#شهید_غریب.....
✍شهادت در مسیر نماز جمعه و در راه امر به معروف و نهی از منکر
شهید هر هفته به نماز جمعه میرفت و معمولاً چند ساعت قبل با پای پیاده به سمت محل برگزاری نماز جمعه حرکت میکرد. در روز شهادت نیز به همراه یکی از دوستانش با حالت بگو و بخند حرکت میکنند و حدود ساعت ده، ده و نیم به پارک لاله میرسند و روی نیمکتی مینشینند. بسیار تشنه بودند. دوست شهید برای خرید بستنی به طرف دکهای میرود. بعد از رفتن او، غلامعبّاس ناگهان یک خانم بدحجاب را میبیند که دو نفر آقا که لات به نظر میرسند، پشت خانم به فاصله کمتر از نیم متر در حرکتند و حرفهای زشت میزنند. غلامعباس بلند میشود و میگوید: آقا عذر میخواهم، ببخشید، این کاری که انجام میدهی خوب نیست. فکر کن خواهرته و من جای شما هستم، چه حالی میشوی؟ چون تذکر میدهد سیلی خیلی بدی میخورد به گونهای که مادر شهید میگوید وقتی پیکر پسرم را دیدیم هنوز جای انگشتانِ سیلی زننده روی گونهاش بود.
غلامعباس روی زمین میافتد. مرد دیگر میخواهد حرکت زشتی با خانم انجام بدهد که غلامعباس بلند میشود و با لگد به کمرش میزند. اولی میآید باز میزند و دومی از جورابش قدّاره در میآورد و بلافاصله در قلب شهید فرو میکند. قدّاره را هفت بار به بدن فرو میکند و در میآورد و هر بار بخشی از اعضای بدن شهید خارج میشود، قلب و ریه و... شهید با بدن پاره پاره روی زمین افتاده و مردم دورش حلقه میزنند. قاتل قدّاره را در آسمان میچرخاند و عربدهکشی میکند که هر کسی بیاید جلو همین بلا را سرش میآورم.