#پســرکــ_فـلـافـل_فــروش
▪️فصل2⃣ #روزگار_جوانی
در روستاهای اطراف قوچان به دنیا آمدم. روزگار ما به سختی می گذشت. هنوز #چهار سال از عمر من نگذشته بود که پدرم را از دست دادم. سختی زندگی بسیار بیشتر شد. با برخی بستگان راهی تهران شدیم.
یک بچه #یتیم در آن روزگار چه می کرد؟ چه کسی به او توجه داشت؟ زندگی من به سختی می گذشت. چه روزها و شبها که نه غذایی داشتم نه جایی برای استراحت.
تا اینکه با یاری خدا کاری پیدا کردم. یکی از بستگان ما از #علما بود. او از من خواست همراه ایشان باشم و کارهایش را پیگیری کنم.
تا سنین جوانی در #تهران بودم و در خدمت ایشان فعالیت می کردم. این هم کار خدا بود که سرنوشت ما را با امور الهی گره زد. #فضای_معنوی خوبی در کار من حاکم بود. بیشتر کار من در مسجد و این مسائل بود.
بعد از مدتی به سراغ #بافندگی رفتم. چند سال را در یک کارگاه بافندگی گذراندم.
با پیروزی انقلاب به روستای خودمان برگشتم. با یکی از دختران خوبی که خانواده معرفی کردند #ازدواج کردم و به تهران برگشتیم.
[۱]
🌹🥀🌹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@Shahidmohammadhadizolfaghari