#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_وپنجم
#ملاک_ازدواج💍
هادی وقتی در نجف مشغول درس و کار بود؛ مانند دیگر جوانان این توانایی را در خودش دید که تشکیل خانواده دهد و مسئولیت خانواده جدیدی را به دوش بگیرد.
به اطرافیان گفته بود اگر مورد خوبی سراغ دارند به او معرفی کنند. هادی هم مثل همه ملاکهایی برای انتخاب همسر در ذهنش داشت.
ملاکهای او بر خلاف خیلی از جوانان نسل جدید، ملاکهای خاص و خدایی بود. دیدگاهش دنیوی نبود. او به فراتر از این چیزها میاندیشید.
✨هادی دلش میخواست همسرش حجاب کامل داشته باشد. می گفت دوست ندارم همسرم به شبکههای اجتماعی و تلویزیون و... وابستگی غلط داشته باشد.📵
هادی اخبار را پیگیری می کرد اما به رادیو و تلویزیون وابستگی و علاقه نداشت. وقتش را پای سریال ها و فیلم ها تلف نمی کرد. می گفت خیلی از این برنامه ها وقت انسان را هدر می دهد.
از نظر او زندگی بدون اینها زبیاتر بود. چند جایی هم در نجف برای خواستگاری رفته بود اما...
بار آخر با پدرش صحبت کرد و گفت: باید عید نوروز با من به نجف بیایید. آنجا رفته ام خواستگاری و از من خواسته اند با خانواده ات به خواستگاری بیا.
که دیگر... 😞
@ShahidMohammadHadiZolfaghari ❤️
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_وپنجم
#ابراهیم_تهرانی1
حاج باقر شیرازی
چند روزی بود که هادی را نمی دیدم. خبری از او نداشتم. نمی دانستم برای جنگ با داعش رفته.
در مسجد هندی همه از او تعریف می کردند. از اخلاق خوب، لب خندان و مهمتر اینکه با لوله کشی آب، در منزل بیشتر مردم یک یادگار از خودش گذاشته بود.👌🏻
یکی دوبار هم به او زنگ زدم. اما برنداشت. 📞توی گوشی نام او را به عنوان «ابراهیم تهرانی» ثبت کرده بودم. خودش روز اول گفته بود من را ابراهیم صدا کنید. بچه تهران هم بود. برای همین شد #ابراهیم_تهرانی.
تا اینکه یک روز به مسجد آمد. خوشحال شدم و سلام علیک کردیم. گفتم: ابراهیم تهرونی کجایی نیستی؟
می دانستم در حوزه علمیه هم او را اذیت کرده اند. او با دوچرخه به حوزه و برای کلاس می رفت، اما برخی افراد با اینکار مخالفت می کردند.🚲
با اینکه درس و بحث اوخوب بود و حسابی مشغول مطالعه بود، اما چون در کنار درس مشغول لوله کشی بود، بعضی ها می گفتند یک طلبه نباید این کارها را انجام دهد!
@ShahidMohammadHadiZolfaghari ❤️
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_وپنجم
#_به_آرزوم_رسیدم
#ابراهیم_تهرونی3
هفته بعد یکی از دوستان به مسجد آمد و خبر شهادت او را اعلام کرد. من به اعلامیه او نگاه کردم. تصویر خودش بود اما نوشته بود: شیخ هادی ذوالفقاری. اما من او را به نام #ابراهیم_تهرانی می شناختم.🤔
بعدها شنیدم که یکی از دوستان شهید او «ابراهیم هادی» نام داشت و هادی به او بسیار علاقمند بود.💞
خبر را در مسجد اعلام کردیم. همه ناراحت شدند. پیکر هادی چند روز بعد به نجف آمد. همه برای تشییع او جمع شدند.
وقتی من در خانه گفتم که هادی شهید شده همه خانواده ما ناراحت شدند. همسرم گفت: می خواهم به جای مادرش که در اینجا نیست در تشییع این جوان شرکت کنم.
بسیار مراسم باشکوهی برگزار شد. من چنین تشییع باشکوهی را کمتر دیده ام. پیکر او در تمام حرمین طواف داده شد و اینگونه باشکوه در ابتدای وادی السلام به خاک سپرده شد.
از آن روز تا حالا هیچ روزی نیست که در منزل ما برای شیخ هادی فاتحه خوانده نشود. همیشه به یاد او هستیم. لوله کشی آب منزل ما یادگار اوست.💐
یادم نمی رود. یک هفته بعد از شهادت، خوابش را دیدم. در خواب نمی دانستم هادی شهید شده. گفتم: شما کجایی، چی شد، نیستی؟
گفت:الحمدلله به #آرزوم رسیدم ❤️
@ShahidMohammadHadiZolfaghari 🦋