eitaa logo
شهید مدیا 🎬
302 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
500 ویدیو
9 فایل
ایده راه اندازی مجموعه ی #شهیدمدیا در یک شب خاص و به دست #شهدا بوده🌺 📌درگاه ارتباطی @khanalizadeh_ir 😎همانا خداوند لفت دهندگان را دوست ندارد😎 🔰نگاهت را به شهید بسپار 🌺 رسانه ی شهید🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 | مدافع_حرم ✍🏻«زلزله، همه چیز مردم ورزقان را آوار کرده بود روی سرشان. همه مدیران شروع کرده بودند در مورد لزوم حمایت از مردم زلزله زده حرف زدن! اما این حرف‌ها برای پیرمرد تنها، میان روستای تخریب شده سرپناه نمی‌شد آقا محمد، محل کار بود و داشت وضعیت زلزله‌زده‌ها را از تلویزیون می‌دید که ناگهان از پشت میزش بلند شد و به دوستش گفت: «باید بریم تبریز!» دوستش با تعجب پرسید: چرا حاجی؟ محمد جواب داد: «چرا داره؟ مگر نمی‌بینی خونه زندگی مردم رو؟»، دوستش توی ذهن سریع بخشنامه‌‌های اخیر را مرور کرد و گفت: ولی حاجی، از بالا دستوری نیومده که! محمد جواب داد: «دستور؟! تو این وضعیت منتظر دستوری؟» دوستش که از رفتار محمد تعجب کرده بود گفت: ولی حاجی اگر بریم فعلا حق ماموریت را نمی‌دن‌ها اخم‌های حاج محمد رفت توی هم و با دلخوری گفت: «مردمِ بی‌پناه، توی این شرایطند و تو دنبال حق ماموریتی؟!»، دوستش تا این جمله را شنید با شرمندگی سرش را پائین انداخت...🌺 🌹حاجی آمد خانه و وسایلش را جمع کرد و رفت منطقه؛ همسرش دیگر عادت کرده بود، محمد هیچ‌وقت در کار خودش محدود نمی‌شد. آقا محمد خیلی زودتر از حضور رسمی‌ نیروهای نظامی برای کمک به مناطق زلزله زده رفت. دوستش درست می‌گفت... چون بعد از روزها، وقتی خسته و خاکی برگشت، نه اضافه حقوقی در کار بود و نه حق ماموریتی! اما پیرمرد روستایی لبخند می‌زد.»🌺 ✍ همسر شهید ✅ رسانه ی تخصصی شهدا🌺 https://eitaa.com/joinchat/2591686680C08175bc1fc
✍بعد از شهادت عبدالحسین، زینب زیاد مریض می شد. یک بار بدجوری سرما خورد وبه اصطلاح سینه پهلو کرد. شش، هفت ماهش بیشتر نبود. چند تا دکتر برده بودمش، ولی فایده ای نکرد. کارش شده بود گریه، بس که درد می کشید. یک شب که حسابی کلافه شده بودم، خودم هم گریه ام افتاد. زینب را گذاشتم روی پایم. آن قدر تکانش دادم وبرایش لالایی خواندم تا خوابش برد. خودم هم بس که خسته بودم، در همان حالت نشسته، چشم هایم گرم خواب شد. یک دفعه عبدالحسین را توی اتاق دیدم، با صورتی نورانی وبا لباس های نظامی. آمد بالای سر زینب. یک قاشق شربت ریخت توی دهانش. به من گفت: «دیگه نمی خواد غصه بخوری، ان شاءالله خوب می شه.» در این لحظه ها نه می توانم بگویم خواب بودم، نه می توانم بگویم بیداربود. هرچه بود عبدالحسین را واضح می دیدم. او که رفت، یک دفعه به خودم آمدم. نگاه کردم به لب های زینب، خیس بود. قدری از شربت روی پیراهنش هم ریخته بود. زینب همان شب خوب شد. تا همین حالا، که چهارده، پانزده سال می گذرد، فقط یک بار دیگر مریض شد. آن دفعه هم از امام رضا- علیه السلام- شفا گرفت🌺 ✅ رسانه ی تخصصی شهدا🌺 https://eitaa.com/joinchat/2591686680C08175bc1fc
✍اولين عمليات تيپ محمد رسول‌الله «صلوات‌الله عليه» فتح‌المبين بود. اين عمليات يك ويژگی دارد كه بايد در تاريخ ايران ثبت شود؛ آن هم تصرف توپخانه سپاه عراق بدون شليك حتی يك گلوله است. عمليات شناسايی اين توپخانه كه مستلزم نفوذ در دل دشمن و رفتن به عقبه آنها بود، طبعا برعهده واحد اطلاعات و عمليات قرار می‌گرفت. عباس هم كه كشته مرده اين كارها بود. نتيجه كار هم انقدر درخشان بود كه چشم همه را خيره كرد، و بيشتر از همه چشم صدام را. البته عباس در اين عمليات از الطاف بعثی‌ها بی‌نصيب نماند و پايش تير خورد و قلمش حسابی خرد و خاكشير شد و ماندنش بيهوده. افقی فرستادندش كاشان. عباس تا آخر عمر اسير اين زخم ماند🌺 ✅ رسانه ی تخصصی شهدا🌹 https://eitaa.com/joinchat/2591686680C08175bc1fc
🌷همرزمان شهید در خاطره‌ای از آخرین ساعات همراهی‌شان با شهیده افضل چنین می‌گویند: همه دور هم نشسته‌ بودند و از خانواده‌هایشان تعریف می‌کردند و درددل می کردند. 🌷 حالت‌های نسرین خیلی عجیب بود. حتی صبر نکرد نماز را به جماعت بخواند، گفت: شاید شهید شدم. معلوم نیست تا یک ساعت دیگر چه اتفاقی بیفتد. 🌷 ساعت ده شب بود. مراسم دعای توسل تمام شده بود. موقعی که می‌خواستند سوار ماشین شوند، صدای تک تیرهایی به گوش می‌رسید، نسرین نزدیک ماشین شد و گفت: بچه‌ها شهادتین‌تان را بگویید. دلم شور می‌زند. فاطمه سوار ماشین شد و گفت: در تب می‌سوزی، انگار در کوره هستی. 🌷دلشوره‌ات هم به خاطر همین است.ما که تب نداریم شهادتین را نمی‌گوییم، فقط خودت بگو نسرین جان. 🌷خنده روی لب‌ها یخ زد، همگی سوار ماشین شدند. نسرین کنار در نشسته بود و شهادتین را می‌گفت: که تیری شلیک شد. تیر درست به سرش اصابت کرد. همان جا که آرزو داشت و همان طور که استادش «مطهری» به شهادت رسیده بودند، 🌷شهید شد و در همان مسجد اباذر که مجلس ساده عروسی‌اش را برگزار کرده بودند، مجلس ختم برگزار شد. 🌷نگاهت را به شهید بسپار👇 ✅ @shahidmedia