#دواران_زندگی_شهید
#پدر_شهید
در دوران دبستان به مدرسه #شهید سعیدی در میدان آیت الله سعیدی رفت. #هادی در دوره دبستان بود که وارد شغل🗄 مصالح فروشی شدم و خادمی مسجد را تحویل دادم.
هادی از همان ایام با #هیئت حاج حسین سازور که در دهه محرم در محله ی ما برگزار می شد آشنا گردید. من هم از قبل، با حاج حسین رفیق بودم. با پسرم در برنامه های #هیئت شرکت می کردیم.
پسرم🚶 با اینکه سن و سالی نداشت، اما در تدارکات هیئت بسیار زحمت می کشید. بدون ادعا و بدون سر و صدا برای بچه های هیئت وقت می گذاشت.
یادم هست که این پسر🚶 من، از همان دوران نوجوانی به ورزش علاقه نشان می داد. رفته بود چند تا وسیله ورزشی🏃 تهیه کرده و صبح ها مشغول می شد.
به میله ای که برای پرده به کنار درب حیاط نصب شده بود بارفیکس می زد. بااینکه لاغر بود اما بدنش حسابی ورزیده شد.
@ShahidMohammadHadizolfaghari
#چکیده_از_کتاب_پسرکه_فلافل_فروش 🍃🌹🍃🌹🍃🌹
👈هیأت «موج الحسین» پاتوق هادی بود👉
✅مهدی ذوالفقاری میگوید: «هادی یک دستگاه اکو🎤 داشت که همیشه با آن مداحی میکرد و گوش میدادیم. الان صدای ضبط شدهاش هنوز هست. قبل از اینکه به نجف🇮🇶 برود حسابی غرق اینجور کارها بود. بچههای هم سن خودش جمع میشدند و برایشان مداحی میکرد. از وقتی در بازار با هم کار میکردیم #هادی مداحی را شروع کرد فکر میکنم حوالی سال 82 بود. علاقه زیادی به مداحی داشت. #هیئت دیگری هم که مورد علاقهاش بود و زیاد آنجا میرفت «موجالحسین» بود».
✨✨✨✨
✅زهرا ذوالفقاری خواهر دیگر شهید🌹 که #هادی را بهترین برادر دنیا میداند، میگوید: «#هادی خیلی مداحی را دوست داشت. وقتی به خانه🏠 میآمد کلی تمرین میکرد و صدای خودش را در مداحیهای تمرینیاش ضبط🎤 میکرد و میگفت نظر بدهید بگویید صدایم خوب است یا نه. ما همیشه همراه مداحیهایش گریه 😭میکردیم».
~🌹~🌹~🌹
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Shahidmohammadhadizolfaghari
#خاطرات_شهدا 🌹
💟مصطفی و نذرش🙏
زمانی که #هیئت را بنا کرد اصلا از نذرش اطلاعی نداشت.
یک روز آمد خانه و با خوشحالی گفت: #مامان یک هیئت به اسم
حضرت #عباس ( ع) زدم.
🌷خیلی خوشحال شدم و #اشک در چشم هایم جمع شد. وقتی دید دارم گریه
می کنم با تعجب علتش را پرسید؟😔 اشک هایم را پاک کردم و گفتم: آخه تو رو نذر عمویم عباس(ع) کردم 🙏🌹 حالا خوشحالم که این کاروکردی .
🌷ازآنجا متوجه شدم که حسابی #هوای مصطفي را دارند. برای مصطفي خیلی اتفاقهای #خطرناکی می افتاد و همیشه ختم بخیر می شد.🌹
🌷همیشه برایم عجیب بود که چقدر #مصطفي درمعرض خطر بوده و همیشه به خیر گذشته.
کنجکاو حکمت خدا می شدم..... حالا خوب دلیلش را می فهمم. #عمویم مصطفی را برای خاندان آل علی علیه السلام انتخاب کرد.
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Shahidmohammadhadizolfaghari
#عاشقانه_شهدا💞
محمـد آقا با برادرم دوست بود و با هم #هیئت میرفتند☺️
خانواده ایشون چند باری منو دیده بودن
خیلےتمایل داشتند #وصلتے صورت بگیره😌
اما چون فاصله سنےمن و محمد آقا زیاد بود قبول نمےکردم😕 .
من متولد مرداد ۶۷ و محمد آقا شهریور۵۶ 📆
محمد آقا تو سفرے که به کربلا داشته در حرم #حضرت_عباس(ع) #متوسل به این بزرگوار شده و از ایشون همسر #مؤمن و محب اهلبیت(ع) را میخواد💞✌
️ همزمان با این موضوع بـرادرم یک بار دیگه این موضوع رو به من گفت و خواست بیشتر فکر کنم🙂
نمیدونم چیشد که موافقت کردم که بیاد☺️
از امام حسین(ع) هم خواستم هرچی خیر و صلاحه پیش روم بذاره😢😇 وقتے محمد آقا به خواستگاریم اومد تازه از #کربلا برگشته بود💐❤️ .
اول صحبتهامون یه روایت برام گفت:
« نجات و رستگاری در راستگویی است.»
تا این حرف رو شنیدم
یه کم دلهره ای رو هم که داشتم برطرف شد😇
گفت من خواب دیدم که خدا به من ۲دختر دوقلو میبخشه😍👭
و همسری خوب و مهربان دارم،
ولےهمه این چیزها رو میگذارمو #شهادت در راه خدا رو انتخاب میکنم. خوابهای محمد آقا همیشه رؤیای صادقه بود....
#شهید_محمد_پورهنگ🌷
#طلبه_شهید_مدافع_حرم
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Shahidmohammadhadizolfaghari
4_6019505770398228464
8.64M
نبودی اذیتم کردن
اسیر غربتم کردن
🎙مداحی با نوای سید رضا نریمانی
#هیئت
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Shahidmohammadhadizolfaghari
#زندگی_نامه_شهدا
▪️همه او را به یک #دلبستگی خاص میشناختند؛ آن هم #حُبّ حضرت #علیاکبر (ع) بود.
هر جا که به نام علیاکبر (ع) مزین بود مهدی صابری هم یکگوشه آن مشغول بود. فرقی نداشت #هیئت محلیشان باشد یا گروهان مخصوص تیپ #فاطمیون.
برای همین #وصیتش را بعد از بسمالله با «یا علیاکبر ِ لیلا» آغاز کرد.
رفته بود که برای ایام #فاطمیه برگردد، همین هم شد.
روز شهادت حضرت زهرا (س) خبر شهادتش را آوردند.
پیکر مطهر این شهید و سه تن دیگر از شهدای لشکر فاطمیون همزمان با ایام شهادت حضرت #فاطمه زهرا (س) با حضور مردم شهر مقدس #قم تشییع و در قطعه شهدای مدافعان حرم #بهشت_معصومه (س) به خاک سپرده شد.
🌹🥀🌹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@Shahidmohammadhadizolfaghari
#پســرکــ_فـلـافـل_فــروش
▪️فصل2⃣ #روزگار_جوانی
خوشحال بودم که خداوند سرنوشت ما را در خانه خودش رقم زده بود! خدا لطف کرد و ده سال در #مسجد_فاطمیه در محله #دولاب تهران به عنوان خادم مسجد مشغول فعالیت شدیم.
حضور در مسجد باعث شد که خواسته یا ناخواسته در رشد معنوی فرزندانم تأثیر مثبتی ایجاد شود.
فرزند اولم مهدی بود. پسری بسیار خوب و با ادب، بعد خداوند به ما دختر داد و بعد هم در زمانی که جنگ به پایان رسید، یعنی در اواخر سال #1367 محمدهادی به دنیا آمد. بعد هم دو دختر دیگر به جمع خانواده ما اضافه شد.
روزها گذشت و محمد هادی بزرگ شد. در دوران دبستان به مدرسه شهید سعیدی در میدان #آیت_الله_سعیدی رفت. هادی در دوره دبستان بود که وارد شغل مصالح فروشی شدم و #خادمی مسجد را تحویل دادم.
هادی از همان ایام با هیئت حاج حسین #سازور که در دهه محرم در محله ی ما برگزار می شد آشنا گردید. من هم از قبل، با حاج حسین رفیق بودم. با پسرم در برنامه های هیئت شرکت می کردیم.
پسرم با اینکه سن و سالی نداشت، اما در تدارکات #هیئت بسیار زحمت می کشید. بدون ادعا و بدون سر و صدا برای بچه های هیئت وقت می گذاشت.
یادم هست که این پسر من، از همان دوران نوجوانی به #ورزش علاقه نشان می داد. رفته بود چند تا وسیله ورزشی تهیه کرده و صبح ها مشغول می شد.
به میله ای که برای پرده به کنار درب حیاط نصب شده بود بارفیکس می زد. بااینکه لاغر بود اما بدنش حسابی #ورزیده شد.
[۲]
🌹🥀🌹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@Shahidmohammadhadizolfaghari