#خاطره_همرزمان
🔹بعد از مجروحیت و شهادت اسماعیل خانزاده، خیلی دلم گرفته بود و اتفاقا سرمای سختی خوردم.
منطقه را تصرف کردیم و برای اینکه نیروهای افغانستانی برسند، باید 48 ساعت خط را نگه می داشتیم.
🔹بچه ها گفتند با ماشین برو عقب و استراحت کن، اما من قبول نکردم.
گفتند سنگرت را عوض کن و برو پیش حسین مشتاقی،
پتو را برداشتم و رفتم پیش حسین،
همه بچه ها سنگر انفرادی داشتند.
اما شهید مشتاقی رفته بود توی سنگرهایی که برای دژبان هاست جاگیر شده بود.
گفتم حسین جان!
باز که شوخی ات گرفته!
اولین شلیک دشمن این کانکس یک در یک را پودر می کند.
🔹مرد حسابی تو نیروی زبده و آموزش دیده صابرین هستی، آخر این چه جایی است که انتخاب کرده ای.
🔹در جوابم به شوخی گفت: حاج میثم تو بخواب من بیدارم.
غصه نخور!
همه این تکفیری ها را من یکه و تنها حریفم.
🔹تب و لرزم شدید شده بود، ماشینی می خواست برود عقب که حسین داد زد، بیاید حاج میثم را هم ببرید.
🔹من آمدم بیرون دوباره گفتم حسین بیا برو سنگر انفرادی، اینجا امن نیست، با «کورنت» می زنند پر پر می شوی پسر!
🔹خلاصه با من آمد و رفتیم در یکی از همین سنگرهای انفرادی اسکان گرفتیم.
#حماسه_ساز_خانطومان...
@shahidmoshtaghi
«مُشْتٰاقُاْلْحُسِینِعَلَیهِاْلْسَلامِ»
سپاسگزاریم از همراهی و همدلی شما بزرگواران ؛ هزار و چهارصد و هشتاد زیارت عاشورا در روز اربعین تقدی
#خاطره_همرزمان
🔹این مفاتیح مونس منه...🔹
🌺🍃همه شهيد حسين مشتاقی رو يک جوان بانشاط و پر جنب و جوش میشناسند ولی من ضمن تأیید این نوع اظهارنظرها در خصوص شهید مشتاقی او را بیشتر اهل دل هم میدانم.
چرا که در طول مدتی که با او بودم، همیشه او را پای ثابت نمازهای جماعت و مراسم دعا دیدم.
پاییز سال 94، هنگام مأموریت، آنفولانزای شدیدی او را از پا انداخت، با این وجود او همیشه در نماز جماعت و مراسم دعا حضور داشت.
یک مفاتیح کهنه و به قول خودش «مونسمه»، همیشه تو دستش دیده میشد.
یک روز بهش گفتم: اینجا که مفاتیحهای نو هست، چرا یکی از این مفاتیحها رو برنمیداری؟
👈در جوابم گفت: این مفاتیح مونسمه و تو تمام مأموریتها با من بوده ...
🌸شهید مدافع حرم حسین مشتاقی به روایت مفید اسماعیلی
@shahidmoshtaghi