم هم وارد شد.چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان آمد. تازه وارد شد بی مقدمه گفت:ابرام جون، تیپ و هیکلت خیلی جالب شده! تو راه که می اومدی دوتا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف می زدند! بعد ادامه داد:شلوار پیراهن شیک که پدشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی.کاملا مشخصه ورزشکاری! به ابراهیم نگاه کردم. رفته بود توی فکر. ناراحت شد! انگار توقع چنین حرفی را نداشت. 🥀🥀🥀 جلسه بعد رفتم برای ورزش، تا ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت! پیراهن بلند پوشیده بود و شلوارگشاد! به جای ساک ورزشی لباس هارا داخل کیسه پلاستیکی ریخته بود! از آن روز به بعد اینگونه به باشگاه می آمد! بچه ها می گفتند :بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی؟! ماباشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم.بعدهم لباس تنگ بپوشیم.اما تو با این هیکل قشنگ رو فُرم، آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟! 🌷🌷🌷 🌱 👇👇 @shahidmedadian 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @shahidmedadian ❤❤❤❤ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
🥀 🔅السلام علیکَ یا وعد الله الذّی ضمنه... 🌱سلام بر مولای مهربانی که آمدنش وعده‌ی حتمی خداست... وسلام بر منتظران و دعاگویان آن روزگار نورانی و قریب... 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان «🥀»↴ مرابِه‌غِیرِتُو‌نبود‌پناه‌مہدےجآن ڪِه‌من‌گدایم‌و‌هستے‌توشاهـ‌،مَہدےجآن درانتظار‌ِتو‌شام‌هاگذشت‌عمرعزیز نگشت‌حاصل‌من‌غیـرآه‌مہدےجآن... ♥️🦋♥️ 👇👇 @shahidmedadian 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @shahidmedadian ❤❤❤❤ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
❤ ⭐⭐ (شکستن نفس) 🌼جمعی از دوستان شهید🌼 گفت: نه اینکه بازی نکنی، اما دنبال فوتبال حرفه ای نرو. گفتم چرا؟! جلو آمد ومجله را از دستم گرفت. عکسم را به خودم نشان داد و گفت:این عکس رنگی رو ببین، اینجا عکس تو بالباس وشورت ورزشیه. این مجله فقط دست من وتو نیست. دست همه مردم هست.خیلی از دختر ها ممکنه این رو دیده باشن یاببینن. بعد ادامه داد:چون بچه مسجدی هستی دارم این حرف هارو می زنم. وگرنه کاری باهات نداشتم. تو برد اعتقادات رو قوی کن، بعد دنبال ورزش حرفه ای برو تا برات مشکلی پیش نیاد. بعد گفت:کار دارم، خداحافظی کرد ورفت. 🥀🥀🥀 من جا خوردم. نشستم وکلی به حرف های ابراهیم فکر کردم. از آدمی که همیشه شوخی می کرد وحرف عوامانه می زد این حرف ها بعید بود. هر چند بعدها به سخن او رسیدم. زمانی که می دیدم بعضی از بچه های مسجدی ونماز خوان که اعتقادات محکمی نداشتند به دنبال ورزش حرفه ای رفتند وبه مرور به خاطر جو زدگی و...حتی نمازشان را هم ترک کردند! 🌷🌷🌷 🌱 ╔━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے پرستوی گمنام کمیل @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╝
❤ ⭐⭐ (یدالله) 🌸سید ابوالفضل کاظمی🌸 ابراهیم دریکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم! دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه، کارتن هارا روی زمین گذاشت. وقتی کار تحویل تمام شد، جلو رفتم وسلام کردم. بعد گفتم:آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربراست نه شما! نگاهی به من کرد وگفت:کار عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام می دم برای خودم خوبه، مطمئن می شم که هیچی نیستم. جلوی غرورم رو می گیره گفتم:اگه کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست، توورزشکاری و...خیلی ها می شناسنت. ابراهیم خندید وگفت:ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم. 🌷🌷🌷 🌱 ╔━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے پرستوی گمنام کمیل @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╝
❤ ⭐⭐ (یدالله) 🌸سید ابوالفضل کاظمی🌸 به همراه چند نفر از دوستان نشسته بودیم ودر مورد ابراهیم صحبت می کردیم. یکی از دوستان که ابراهیم را نمی شناخت تصویرش را از من گرفت و نگاه کرد.بعد با تعجب گفت:شمامطمئن هستید اسم ایشون ابراهیمه!؟ یاتعجب گفتم:خُب بله، چطور مگه؟! گفت: من قبلا تو بازار سلطانی مغازه داشتم. این آقا ابراهیم دو روز در هفته سَر بازار می ایستاد. یه کوله بار بری هم می انداخت روی دوشش و بار می برد. یه روز بهش گفتم اسم شما چیه؟ گفت:من رو یدالله صدا کنید! 🥀🥀🥀 گذشت تا چند وقت بعد یکی از دوستانم آمده بود بازار، تا ایشون رو دید با تعجب گفت:این آقا رو می شناسی!؟ گفتم:نه چطور مگه! گفت:ایشون قهرمان والیبال وکشتیه، آدم خیلی با تقوائیه، برای شکستن نفسش این کار هارو می کنه. این رو هم برات بگم که آدم خیلی بزرگیه! بعد از آن ماجرا دیگه ایشون رو ندیدم! صحبت های آن آقا من رو به فکر فرو برد. این ماجرا خیلی برای من عجیب بود اینطور مبارزه کردن با نفس اصلا با عقل جور در نمی آمد. 🌷🌷🌷 🌱 ╔━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید ابـراهیم هـادے پرستوی گمنام کمیل @rafiq_shahidam @rafiq_shahidam 🕊️🕊️🕊️ https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9 ╚━━━━๑ღ❤ღ๑━━━━╝