eitaa logo
کانال رسمی شهید محمد رضا الوانی
1.2هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
13هزار ویدیو
178 فایل
*اللهم عجل لولیک الفرج* شهیدمدافع حرم در سجده‌یِ آخرِ نمازهایش این دعا را میخواند: ‌اللهم أخرِج حُب الدُّنیا مِن قُلوبِنا...✨ تاریخ تولد🎂:1361/1/2 تاریخ شهادت🕊️:1395/7/7 مزارشهید🥀:باغ بهشت همدان «زیرنظر همسر شهید» ادمین پیشنهادات:۰۹۱۸۵۴۶۱۲۶۰
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️پیامبر صلی الله علیه وآله: إِنَّ اللهَ فَتَحَ هَذَا الدّيْن بِعَلِيّ، وَ إِذَا قُتِلَ فَسَدَ الدّيْنُ وَلاَ يُصْلِحَهُ إِلاَّ الْمَهَدِيُّ . 💬 به درستی که خداوند این دین را به دستان امیرالمومنین علی علیه السلام پیروز کرد و هنگامی که او شهید شود دین خراب خواهد شد و دیگر اصلاح نخواهد شد مگر به دستان حضرت مهدی علیه السلام. 📚منتخب الاثر ج2 ص73. @shahidmohammadrezaalvani
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ بسم الله الرّحمن الرّحیم ✅حکایت بسیار خواندنی و زیبا از یار امیرالمومنین علیه السلام براى امير المومنين علی عليه السلام نامه‏ اى از معاويه رسيد ! حضرت ، مُهر نامه را شكستند و خواندند : " از طرف امير المومنين و خليفة‏ المسلمين ، معاويه بن ابى سفيان براى على :‏ اى‏ على ! در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين‏ - عايشه - و اصحاب رسول خدا - طلحه و زبير - كردى‏ . اكنون مهياى جنگ باش " حضرت جواب نامه را اينگونه نوشتند : از طرف : عبدالله تو به رياست‏ مى نازى ، و من به بندگى خداوند. من آماده جنگ‏ هستم به همان نشان كه : " انا قاتل جدك و عمك و خالك : من همان کسی هستم که پدربزرگ و عمو و داییت را کُشته ام "!!! سپس نامه را مهر و امضاء کردند و به یارانش كه در محضرش بودند ، فرمودند: كيست كه‏ اين نامه را به شام ببرد ؟ كسى جواب نداد! دوباره حضرت سوالشان را تكرار فرمودند و اين بار (( طِرِمّاح )) از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد : على‏ جان! من حاضرم‏. حضرت ضمن اينكه او را از متن‏ تند نامه آگاه كردند ، فرمودند: طِرِمّاح ! به شام كه‏ رفتى مواظب آبروى على باش!! ( یعنی مواظب آبروی امام معصوم باشید ! نکنه بعضیها معصوم را با هر حاکم ناکسی، مخلوط کنند و به حرام قیاس کنند!!! ) طرماح گفت : سمعاً و طاعة‏ً آنگاه نامه را گرفت و بوسید و روی چشمهایش گذاشت و بسوى شام حركت كرد معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن‏ يكى از یاران امیرالمومنین، على(علیه السلام ) را به او رساند. معاويه‏ فورا دستور داد كه: بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن، طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد ، و دستور انجام شد . طِرِمّاح وقتى‏ وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصّل را ديد !!! ، بى اعتناء به همه آنها با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت ، خود را به معاويه رساند و در کنار معاویه روی صندلی همانطور كه او بر مسندش لميده بود ، طرماح نيز روی صندلی لم داد و پاهايش را دراز كرد!!! اطرافيان معاويه‏ به طِرِمّاح اعتراض كردند كه: " پاهايت را جمع كن " اما او گفت : تا او پاهايش را جمع نكند ، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد !!! عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت : اين مردى‏ بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل‏ كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند!! ( قابل توجه حامیان حکومت‌های ظالم و فاسق!! ) معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم‏ پيش طرماح بگذارند ، از او پرسيد : از نزد كه‏؟ به خدمت كه آمده اى ؟ طرماح گفت : از طرف خليفه‏ برحقّ ، اسدالله ، عين الله ، اُذُن الله ، وجه‏ُ الله ، امير المومنين، على بن ابيطالب، نامه اى‏ دارم براى: امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن ، معاوية بن ابى سفيان‏!!! معاويه ناراحت از اينكه‏ سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين تربیت شده درمکتب امیرالمومنین حضرت على عليه السلام را ساكت كند ، گفت : نامه را بده ببينم ! طرماح گفت : روى پاهايت می ايستى ، دو دستت را دراز ميكنى، تا من نامه على عليه‏ السلام را ببوسم و به تو بدهم‏!! معاويه گفت : نامه‏ را به عمرو عاص بده‏! طرماح گفت : اميرى كه ظالم‏ است ، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى‏ چون او نميدهم‏ !! معاويه گفت : نامه را به يزيد بده‏ ! طرماح گفت : ما دل خوشى از شيطان نداريم‏ !! چه رسد به بچه اش‏ !! معاويه پرسيد : پس چه كنيم ؟ طرماح گفت : همانكه گفتم‏!! بالاخره معاويه بلندشد و دستهایش را دراز کرد و نامه‏ را گرفت و خواند، بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش‏ را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد: " على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان‏ است‏! مهياى نبرد باش !" طرماح برخاست و گفت : من خودم جواب نامه ات را مى دهم‏: ستارگان وماه تا زمانی ستاره وماه هستند که: از خورشید خبری نباشد!! على عليه‏ السلام خود ، به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت‏ !! سپس خواست برود كه : معاويه گفت : " طرماح ! سى هزار دِرهَمت را بردار و سپس برو " طرماح گفت: من دستهایم را کوتاه کرده ام که: زبانم و پاهایم دراز است !!! و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش‏ گرفت‏... معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت : حاضرم‏ تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه‏ يكساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد ، از من‏طرفدارى كند! عمرو عاص گفت : بخدا اگر على به‏ شام بيايد ، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او ميخوانم!! اما غذايم را سر سفره تو ميخورم!! ‏ (📚 الأختصاص ص ١٣٨) 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani