#یا_زهرا
برشی از کتاب سید عماد
چند روز بعد محمدحسین عازم سوریه شد . وقتی می خواست به سوریه برود، در دفتر فرماندهی پادگان با او صحبت کردم و دوست داشتم من را هم ببرند. گفت : این سفر با سختی و مصیبت همراه است از شهادت گرفته تا گرما سرما، قطع نخاع، قطع عضو و حتی اسارت و سر بریدن توسط داعشی ها. وقتی می خواهی به این سفر بیایی باید از همه کس و همه چیز بگذری . اما آن روز با اعزام محمدحسین مخالفت شد. دستور از فرماندهی تخریب نیروی زمینی آمده بود فرمانده تخریب بسیار روی محمدحسین سرمایه گذاری کرده بود . آینده درخشانی را برای محمدحسین متصور بودند . اما درون او غوغایی بود نمی توانست این جا بماند مدام به دفتر فرماندهی میرفت با خواهش و تمنا تقاضای اعزام مجدد را داشت . یک روز صبح رفت دفتر فرماندهی نشست تا فرمانده اجازه داد داخل اتاق شود . فرمانده میگفت من چندین بار با اعزام او مخالفت کردم اما آن روز حرفی زد که دیگر نتوانستم نه بگویم او گفت من با حضرت زهرا (س) قرار دارم اگر ایشان دعوت نکرده باشند چی؟ شما باز هم مخالفید؟؟
تمام بدنم سست شد . بی اختیار گفتم بشیری جان خیره برو علی (ع) به همراهت .
#شب_های_خاطره
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
@shahidmohamadhoseinbashiri
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─