•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
﷽ #مردےدرآئینہ 💙 #قسمتسےام #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 فایل شماره 1 فايل رو
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتسےویڪم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
مقصد
- چہ اتفاقے افتاد؟ ... چرا اينطورے شدے؟ ...
چند لحظہ بهش نگاه ڪردم ...
- دنبالم بيا ... بايد يہ چيزے رو بهت نشون بدم ...
با همون سر و صورت خيس از دستشويے زدم بيرون ... لويد هم دنبالم ... برگشتم تو همون اتاق شيشہاے ...
- بشين رو صندلے ...
هدست رو گذاشتم روے گوشش و همون فايل رو پخش ڪردم ... چشم هاش رو بست ... منتظر بودم واڪنشش رو ببينم اما اون بدون هيچ واڪنشے فقط چشم هاش رو بستہ بود ...
با توقف فايل ... چشم هاش رو باز ڪرد ... حالتش عجيب بود ... براے لحظاتے سڪوت عميقے بين ما حاڪم شد ... نفس عميقے ڪشيد ... انگار تازه بہ خودش اومده باشہ ...
- اين چے بود؟ ...
- نمےدونم ... نوشتہ بود "چپتر اول" ...
حالت اوبران هم عادے نبود ... اما نہ مثل من ... چطور ممڪن بود؟ ... ما هر دومون يڪ فايل رو گوش ڪرده بوديم ...
از روے صندلے بلند شد ...
- چہ آرامش عجيبے داشت ...
اين رو گفت و از در رفت بيرون ... و من هنوز متحير بودم ... ذهن جستجوگرم در برابر اتفاقے ڪہ افتاده بود آرام نمےشد ...
تمام بعد از ظهر بين هر دوے ما سڪوت عجيبے حاڪم بود ... هيچ ڪدوم طبيعے نبوديم ... من غرق سوال ... و اوبران ... ڪہ قادر بہ خوندن ذهنش نبودم ...
ميزمون رو بہ روے همديگہ بود ... گاهے زیر چشمے بهش نگاه مےڪردم ... مشغول پيگيرےهاے پرونده بود ... اما نہ اون آدم قديمے ... حس و حالش بہ ڪندے داشت بہ حالت قبل برمےگشت ...
حتے شب بهم پيشنهاد داد برم خونہ شون ... بہ ندرت چنين حرفے مےزد ... با اين بهانه ڪہ امشب تنهاست ... و ڪیسے بہ یہ سفر چند روزه ڪارے رفتہ ...
- بهتره بياے خونه ما ... هم من از تنهايے در ميام ... هم مطمئن ميشم ڪہ فردا نخوام از ڪنار خيابون جمعت ڪنم ...
بهانہ هاے خوبے بود اما ذهنم درگيرتر از اين بود ڪہ آرام بشہ ... از بچگے عشق من حل ڪردن معادلات و مسالہ هاے سخت رياضے بود ... ممڪن بود حتے تا صبح براے حل يہ مسالہ سخت وقت بگذارم ... اما تا زمانے ڪہ بہ جواب نمےرسيدم آرام نمےشدم ... حالا هم پرونده قتل ڪريس ... و هم اين اتفاق ...
هر چند دلم مےخواست اون شب رو ڪنار لويد باشم تا رفتارش رو زير نظر بگيرم و ببينم چہ بلايي سر اون اومد ... و با شرايط خودم مقايسه ڪنم ... اما مهمتر از هر چيزے، اول بايد مےفهميدم چے توے اون فايل صوتے بود ...
فايل ها رو ريختم روے گوشي خودم ... و اون شب زودتر از اداره پليس خارج شدم ... مقصدم خونه ڪريس تادئو بود ...
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتسےودوم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
در جستجوے حقیقت
پدرش در رو باز ڪرد ... چقدر توے اين دو روز چهره اش خستہتر از قبل شده بود ... تا چشمش بہ من افتاد ... تعللے بہ خودش راه نداد ...
- قاتل پسرم رو پيدا ڪرديد؟ ...
حس بدے وجودم رو پر ڪرد ... برعڪس ديدار اول ڪہ اميد بيشترے براے پيدا ڪردن قاتل داشتم ... چطور مےتونستم در برابر اون چشم هاے منتظر ... بگم هنوز هيچ سرنخے پيدا نڪرديم ...
اون غرق اندوه در پے پيدا ڪردن پسرش بود ... و من در جستجوے پيدا ڪردن جواب سوال ديگہاے اونجا بودم ... براے لحظاتے واقعا از خودم خجالت ڪشيدم ...
- خير آقاے تادئو ... هنوز پيداش نڪرديم ... اما مےخواستم اگہ ممڪنہ شما و همسرتون بہ چيزے گوش ڪنيد ... شايد در پيدا ڪردن قاتل بہ ما ڪمڪ ڪنہ...
انتظار و درد ...
از توے در ڪنار رفت ...
- بفرماييد داخل ...
و رفت سمت راه پلہ ها ...
- مارتا ... مارتا ... چند لحظہ بيا پايين ... ڪارآگاه منديپ اينجاست ...
چند دقيقہ بعد ... همہ مون توے اتاق نشيمن بوديم ... و من همون فايل رو دوباره پخش ڪردم ...
چشم هاے پدرش پر از اشڪ شد ... و تمام صورت مادرش لرزيد ... آقاے تادئو محڪم دست همسرش رو گرفت ... داشت بهش قوت قلب مےداد ...
- من ڪہ چيزے نمےدونم ...
و نگاهش برگشت سمت مارتا ...
- خانم تادئو شما چطور؟ ... اينها روے گوشے پسرتون بود ...
هنوز چشم ها و صورتش مےلرزيد ...
- اين اواخر دائم هندزفرے توے گوشش بود و بہ چيزے گوش مےڪرد ... يڪے دو بار ڪہ صداش بلندتر بود شبيہ همين بود... اما هيچ وقت ازش نپرسيدم چيہ ...
سرش رو پایین انداخت ... و چند قطره اشڪ، خيلے آروم از ڪنار چشمش جارے شد ...
- اےڪاش پرسيده بودم ...
آقاے تادئو دستش رو گذاشت روے شانہ هاے همسرش ... و اون رو در آغوش گرفت ... با وجود غمے ڪہ خودش تحمل مےڪرد ... سعے در آرام ڪردن اون داشت ... و ديدن اين صحنہ براے من بےنهايت دردناڪ بود ...
چون تنها ڪسے بودم ڪہ توے اون جمع مےدونست ... شايد اين سوال هرگز بہ جواب نرسہ ... ڪہ چہ ڪسے و با چہ انگيزه اے ... ڪريس تادئو رو بہ قتل رسونده ...
بدون خداحافظے رفتم سمت در خروجے ... تحمل جو سنگين اون فضا برام سخت بود ... ڪہ يهو خانم تادئو از پشت سر صدام ڪرد ...
- ڪارآگاه ... واقعا اون فايل مےتونہ بہ شما در پيدا ڪردن حقيقت ڪمڪ ڪنہ؟ ...
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
|•💣•|
«هر چه میتوانید خودتان را با علــ🧪ـم
و عمـ🩺🔭🔬📝ـل بسازید»
#مخاطب_جوانان_انقلابــی🇮🇷
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
haftegi98.12.1-03.mp3
13.33M
گناه کردم...
ببین جوونیمو آقا تباه کردم...
دارم میگم...
با گریه آقا جون من اشتباه کردم.... 💔
مصطفیمروانی🎤
#پیشنهاد_دانلود 🔥
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
♥️|بسمربالسطانِرئوفم|♥️
🌿چشم دلم سمٺ حرم باز مےشود
با یڪ سلام صبح من آغاز مےشود
🌿پر مےڪشد دلـم بہ هواے طواف تو
وقتے ڪہ لحظہ، لحظہ ے پرواز مےشود
#صبحتونامامرضایی🌤🌱
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
♥️|بسمربالسطانِرئوفم|♥️ 🌿چشم دلم سمٺ حرم باز مےشود با یڪ سلام صبح من آغاز مےشود 🌿پر مےڪشد دلـم
#حدیث 🌸☔️
امام رضا عليه السلام:
🌾 مَن فَرَّجَ عن مُؤمِنٍ فَرَّجَ اللّهُ عن قَلبِهِ
يَومَ القِيامَةِ
هر كه غم و نگرانى مؤمنى را بزدايد،
خداوند در روز قيامت
گره غم از دل او بگشايد✨
📚ميزان الحكمه جلد 5 صفحه 280
#سخن_یار 🍃
ڪاری ڪه انجام مےدهید ،
حتی نایستید✖️ ڪه ڪسی بگوید:
خستہ نباشید !
از همان در پشتی بیرون بروید ...
چون اگر تشڪر ڪنند ،
تو دیگر اجرت را گرفتہ و
چیزی برای آن دنیایت باقی نمےماند.‼️
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#پدر_موشڪی_ایران ♥️
#سالروز_پرواز 🕊
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#رفیق_شهیدم 💞
از تو بَر کندنِ دل ممکن اگر بود مرا....
به تمنای تو کِی این همه جان میکَندم؟
ثنایی هروی
#گرجمالِدوستنَبوَدباخیالشهمخوشم
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
#رفیق_شهیدم 💞 از تو بَر کندنِ دل ممکن اگر بود مرا.... به تمنای تو کِی این همه جان میکَندم؟ ثنایی
سکوت میکنم و دلخوشم که میخوانی
تو از سکوت من آن حرف های پنهان را... 💔 🍃
#تصدقنا🙃
#انظرالینا✨
@shahed_sticker۱۲۳۴(1).attheme
139.9K
#تم 📲
#تم_شهدایی ♥️
🕊•{الشهید ابومهدی المهندس}•
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#چندخطبایاران
#شهیدسیدمصطفیموسوی💛
روز پنج شنبه 18 آبان 1374 به دنیا آمد و در پنج شنبه 21 آبان ماه 1394 و تنها 3 روز پس از قدم گذاشتن به سن 20 سالگی، در سوریه،
جام شهادت را نوشید🕊🍂
بر خلاف خیلی از هم نسلهایش، خیلی زود راه و هدف خود را پیدا کرد و گوش به فرمان رهبر بود
درمدرسه جزء دانش آموزان زرنگ و مودب بود و هیچ وقت نمره کمی نگرفت و اکثر اوقات، معدلش 20 بود ✅
هیچ وقت در درس خواندن به او کمک نکردم، چون بدون اتکا به من درس میخواند و در درسهایش هم بسیار منظم بود و برنامهریزی داشت.
در دبیرستان رشته ریاضی فیزیک درس میخواند این دوران هم درسهایش بسیار عالی بود😊
همیشه در مدرسه، عضو بسیج بود.
به ظاهرش بسیار رسیدگی میکرد که همیشه مرتب باشد.
حتی وسایل اتاقش هم همیشه مرتب و منظم بود. همرزمانش در سوریه هم تعریف کردند در آنجا هم بسیار منظم بوده است.❤️
نابغه کوچک مدافعان حرم، جوانترین شهید مدافع حرم ایرانی و القاب مختلف دیگری که هیچکدام نمیتواند به تنهایی گویای دل بزرگ این شهید باشند.🥀❤️
او شیفته شهید بابایی بود و از وقتی با این شهید آشنا شد شوق پرواز درونش، شعله ور شد.
#سالروز_پرواز💚
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#چندخطبایاران
#شهید_احمد_اعطایی🌺
پاسدار شهید مدافع حرم«احمد اعطایی» متولد ۷ شهریور ۱۳۶۴ و ساکن محله فلاح تهران بود و مهندسی برق میخواند. او داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم و مردم مظلوم سوریه، راهی آن دیار میشود که در ۲۱ آبان ماه ۹۴ و آخرین روز ماه محرم الحرام، به شهادت میرسد🌹
فرازی از وصیت نامه اش:💚
اگر کسی میانتان با علیت
یا بدون علت تفرقه انداخت
آگاهانه یا ناآگاهانه صحبتهایی کرد
که باعث دوری شما از هم میشود
با تدبیر و تفکر به جا دفع شر کنید❤️
#سالروز_پرواز🕊🍂
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#چندخطبایاران
#شهیدمسعودعسگری🍃🥀
مسعود متولد هشتم شهریور 1369 بود. در تهران بزرگ شد و به مدرسه رفت.
در دانشگاه او ابتدا در رشته الکترونیک و سپس حقوق را برای تحصیل انتخاب کرده بود اما هیچ کدام نتوانست پاسخ گوی شوق او به پرواز باشد.
به همین دلیل پرواز را جایگزین تحصیلات کرد. در همین دوران به استخدام وزارت دفاع درآمد.
در 21 آبان ماه سال 1394 طی عملیات مستشاری در حلب سوریه در سن 25 سالگی به شهادت رسید.
پیکرش 22 آبان ماه به کشور بازگشت و طی مراسم باشکوهی در 24 آبان ماه تشییع شده و در قطعه 26 ردیف 79 گلزار شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
#سالروز_پرواز 🕊
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
#چندخطبایاران #شهیدمسعودعسگری🍃🥀 مسعود متولد هشتم شهریور 1369 بود. در تهران بزرگ شد و به مدرسه رفت
+آقامسعود... 💔
هیچی دیگه خلاصه،خودتون میدونید...
آخرین پیام شهید به مادرش از طریق ارسال پیامک از سوریه💌
باید بپرد هرکه در این پهنه عقاب است
حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشد... 🕊
کوه است دل مرد ولی کوه نه هر کوه
آن کوه که آتش به جگر داشته باشد... 🍁
عشق است بلای من و من عاشق عشقم
این نیست بلایی که سپر داشته باشد... 💔
15.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدمحمدرضادهقانامیری🍂
شهادت
بال نمیخواد...
حال میخواد..! 🙃💔
#سالروز_پرواز 🕊
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
#چـنـدخـطبـایــاران ✨ #شهیدمحمدرضادهقاݩامیرے🕊 26فروردین ماه سال 1374 دراستان تهران دیده به جهان
مروری بر زندگینامه شهید✨🍃
+دیگه آقا محمدرضا ام که خودشون کامل در جریانن الحمدلله 🙃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با اون زبون کودکانه.... مامان دلم برا امام رضا تنگ شده😔
دلمون پر میزنه برای حرمت امام رئوف😭
#چهارشنبه_های_امام_رضایی💚
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
با اون زبون کودکانه.... مامان دلم برا امام رضا تنگ شده😔 دلمون پر میزنه برای حرمت امام رئوف😭 #چهارشنب
هر که دلارام دید
از دلش آرام رفت.... 🌼💔
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
#آقامحمدهادے 💓 بهروایتمآدر: وقتی هنوز ایران بود عاشق جنگ و دفاع از اسلام و انقلاب بود... 🦋👇🏻🦋👇
#آقامحمدهادے 💓
بهروایتخوآهر:
یک بار هادی به من گفت:
زینب، فیلم خداحافظ رفیق را دیده ای..؟
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#تلنگرانه 💡
اگر لایق باشی
یه روزی
هر کجا که باشی
شهادت تو را
در آغوش
خواهد گرفت..
[و اگر شهید نشوی ، میمیری]
#لایقشو!¡
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
•نِعٔمَالٔرِفیْقٔ•
﷽ #مردےدرآئینہ 💙 #قسمتسےودوم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 در جستجوے حقیقت پدر
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتسےوسوم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
بطرے اسڪاچ
برگشتم سمت در ...
- هيچ چيز مشخص نيست خانم تادئو ...
نگاه امیدوارش مایوس شد ...
- فڪر مےڪنم اونها رو از آقاے ساندرز گرفتہ باشہ ... دقيق چيزے يادم نمياد ولے شايد جواب سوال تون رو پيش اون پيدا ڪنيد ...
چشم هاش مصمم تر از آدمے بود ڪہ از روي حدس و گمان... اون حرف رو بزنہ ... شايد نمےدونست اون فايل چيہ ... اما شڪ نداشتم ڪہ مطمئن بود جواب سوالم پيش دنيل ساندرزه ...
در ماشين رو بستم اما قبل از اينڪہ فرصت استارت زدن پيدا ڪنم ... يہ نفر چند ضربہ بہ شيشہ زد ... آقاے تادئو بود ... شیشہ رو ڪہ ڪشیدم پایین، موبايلش رو از جيبش در آورد ...
- ڪارآگاه ... ميشہ اون فايل ها رو براے منم بريزيد؟ ... مےخوام چيزهايے ڪہ پسرم بهشون گوش مےڪرده رو، منم داشتہ باشم ...
دستش رو گذاشت روے در ماشين ... حس ڪردم پاهاش بہ سختے نگهش داشتہ ...
- سوار شيد آقاے تادئو ... هوا يڪم سرد شده ...
نشست توے ماشين ... ڪمے هم از پسرش حرف زد ... وقتے از تغييراتش مےگفت ... چشم هاش برق مےزد ... چقدر اميد و آرزو توے چهره خستہ اون بود ...
هنوز ديروقت نبود ... هنوز براے اینڪہ برم سراغ ساندرز و زنگ خونہ اش رو بہ صدا در بيارم دير نشده بود ... اما حالم خيلے بد بود ... وقتے بہ پدر و مادرش فڪر مےڪردم و چهره و حالت اونها جلوے چشمم مےاومد ... با همہ وجود دلم مےخواست جوابے پيدا ڪنم ... جوابے ڪہ توے اون مجبور نباشم بہ اونها، چيز دردناڪ تر و وحشتاڪ ترے رو بگم ... جوابے ڪہ درد اونها رو چند برابر نڪنہ ...
بہ اوبران قول داده بودم ... فردا مجبور نباشہ من رو از ڪنار خيابون جمع ڪنہ... بہ جاے بار ... جلوے سوپرمارڪت ايستادم ...
توے خونہ خوردن شايد حس تنهايے رو چند برابر مےڪرد اما حداقل مطمئن بودم ... صبح چشمم رو توے جوب يا ڪنار سطل هاے آشغال باز نمےڪنم ...يہ بطرے برداشتم ... گذاشتم روے پيشخوان مغازه ...
دستم رو بردم سمت ڪيفم تا ڪارتم رو در بيارم ...
سنگين شده بود ... انگشت هام قدرت بيرون ڪشيدن اون ڪارت سبڪ رو نداشت ... چند لحظہ بہ ڪارت و بطرے اسڪاچ خيره شدم ...
- حالتون خوبہ آقا؟ ...
نگاهم ناخودآگاه برگشت بالا ...
- بلہ خوبم ... از خريد منصرف شدم ...
و از در مغازه زدم بيرون ...
ڪنار ماشين ايستادم و بہ انگشت هام خيره شدم ...
- چہ بلايے سر شماها اومده؟ ...
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
﷽
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتسےوچهارم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
ستایش از آنِ خداوندے است ...
سوار ماشين ... بہ خودم ڪہ اومدم جلوے در آپارتمان دنيل ساندرز بودم ... با زنگ دوم در رو باز ڪرد ...
- خواب بوديد؟
جا خورده بود ... لبخندے زد ...
- نه ڪارآگاه ... بفرماييد تو ...
دختر 4، 5 سالہاے ... واقعا زيبا و دوست داشتنے ... با فاصلہ از ما ايستاده بود ... رفت سمتش و دستے روے سرش ڪشيد ...
- برو بہ مامان بگو مهمون داريم ...
- چندان وقتتون رو نمےگيرم ... بعد از پرسيدن چند سوال اينجا رو ترڪ مےڪنم ...
چند قدم بعد ... راهروے ورودے تمام شد ... مادرش روے ویلچر نشست بود ... بافتنے مےبافت و تلوزيون نگاه مےڪرد ...
از ديدن مادرش اونجا، خيلے جا خوردم ... تصويرے بود ڪہ بہ ندرت مےتونستے شاهدش باشے ... زمينگيرتر از اين بہ نظر مےرسيد ڪہ بتونہ بہ پسرش اجاره بده ...
- منزل شيڪے داريد ... مادرتون هم با شما و همسرتون زندگے مےڪنہ؟ ...
با لبخند با محبتے بہ مادرش نگاه ڪرد ... و دوباره سرش برگشت سمت من ...
- ڪار پرونده بہ ڪجا رسيد؟ ... موفق شديد ردے از قاتل پيدا ڪنيد؟...
دستم رو ڪردم توے جيبم و گوشے موبايلم رو در آوردم ...
- در واقع براے چيز ديگہاے اينجام ... مےخواستم ببينم مےتونيد اين فايل رو شناسايے ڪنيد و بهم بگيد چيہ؟ ...
و فايل صوتے رو اجرا ڪردم ... لبخند عميقے صورتش رو پر ڪرد ... لبخندے ڪہ ناگهان روے چهره اش خشڪ شد ... و در هم فرو رفت ...
- فڪر مےڪنيد اين بہ مرگ ڪريس مربوطہ؟ ...
تغيير ناگهانے حالتش، تعجب عميقم رو برانگيخت ...
- هنوز نمےتونم در اين مورد با قاطعيت حرف بزنم ...
با همون حالت گرفتہ روے دستہ مبل نشست ... و چشمان ڪنجڪاو من، همچنان در انتظار پاسخ اين سوال بود ...
لبخند دردناڪے چهره اش رو پر ڪرد ... لبخندے ڪہ سعے داشت اون تبسم زيباے اول رو زنده ڪنہ ...
- چيزے ڪہ شنيديد ... آيات اول قرآنہ ... سوره حمد ... آيات ستايش خدا ... حمد و ستايش از آنِ خداوندے است ڪہ پرورش دهنده مردم عالم است ...
چپترها بہ مفهوم بخش يا قسمت نيست ... هر ڪدوم از اون چپترها يڪے از سوره هاے قرآنہ ...
چهره من غرق در تحير بود ... تحيرے ڪہ اون بہ معناے ديگہاے برداشت ڪرد ...
- قرآن ڪتاب الهے آخرين فرستاده و پيامبر خدا ... حضرت محمده ... ڪتابے ڪہ براے هدايت انسان ها بہ سمت درستي و ڪمال نازل شده ...
ناخودآگاه یہ قدم برگشتم عقب ...
- اسم قرآن رو شنيده بودم ... اما ... اين يعنے؟ ... تو ... يڪ...
و همزمان گفتیم ...
- مسلمان ...
- عربے ... ؟ ...
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
1_67140159.mp3
20.26M
نوکر بودن...
فقط واسه حسین ِفاطمه خوبه... 💔
#سید_رضا_نریمانی 🎤
#پیشنهاد_دانلود |فوق العاده|👌🏻👌🏻
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
•°[اگربرایفرج
دعامیڪنید
نشانہےآنسٺڪہ
ایمانتانهنوز
پابرجاسٺ🍃]°•
#آیٺاللهبهجٺ🌷
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج ✨
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️
#رفیق_شهیدم 💞
شب بخیر گفتن ما،
محض اداے ادب است!
ورنہ چون شب برسد؛
اول بیدارے ماست!
[قضیه دلتنگی و جاموندگی و .....
ایناس دیگه💔😞]
#شبتون_شهدایی🌙
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️