هدایت شده از کانال حسین دارابی
#الگوی_زن_مسلمان_تاریخساز
قسمت اول
تنها شهید زن، در کربلا
#ازکربلا_بیشتربدانید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
هدایت شده از کانال حسین دارابی
زنی بود درجنگ صفین با شعرهاش خیلی مردم رو تشویق به جنگ میکرد. معاویه خیلی از دستش عصبانی بود. سالها بعد از شهادت امیرالمؤمنین، معاویه وقتی رفت حج گفت اون زنیکه رو بیارید، آوردنش
معاویه گفت، چرا انقدر علی رو دوست داری و بامن دشمنی. زن گفت، علی رو دوست دارم چون با مردم عادل بود، بیت المال رو به عدالت تقیسم کرد. و با تو دشمنم چون خون ناحق ریختی، میدونستی که پیامبر امیرالمؤمنین رو وَلیّ قرار داد اما باز حقش رو خوردی
معاویه عصبانی شد و گفت تو مشهوری به تن فروشی. زن گفت، اونی که مشهوره هند، مادر توهستش نه من.
ازش پرسید، علی رو دیده بودی؟ گفت آره، گفت چطور بود؟
زن گفت، علی وقتی به حکومت رسید با قبلش هیچ فرقی نکرد.
معاویه دید خیلی نمیشه با این زن حرف زد، خواست با پول فریبش بده، چون معاویه خیلیارو با پول خریده بود که از امیرالمؤمنین دفاع نکنن
گفت، میخوای چیزی بهت بدم. میخواست دهنشو ببنده. گفت آره میخوام، صد شتر موقرمز
معاویه پرسید، برا چی میخوای؟ زن برای اینکه مثل تو پولدار بشم باهاش آبرو بخرم، حسب و نصبمو باهاش بسازم (یعنی تو مادرت هند رو با پول خوشنام کردی)
معاویه گفت، بخدا اگه علی بود بهت نمیداد
گفت اره به والله علی از بیت المال چیزی به ناحق یه کسی نمیداد....
#الگوی_زن_مسلمان_تاریخساز👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
هدایت شده از کانال حسین دارابی
عمربن حمق خزاعی یکی از بهترین یاران امیرالمؤمنین بود. امام علی (علیه السلام) درباره عمروبن حمق گفته بود ای کاش من 50نفر مثل تورو داشتم. زمان خلافت معاویه زمانی که هفتادهزار منبر در جهان اسلام امیرالمؤمنین رو دشنام میدادن، عمرو میرفت برای حضرت تبلیغ میکرد. معاویه گفت بگیریدش بکشیدش
عمرو رفت مخفی شد. معاویه دستور داد زنش رو گرفتن.
آمنه بنت شرید زن عمروبن حمق رو گرفتن. عمرو فهمید به گوش زنش رسوند که میخوام خودمو معرفی کنم. زنش گفت نه نیا. من طاقت میارم. زندانیش کردن، مجبورش کردن از امیرالمؤمنین اعلام بیزاری کنه، ولی نکرد
میگن عمروبن حمق تو داهات کورهها میرفت تبلیغ امیرالمؤمنین رو میکرد. و زنش کماکان تو زندان بود
دوسال بعد عمروبن حمق رو گرفتن، کشتن. اولین سری که به نیزه رفت، در سال 50هجری سر عمربن حمق بود، سر رو بردن تو زندان انداختن جلوی زنش. زنش انتظار چنین چیزی رو نداشت. میخواستن مقاومتش رو بشکونن، تسلیمش کنن. زنش تا سر رو دید، در آغوش گرفت و گفت
تن و جانم فدای سری که در راه امیرالمؤمنین خاکآلوده و خستهس، آب ندارم سرت رو بشورم، با گریه میشورمت
(امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص۹۵)
اگه ماها برای دفاع از ناموسمون، جونمونم حاضریم فدا کنیم
یه زمانی در راه امیرالمؤمنین شیعیان ناموسشون رو فدا میکردن
#الگوی_زن_مسلمان_تاریخساز 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0