#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_وچهارم
#حال_ارباب_در_روزعاشورا
خوب به یاد دارم که هادی از میان تمام شهدای کربلا به یک شهید علاقه ویژه داشت. بعضی وقتها خودش را مثل آن شهید می دانست و جمله آن شهید را تکرار می کرد.
هادی می گفت: من عاشق جُون، غلام آقااباعبدالله هستم. جُون در روز عاشورا به آقا حرف هایی زد که حرف دل من به مولا است.
او از سیاه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اینکه لیاقت ندارد که خونش در ردیف خون پاکان قرار گیرد. من هم همینگونه ام. نه آدم درستی هستم. نه... 🖤
در این آخرین سفر هادی مطلبی را برای من گفت که خیلی عجیب بود! هادی می گفت: یکبار در نجف تصمیم گرفتم که سه روز آب و غذا کمتر بخورم یا اصلاً نخورم تا ببینم مولای ما امام حسین(ع) در روز عاشورا چه حالی داشت.🤔
این کار را شروع کردم. روز سوم حال و روز من خیلی خراب شد. وقتی خواستم از خانه بیرون بیایم دیدم چشمانم سیاهی می رفت. همه جا را مثل دود می دیدم. اینقدر حال من بد شد که نمی توانستم روی پای خودم بایستم.😭
از آن روز بیشتر از قبل مفهوم کربلا و تشنگی و امام حسین(ع) را می فهمم. 😞
@ShahidMohammadHadiZolfaghari ❤️
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_وچهارم
#باشهادت_ازدواج_کردیم
هادی در کل سه بار به مأموریت های نظامی حشدالشعبی اعزام شد.3⃣
در عملیات آزادسازی منطقه بلد در کنار نیروهای خط شکن بود. فرمانده او با آنکه علاقه خاصی به هادی داشت، اما خیلی از دست او عصبانی می شد!😠
می گفت این پسر خیلی مهربان و دلسوز است اما ترس را نمی فهمد، در مقابل نیروهای داعش بدون ترس جلو می رود، هر چه می گوییم مراقب باش اما انگار متوجه نمی شود، این رزمنده شجاعانه جلو می رود و راه را برای بقیه نیروها باز می کند.🤗
هادی نه ترس را می فهمید و نه خستگی را ...
یکبار فرمانده محور، جلوی خود هادی این حرف ها را زد، هادی وقتی این مطالب را شنید گفت: جلوی دشمن نباید ترس داشت، ما #باشهادت_ازدواج کرده ایم.💞
هادی به عنوان تصویر بردار به جمع آنها پیوسته بود، او تصاویر و فیلم های خاصی را از نزدیکترین نقطه به سنگر تکفیری ها تهیه می کرد.📸
از دیگر کارهای او رساندن آب و تغذیه به نیروهای درگیر در خط مقدم بود.🌯
@ShahidMohammadHadiZolfaghari ❤️
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_هشتاد_وچهارم
#مزار
قطعه شهدای عراق در نجف، از حرم حضرت امیر(ع) فاصله بسیاری دارد اما مزار هادی به حرم حضرت علی(ع) بسیار نزدیک است.💓
این قبر متعلق به یکی از دوستان هادی بود که او هم قبر را برای مادرش در نظر داشت، اما هادی قبل از اعزام با او صحبت کرد. او هم مادرش را راضی نمود تا مزار را برای هادی قرار دهد.🙏🏻
یکی از دوستانش میگفت: هادی در این روزهای آخر، بیشتر شبها و سحرها را بر سر مزاری که برای خودش در نظر گرفته بود حاضر میشد و دعا و نماز میخواند.
🤲🏻 دست آخر درست در شب جمعه و شب اول فاطمیه، در همان مزار (کمی جلوتر از قبر علامه سیدعلی قاضی) به خاک سپرده شد.
@ShahidMohammadHadiZolfaghari ❤️