#عاشق_شهیدابراهیم🌹
عاشق شهیـد #ابراهیم هـادی بود💞
به هرکسی از دوستـان میرسید یک جلـد #کتاب ابراهیم رو میداد میگفت بخـون بعد بهـم بده 😊
چنـد جلدشو تو #ماشین داشت همین طـور گردشی میدادش به دوستاش و آشناها...
#گاها خواننده کتـاب از بس عاشــ❤️ق کتاب میشد که دیگه بازگشتـی تو کار نبـود و آقا سجـاد اون کتـاب رو #هدیه میـداد بهـش...😍
#شهید_سجاد_طاهرنیا🌹
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Shahidmohammadhadizolfaghari
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_پنجاه_وششم
#ماشین
یک ماجرای خنده دار... 😅
رفاقت با او کسی را خسته نمی کرد!
یادم هست یک شب جمعه وقتی کار بسیج تمام شد هادی گفت: بچهها حالش رو دارید بریم زیارت!؟؟
گفتیم:کجا؟! وسیله نداریم؟!
هادی گفت: من میرم ماشین بابام رو میارم بعد با هم بریم زیارت شاه عبدالعظیم. 🤩
گفتیم: باشه ما هستیم!✌️🏻
هادی رفت ما منتظر شدیم تا با ماشین پدرش برگردد.
بعضی از بچه ها که هادی را نمیشناختند فکر میکردند یک ماشین مدل بالا و...
چند دقیقه بعد یک پیکان استیشن درب داغون جلوی مسجد ایستاد.
فکر کنم تنها جایی سالم این ماشین موتورش بود که کار میکردم ماشین راه می رفت. نه بدنه داشتن صندلی درست حسابی...
از همه بدتر اینکه برق نداشت یعنی لامپهای ماشین کار نمیکرد!😃
بچه ها با دیدن ماشین خیلی خندیدند هر کسی ماشین را میدید میگفت: این که تا سر چهارراه نمیتونه بره چه برسه به شهر ری!!
با آن شرایط حرکت کردیم بچه ها چند چراغ قوه آورده بودند ما در طی مسیر از نور چراغ استفاده می کردیم وقتی هم می خواستیم راهنما بزنیم چراغ قوه را بیرون می گرفتیم و به سمت عقب راهنما میزدیم. 😅
خلاصه اینکه اون شب خیلی خندیدیم زیارت عجیبی شد.
بچهها شوخی می کردند و می گفتند: میخواهیم برای شب عروسی ماشین هادی را بگیریم و... 😅
@ShahidMohammadHadiZolfaghari
#عاشق_ابراهیم🌹
عاشق شهیـد #ابراهیم هـادی بود💞
به هرکسی از دوستـان میرسید یک جلـد #کتاب ابراهیم رو میداد میگفت بخـون بعد بهـم بده 😊
چنـد جلدشو تو #ماشین داشت همین طـور گردشی میدادش به دوستاش و آشناها...
#گاها خواننده کتـاب از بس عاشــ❤️ق کتاب میشد که دیگه بازگشتـی تو کار نبـود و آقا سجـاد اون کتـاب رو #هدیه میـداد بهـش...😍
+شهیدسجادطاهرنیا
🦋👇🏻🦋👇🏻🦋
https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981
❤️ڪانال شهیـــــد
محمــــدهــــادےذوالفقـــارے❤️