eitaa logo
شهید مدافع حرم محمد حسن قاسمی
243 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
8.6هزار ویدیو
32 فایل
کارشناس بیهوشی و مسئول راه اندازی بیمارستانهای میدانی در سوریه که در حین انتقال مجروحین به بیمارستان حلب در حمله تروریستهای تکفیری به آمبولانس به شهادت رسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
سردار شهید فرمانده حماسه‌ساز گردان مالک اشتر در آزادسازی خرمشهر بود که تا سومین مرحله این فتح بزرگ پیش رفت اما در سومین مرحله  پس از هشت بار مجروحیت در 20 اردیبهشت ماه 1361 به شهادت رسید. او فرمانده محبوبی بود که در سالروز شهادتش بخشی از خاطرات همرزم و برادرش را می‌خوانیم: * مأموریت سخت برای آزادسازی : در نخستین شب آغاز باید با قایق عرض کارون را عبور می‌کردیم و بین درختان کوتاه استتار می‌کردیم. گفت: «شما باید یک هفته در محاصره دشمن بجنگید؛ هر قدر می‌توانید مهمات بردارید». این راهنمایی و تدبیر او در مقاومت بچه‌ها بسیار تأثیر داشت. با همه شرایط و حملات شدید دشمن، فرماندهی خاکریز را از دست دشمن آزاد کرد و تا آخر هم آن را حفظ کرد. بچه‌ها همه خسته بودند، اما خاکریز حفظ شده بود؛ از خوشحالی، رزمندگان را در آغوش می‌کشید؛ با توجه به اینکه بسیاری از بچه‌ها مجروح و شهید شده‌ بودند، دوباره گردان را سازماندهی کرد و خطاب به بچه‌ها گفت: «ما مأموریت سختی در پیش رو داریم». * جراحت دستش را از نیروها مخفی می‌کرد. در مرحله دوم عملیات، پس از تصرف ایستگاه حسینیه، گردان تا سیل‌بند مرز پیاده حرکت کرد؛ نیروها باید تا توپخانه عراق می‌رفتند؛ به نیروها گفت: «تا می‌توانید سلاح سبک با خودتان بیاورید، چون سلاح سنگین در مرحله بعد به درد کار ما نمی‌خورد». وقتی نیروها به پشت خاکریزهای مقر توپخانه عراق رسیدند، با فریاد الله‌اکبر و شلیک کلت منور، دستور حمله را صادر کرد؛ در اینجا دست بابایی مجروح شد، اما نگذاشت بچه‌ها بفهمند. نیروها به طرف حرکت کردند، این گردان در 5 کیلومتری خرمشهر با یک گردان ارتش به طرف دشمن حمله را آغاز کرد؛ درگیری شدید رخ داد و عراق لشکرهای زرهی خود را وارد صحنه نبرد کرد؛ نیروها با کمبود مهمات، خصوصاً گلوله آرپی‌جی روبه‌رو شده بودند؛ دنبال مهمات در میان خاکریزها می‌گشتند؛ تا اینکه از راه رسید؛ او با موتور مهمات می‌آورد و بچه‌ها تانک‌ها را هدف قرار می‌دادند. دو روز بعد که خط شکسته شد، یک هلی‌کوپتر در خط به زمین نشست و با دستی گچ گرفته از آن پیاده شد؛ گردان را جمع کرد و گفت: «یک مرحله دیگر مانده تا را از محاصره نجات بدهیم». او صحبت می‌کرد و بچه‌ها از شدت علاقه‌ای که به او و سخنانش داشتند، گریه می‌کردند. باید گلوگاه به را می‌بست. مرحله سوم عملیات آغاز شد و نیز با دیگر بچه‌ها فقط در مقابل دشمن می‌جنگید؛ او به عنوان فرمانده گردان و با یک دست تانک‌های دشمن را هدف قرار می‌داد. تمام بچه‌های مالک، یک (س) را همراه داشتند؛ درگیری شدید شده بود و همه به فکر مقاومت بودند؛ در این گیر و دار، بر اثر اصابت تیر مستقیم به شهادت رسید، اما نمی‌گذاشتند بچه‌ها از این خبر، مطلع شوند؛ چون در این صورت هیچ روحیه‌ای برای آزادی باقی نمی‌ماند. * از هیچ چیزی نمی‌ترسید: ، برادر فرمانده شهید ، در توصیف شخصیت او می‌گوید: چیزی که در وجود این بشر وجود نداشت، ترس بود؛ در آن وضعیت دشوار که دشمن با تمام توان زرهی‌اش به ما حمله کرده بود، خیلی آرام و با وقار پشت خاکریز قدم می‌زد و نیروها را آرایش می‌داد؛ طوری که تعدادی از برادرها به ایشان اعتراض کردند و گفتند: «! چرا مسایل امنیتی را مراعات نمی‌کنید». خود به این امر کاملاً آگاه بود و می‌دانست که باید مراعات کند؛ ولی اگر او در زیر آن آتش سنگین کمر خم می‌کرد، دیگر روحیه‌ای برای نیروهای زیردست او باقی نمی‌ماند که با دشمن دست و پنجه نرم کنند؛ از این رو، با قامتی استوار قدم برمی‌داشت و هوشمندانه رزم‌آوران گردانش را هدایت می‌کرد. به واسطه جراحت در مرحله اول و قطع انگشت دستش، با دست گچ گرفته در منطقه حضور پیدا کرده بود و می‌گفت: «تقدیر خداوند هر چه باشد، همان اتفاق می‌افتد و اگر نوبت من رسیده باشد، خودش به سراغم خواهد آمد». از این رو، هیچ واهمه‌ای از آتش دشمن نداشت و با شلیک‌های ممتد آرپی‌جی، تانک‌های دشمن را شکار می‌کرد تا اینکه در شامگاه دوشنبه بیستم اردیبهشت بود که در حین شلیک یکی از همین آرپی‌جی‌ها مورد اصابت رگبار گلوله‌های خصم متجاوز قرار گرفت و به شهادت رسید. به کانال شهید مدافع حرم محمدحسن قاسمی بپیوندید. @ShahidMohammadHasanGhasemi