#گپ_روز
#موضوع_روز : توکل و اعتماد به خدا با ذکر لا حول و لا قوه الا بالله
✍️ توحید را باید از کودکان آموخت!
آنقدر حول ریسمانی بنام « مادر » موحّدند، که اگر در کنارش باشند و هیچ مخلوق دیگری نباشد، تنهایی اسیرشان نمیکند!
مینشینند گوشهای از خانه، همانجا که امتداد نگاهشان، به سایهی مستحکم مادر گره میخورد، و فقط همینجاست که دیگر برای اجرای بزرگترین نقشههای دنیایشان، آمادهاند!
هرجا گرهای به کارشان میاُفتد، نه میترسند و نه جا میزنند؛
رو میکنند به مادر ... و با نگاه عجزآلودی، باقیِ کار را ، با یقین بدو میسپارند.
یقین به اینکه؛ مادر هست و من برای ادامهی راه، تنها نیستم.
√ ماجرای همین کودک و مادر است؛ ماجرای ما و خدا !
عَبْدی که آموخته، فقط همان گوشه ای از دنیا را برای بازی انتخاب کند؛ که امتداد نگاهش، سایهی مستحکم خدا را ببیند، هرگز در هیاهوی بازیهای دنیا گم نخواهد شد.
دورترها، خطرناکند!
و او تا دایرهای میتواند، به دنیا مشغول شود؛ که چشمانش از دیدنِ حضور دائمی خدا، عاجز نشوند!
آنوقت زیر سلطنتِ نگاه چنین خدایی، نه هرگز هراسی به دلش میاُفتد و نه از گشودنِ گرههای مداومی که به کارش میاُفتند ناتوان میشود!
هرجا به بنبستی رسید، چشمانش میدود دنبال سایهی مستدامِ خدا که بر وجودش حاکمیت میکند و با نگاهی عجزآلود که بوی یقین میدهد، باقیِ کار را به خدایی میسپارد که آسان کنندهی امور است!
نه ترسی او را میدَرَد، و نه تنهایی احاطهاش میکند!
دارایی او خدای بالا بلندی است که در انتهای هر راه بندانی برای گشودن جادهای نو، ایستاده به شرط آنکه آنقدر دور نشده باشد که دیگر نبیندش.
@ostad_shojae | montazer.ir
#گپ_روز
#موضوع_روز : «شوخیهای بهشتآفرین»
✍️پنجشنبه بود، و اینجا مطابق همهی پنجشنبهها شلوغ و پر از رفت و آمد بچههایی که بصورت افتخاری با مجموعه همکاری میکنند.
• یکی از همین بچهها در منزلشان غذا پخته بود و آورده بود و همه را مهمان کرده بود.
از پلهها آمدم پایین که بشینم سر سفره، ناگهان انرژی سنگینی را حس کردم.
غذای بسیار خوشمزهای بود اما فضا اصلاً طبیعی نبود.
کاملاً متوجه بودم که این گرفتگی از کجاست، اما علّت بوجود آمدنش را نمیدانستم.
نفوس انسانها چون از یک جنس و ریشهاند و وحدت دارند، انقباض یک فرد، توانایی تغییر حال یک جمع و عوض کردن شرایطِ خوب آنرا دارد.
• نشستم سر سفره و داشتم فکر میکردم اگر شرایط به همین منوال ادامه دار شود کسی از بودن در کنار این سفره لذت نمیبرد.
که یکی از بچهها شروع کرد سر به سر بقیه گذاشتن و شوخی کردن، تا صدای خنده و انبساط آنها بلند شد و کمی از آن حال را تغییر داد.... اما کاملاً نه!
• بعد از غذا و جمع شدن سفره، صدایش کردم!
گفتم: چه اتفاقی افتاده؟
خواست طفره برود، اما نرفت و گفت..!
✘ گفتم اول بگذریم از مسئلهای که این حال را ایجاد کرده، و بعد به آن بپردازیم.
مسئلهی مهمتر این است که ما اینجا حکم میزبان را داریم برای این بچهها، و حرمت امامزاده را که نگه میدارد؟ متولیِ امامزاده!
• آنها در خانهای رفتوآمد میکنند که میخواهند دویدن و کار کردن و خستگی برای امام را تجربه کنند.
انبساط اهل این خانه باید نمایشی از انبساط و آغوش باز امام باشد!
شوخی تمیز و درچهارچوب، ابزار دفع شیطان است.
و عجیب پسریست آقای فلانی، که چه زیرکانه سعی کرد با شوخی، فضا را کاملاً برای حفظ آرامش و سبکی اینجا حفظ کند.
• و خداوند چقدر دوست میدارد بندهای را که نمیگذارد خاطرهی مچالهای از یک مکان یا زمانِ خاص مخصوصاً مکان یا زمان منتسب به اهل بیت علیهم السلام در ذهن کسی باقی بماند.
• گفت: هرگز خودم را میزبان فرزندان امام ندیده بودم. از این به بعد بیشتر حواسم را جمع میکنم.
@ostad_shojae | montazer.ir
#گپ_روز : عاشقهایی که هیچ وقت زیر میز نمیزنند!
#موضوع_روز : عشق تنها ابزار رسیدن به «قدم صدق» است!
✍️ خدا گفت این را، نه من ؛
| مابینِ مؤمنین کسانی هستند که صِدق دارند برای عهدی که با خدا بستند!
بعضیها این عهد را به آخر بردند،
و بعضیها منتظرند تا این عهد را تمام و کمال ادا کنند،
و هیچ وقت عهدشان را تغییر ندادند! | أحزاب / ۲۳
※ این آیه میپیچد شبیه یک درد دنبالهدار در جانم!
| صدقوا ما عاهدوا | ...
ایستادن، با صادقانه ایستادن فرق میکند!
یاد ماجرای (فرزدق) افتادم!
امام به او گفته بود؛ مسلم به تکلیف خویش عمل کرد و تکلیف ما باقی مانده!
• از خودم میپرسم؛ تکلیف من چه میشود یعنی؟
«ایستادنِ از سر صدق» پلّهی قبلیِ مقام محمود است!
اگر استقامت صادقانهی کسی تأیید شود، دیگر بستر کسب مقام محمود، در جان او درست شده است.
• خیال خدا آنقدر از بابت این «عاشقها» راحت است که « و ما بدّلوا تبدیلا» برایشان نازل میکند..
یعنی آنها هیچ وقت زیر میز نمیزنند!
• با همان درد پیچیده، با خودم گفتم :
تهِ قصهی ما چه میشود یعنی؟
ما نیز از آن کسانی هستیم که خدا، «مابینِ مؤمنین» با انگشت نشانشان میگیرد و سری با لبخند به نشانِ تأیید صدقشان، تکان میدهد ؟
« مابینِ مؤمنین» ، یعنی فقط بعضیها که عاشقند !
| مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا. أحزاب/۲۳ |
※ کاش شأن نزول نداشتند آیهها!
انگار هر لحظه در حالِ نزولند ... بی قید زمان و مکان !
@ostad_shojae